گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

ترکی یا آذری /اران ولایتی است از آذربایجان

+0 به ین
بحثی تاریخی و مستند و منطقی در باب ( ترکی یا آذری) و حدود آذربایجان . اران ولایتی است از آذربایجان یک بحث کلی راجع به واژه مجعول » آذری » که مرحوم کسروی با هدف ترکی زدایی جعل و رایج کرد خدمت دوستان تقدیم می کنیم تا همه ابعاد آن مشخص گردد: - مساله بسیار ساده و چنین است که زبان ما ترکی است و ما ترک هستیم و پدران و مادران و اجداد ما همه خود را ترک مخوانند و ملل و اقوام همسایه نیز ما را ترک خوانده اند نه چیز دیگر. .و اسناد و نوشته های بیشماری در شرح این امر بدیهی موجود می باشد. – موضوع بحث و اعتراض ما هم مشخص است که میخواهیم زبان ترکی به عنوان زبان بیش از  میلیون ها ایرانی رسمی شود و فرهنگ و هویت ترکی هم ایرانی تلقی گردد نه بیگانه و غیر خودی ، چون بدون رسمی شدن زبان ترکی در ایران ، دمکراسی ناممکن بوده و سرابی بیش نیست و آفت دمکراسی هم پان ایرانیسم و ترک ستیزی است – آذری واژه ای جعلی است که برای تحریف واقعیت فرهنگی و زبانی ترکها در ایران و جمهوری آذربایجان از سوی حکومتهای شوروی و ایران ابداع و ترویج شده است و شما از هر انسان بدون غرض و مرضی سوال کنید خودش را نه آذری بلکه ترک و زبانش را تورکی میخواند. -وانگهی وقتی برخی هموطنان از ما بهتر میخواهند ما را مورد لطف و عنایت و عطوفت قرار دهند ما را "ترک خر" می نامند نه "آذری خر" مستندات : طبری در وقایع سال ۱۰۴ هجری مینویسد: «و فی هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحکمی و هو امیر علی ارمینیه و آذربایجان ارض الترک ففتح علی یدیه بلنجرم و هزم الترک: و در این سال جراح بن عبدالله الحکمی جنگ کرد. او امیر ارمنستان و آذربایجان سرزمین ترکان بود. وی بلنجرم را با دستان خویش فتح کرد و ترکان را شکست داد.» (طبری ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدایه و النهایه نیز در ج ۹ ص ۲۵۶ به این امر اشاره کرده است.بنا بر سخن طبری اولا نام این زبان و مردمان ترکی و ترک است و آذری لغتی نامربوط دراین مورد است در ثانی حداقل در سال 104 هجری ترکها ساکن این مناطق بوده اند. همچنین طبری در باب وقایع سال نود هجری می نویسد: «و فیها غزا مسلمه بن عبدالملک الترک حتی بلغ الباب من ناحیه آذربیجان ففتح حصونا و مدائن هنالک: در این سال (۹۰ هجری)مسلمه بن عبدالملک با ترکان جنگید و تا منطقه باب الابواب (دربند) آذربایجان رسید و در آنجا شهرها و قلعه ها را فتح کرد.». (طبری ۵ ص ۲۲۶) از این سند نیز به وضوح مستفاد میشود که حداقل تا شهر دربند آذربایجان خوانده میشده است و جعل کلمه آران که منطقه ای در داخل آذربایجان است و بکارگیری عنادورزانه این واژه بجای "جمهوری آذربایجان " تنها ناشی از جهل ورزی و عناد پان آریانیست ها است. مدعیان تز وجود زبانی به اسم آذری ( بخصوص سایت مجعول آذریها)دلایل عقلی خود را ارائه کنند تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد .


آردینی اوخو

نقل از وبلاگ "اولو اولوس":محمد رضا خیری قام:ریشه ها وعلل مناقشه ی قره باغ

+0 به ین

 

ریشه ها وعلل مناقشه ی قره باغ

محمد رضا خیری فام

     روس ها از زمان پطرکبیر برای نیل به اهداف شوم خود، یعنی دستیابی به آبهای گرم و فشار آوردن به دو دولت و امپراتوری ترک صفوی و عثمانی چشم طمع به اراضی مقدس آذربایجان و قفقاز دوخته بودند. از طرفی آنها آذربایجان را به عنوان دروازه ی خاورمیانه می شناختند. آنها قصد داشتند با تکیه به ستون پنجم خود (ارامنه ) ترکهای مسلمان را از وطنشان بیرون رانده، ارامنه مسیحی را جایگزین ایشان کنند. خود ارامنه نیز حاکمیت روسهای مسیحی را بر حاکمیت ترکهای مسلمان ترجیح می دادند. ارامنه در سال1701 م با اعزام هیئتی به سرکردگی اسقف میناس به دربار پطر کبیر از وی خواستند که قره باغ و سایر سرزمینهایی را که آنها ارمنستان می نامیدند تحت تسلط خود در آورند. در آن زمان علی رغم پیشروی روسها تا شهر باکو پس از مرگ پطر (1725 م ) قشون روس ها از سرزمینهای اشغالی عقب نشینی کرد. اما این تفکرات شیطانی مختص پطر کبیر نبود. بلکه حکام بعدی روس ها نیز چنین افکاری را در ذهن خود می پروراندند؛ به طوری که ملکه کاترین دوم خواهان تشکیل یک کشور ارمنی تحت حمایت روسیه در اراضی مسلمانان ( ظاهراً در خاک عثمانی ) بود. پس از آن نیز در قرن نوزدهم و با شروع جنگ بین روسیه و ممالک محروسه ی ایران، روسها به نرسس، اسقف ارامنه وعده ی ایجاد یک ایالت خود مختارارمنی نشین را درچارچوب امپراطوری تزاری داده بودند.

     پس از پایان جنگهای طولانی بین دول ایران و روسیه و با پیروزی روسها، ارامنه به آ رزوی دیرینه ی خود رسیدند. آنها علاوه بر کمکهای مالی به روس ها خود نیز به طور مستقیم در این جنگها شرکت داشتند. ارامنه ساکن در قفقاز، تر کیه و ایران با تشکیل نیروهای داوطلب که مجموع آنها به 250000 نفر می رسید علیه دولت ایران و عثمانی می جنگیدند. آنها به محض اولین رویارویی اردوی قجرها با روسها در سال 1804 م به روسها پیوستند. در جنگ بعدی به سال 1827-1826 م روسها با کمک اساسی نیروهای ارمنی و حتی افرادی چون ژنرال ماداتیان و اسقف نرسس جاثلیق، عباس میرزا را شکست داده ایروان، نخجوان و بقیه ی شهرهای ماوراء قفقاز را به تصرف خود در آوردند. ارامنه ساکن در ترکیه نیز در سال 1829 و 1853 با فرماندهی افرادی چون ژنرال بهبوتیان و ملیکیان به همراه قشون روسها عثمانی ها را شکست داده، بخشی از اراضی آنها را به خاک روسیه منضم نمودند. البته نباید فراموش کنیم که پیش از این نیز ارامنه در جنگهای صلیبی به همراه صلیبیون علیه مسلمانان جنگیده بودند.

     پس از انعقاد عهد نامه ی گلستان ( 1813م ) و انضمام اراضی وسیعی از آذربایجان وقفقاز به خاک روسیه روس ها در هنگام عقد قرار داد ترکمنچای (1828م ) با علم به اینکه وجود اکثریت مسلمان در منطقه مانعی بر سر راه اهداف و تهدیدی بر حاکمیت آنها خواهد بود، به فکر تغییر ترکیب جمعیتی قفقاز افتادند. آنها با گنجاندن ماده ای در این عهدنامه زمینه مهاجرت ارامنه مطیع و خوش خدمت را فراهم نمودند. علاوه بر این آنها ارامنه را به مدت 5 سال از پرداخت مالیات معاف کردند. به این ترتیب بیش از 200000 نفر ارمنی از ایران و عثمانی به طرف سرزمینهای اشغال شده حرکت کردند. بسیاری از این ارامنه علی رغم مقاومت مسلمانان در ناحیه قره باغ و شهر شوشا جای گرفتند.  به طوری که بر اساس سرشماری صورت گرفته توسط روسها درسال 1832م  8/68 درصد اهالی این منطقه ( قره باغ ) ترک و 2/32 درصد ارمنی بودند. روسها علاوه بر کوچاندن مسیحیان به منطقه، سیاست مسیحی کردن مسلمانان را نیز دنبال کردند. اما مسلمانان به سادگی تسلیم سیاستهای شوم تزارها نمی شدند. به طوری که قیامهای بزرگ و کوچکی صورت می گرفت. بزرگترین این قیامها، قیام 26 ساله ی شیخ شامل داغستانی بود. در آذربایجان نیز قیامهای مسلحانه ی پراکنده ای صورت می گرفت. یکی از بزرگترین این قیام ها، قیام عده ای به رهبری قاچاق نبی بود.

     در سال 1905 م داشناک های ارمنی ( حزب تروریستی داشناکسیتیون در سال 1890 م با هدف تشکیل ارمنستان بزرگ و با شعار از دریا تا دریا بنیانگذاری شده است ) با انجام یک ترور در شهر باکو موجبات جنگهای گسترده سالهای 1906- 1905 م را فراهم کردند. ارامنه مسلح که از 20 سال پیش آماده رویارویی با مسلمانان می شدند به همراه ارامنه آموزش دیده که به عنوان سرباز و افسر در ارتش روسها با فنون جنگی آشنا شده بودند به صورت ددمنشانه ای به مسلمانان حمله کردند ( روس ها به علت عدم اعتماد از ترکها سربازگیری نمی کردند ). این جنگ ها در شهرهای باکو، نخجوان، ایروان، شوشا، گنجه، تفلیس و سایر شهرها و روستاهای بزرگ و کوچک قفقاز با شدت هر چه تمام به وقوع پیوست و ارامنه افراطی وحشیگری خود را به رخ تمام خون خواران کشیدند.

     با وقوع انقلاب روسیه و فروپاشی حکومت یکصد ساله روسیه تزاری در فوریه و اکتبر 1917 م ارامنه فرصت مناسبی جهت تحقق رویای خود یعنی تشکیل ارمنستان بزرگ یافتند. آنها با طرح نقشه و بسیج نیروهای خود با فرماندهی آرام مانوکیان ( آرام پاشا ) در ژانویه 1908 م دست به جنایت بزرگی زدند . ارامنه با حمله به شهر مسلمان نشین ایروان و 211 روستای آن اقدام به نسل کشی مسلمانان کردند. در طی این نسل کشی 300000 نفر مسلمان بی گناه و بی دفاع کشته شده، صدها هزار نفر از وطن آبا و اجدادی خویش رانده شدند. با روی کار آمدن داشناکها در ایروان بقیه ترک های مسلمان نیز چنین سرنوشتی پیدا کردند. به گونه ای که شهر ترک نشین ایروان به شهری ارمنی نشین تبدیل و در سال 1905 م شاهد کشتار مسلمانان شد. به این ترتیب در تاریخ 28 مه 1918 م غدّه ای به نام ارمنستان بر روی پیکر صدها هزار مسلمان شهید و در اراضی مسلمانان به وجود آمد . این در حالی بود که ارامنه تا سال 1917 م سرزمین و محل مشخصی نداشتند و درهیچ جای قفقاز در اکثریت نبودند.

     در 21 مارس 1918 م قبل از استقلال آذربایجان ( 28 مه 1918 م – نخستین نظام جمهوری در جهان اسلام ) بلشویک های تحت امر شائومیان ارمنی با همکاری و همراهی نیروهای ارمنی هزاران نفر از اهالی شهرها و مناطق باکو، قره باغ، شاماخی، زنگه زور، نخجوان، لنکران و .... را قتل عام کردند. این در حالی بود که ارامنه قبلا بی طرفی خود را اعلام کرده بودند. در این روز ارامنه مسلح با حمله به ترک های مسلمان و قتل عام آنها به مال و جان و نوامیس مسلمانان تجاوز کردند. آنها خانه ها را با افرادی که در آنها پناه گرفته بودند سوزانده، سینه و شکم مردم بی گناه را دریده، اعضای بدن آنها را بریده، نوزادان شیرخوار و معصوم را بر سرنیزه ها زدند. بعضی از اعمال آنها آن چنان وحشیانه، زشت و کثیف بوده که شرم مانع از گفتن و نوشتن آنها می شود. تنها در مدت سه روز 15000 نفر مسلمان بی گناه قربانی وحشیگری و توسعه طلبی مسیحیان روس و ارمنی شدند. اما با رسیدن اردوی ترک های عثمانی به باکو امیدهای آنها به یاس مبدل شد و نقشه های شومشان عقیم ماند. در هیمن سال ( 1918 م ) در این سوی ارس نیز مشابه همان پاک سازی های قومی در شهرهای ارومیه و سلماس تکرار شد. در این نسل کشی 130000 نفر قربانی زیاده طلبی مسیحیان افراطی اعم از ارامنه، آشوری ها و جلوها شدند. اما این بار نیز قوای عثمانی ( لشکر ششم ) با همراهی افراد محلی با حمله به این جنایت کاران در شهر محاصره شده خوی ضربات سختی را به آنها وارد کرده، سپس شهرهای ارومیه و سلماس را از لوث وجود دشمن نا پاک پاک کردند و به این ترتیب نقشه تشکیل ارمنستان بزرگ با شکست ارامنه در ترکیه و دو سوی ارس به رویاها پیوست.

     ارامنه در سقوط دولت جمهوری آذربایجان در 28 آوریل 1920 م نیز نقش داشتند. در حالی که بیشتر نیروهای 30000 نفری آذربایجان مشغول سرکوبی ارامنه شورشی در قره باغ بودند، روسها با استفاده از فرصت به وجود آمده به این کشور نو پا حمله کردند. این در حالی بود که آذربایجانی ها تنها 2000 نفر سرباز برای مقابله با قشون 75000 نفری روسها در منطقه باکو داشتند. به این ترتیب جمهوری دموکراتیک آذربایجان سقوط کرد. البته به گواه تاریخ توطئه های بلشویکهایی نظیر کیروف روس و شائومیان ارمنی با همراهی افرادی چون نریمانف و با طراحی و حمایت لنین واستالین نقش مهمی در سقوط دولت محمد امین رسول زاده داشت. پس از این وقایع قیامهایی درآذربایجان شکل گرفت. بزرگترین این قیامها، قیام افسران ارتش آذربایجان به همراه سران واحدهای چریکی سابق و اهالی گنجه به رهبری قهرمان گنجه، جواد خان بوده است. مردم گنجه علی رغم مقاومت 12 روزه در برابر ارتش سرخ به رهبری ژنرال غدّار گرجی تبار سیسیانوف در اثر خیانت ارامنه ی بلشویک شکست خوردند. در سال 1923 م با ترفند کیروف روس و میروزیان ارمنی منطقه زنگه زور به ارمنستان واگذار و به ایالت قره باغ خودمختاری داده شد. این در حالی بود که خود ارامنه ی قره باغ در کنگره خود در سال 1919 م به اتفاق آرا رای به یکپارچگی و اتحاد کامل با آذربایجان داده بودند. در سال 1945 م آرتینوف هارتونیان دبیر اوّل کمیته مرکزی حزب کمونیست ارمنستان پیشنهاد الحاق « ولایت خودمختار قره باغ علیا » را به ارمنستان ارائه نمود. باقرف دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان با دلایل آورده شده در نامه آرتینوف مخالفت کرد. لیکن در پایان نامه اش موافقت خود را در مورد الحاق قره باغ کوهستانی به استثنای ناحیه کاملا ترک نشین شوشا به جمهوری ارمنستان به شرط الحاق مناطق ترک نشین ارمنستان به آذربایجان اعلام داشت .

     در قانون اساسی اتحاد شوروی  که در 25 فوریه 1948 به تصویب رسید آمده بود: « جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی نخجوان و ولایت خودمختار قره باغ کوهستانی جزو جمهوری شوروی سوسیالیستی اذربایجان میباشد ». همچنین در قانون اساسی شوروی که در 7 اکتبر 1977 به تصویب رسید در اصل 87 چنین آمده بود: « جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان، استان خودمختار قره باغ کوهستانی را در بر دارد ».

     در 11 فوریه 1988 م ارامنه ادعاهای خود در مورد قره باغ و الحاق آن به ارمنستان را دوباره مطرح نمودند. در این رابطه تظاهراتی اعتراضی در خان کندی به راه افتاد که به برخورد میان ترکها و ارامنه انجامید. در20 فوریه 1988 م شورای منطقه قره باغ در غیاب نمایندگان ترک به پیوستن این منطقه به ارمنستان رای داد. در 22 فوریه 1988 م هئیتی از سوی پولیت بورو ( دفتر سیاسی ) حزب کمونیست شوروی به منطقه اعزام شد. این هئیت رای شورای قره باغ را رد کرد. به دنبال آن در 15 ژوئن 1988 م شورای عالی ارمنستان به پیوستن قره باغ به ارمنستان رای داد.

     برنده ی اصلی این کشمکشها و درگیری ها روسها بودند. آنها خواستارادامه ی این در گیری ها بودند. چرا که به این وسیله آنها با در دست داشتن ابزارهای سیاسی و امنیتی وابستگی این دو جمهوری را به مسکو حفظ می کردند. در همین سال مسکو با برقراری کنترل مستقیم بر قره باغ عملا این منطقه را از آذربایجان جدا کردند. این عمل روسها با اعتراضات شدید آذربایجانیها مواجه شد. این اعتراض ها که با تجمع های خیابانی آغاز شده بود، در سال 1989-1988 م به قیام های مسلحانه و اشغال مراکز دولتی انجامید. در 20 ژانویه 1990 م ( قانلی یانوار ) مردم به دعوت جبهه ی خلق با نادیده گرفتن حکومت نظامی در شهر باکو به خیابان ها ریخته، تظاهرات عظیمی به راه انداختند. آنها که خوستار استقلال، آزادی و حفظ سرزمین آبا و اجدادی خود یعنی قره باغ بودند، با حمله ی تانک های ارتش سرخ مواجه شدند. در این کشتار وحشیانه صدها نفر شهید شدند .

     پس از فرو پاشی اتحاد شوروی، ارامنه با استفاده از بی ثباتی های داخلی جمهوری آذربایجان ( به عنوان مثال روی کارآمدن دو رئیس جمهور و یک کفیل ریاست جمهوری از سال 1991 تا 1993 م) و با کمک یک لشکر مکانیزه ی روسها علاوه بر قره باغ کوهستانی، هفت شهر لاچین، آغدام، کلبجر، زنگلان، فضولی ، قبادلی و جبرئیل یعنی بیش از %20 از اراضی مقدس آذربایجان را به تصرف خود در آورده، 35000 نفر انسان بی گناه را کشته، بیش از یک میلیون نفر را آواره کردند و اکنون نه تنها هیچ بانگ اللّه اکبری از مناره های این شهرها به گوش نمی رسد، بلکه بر اساس اطلاعات و تصاویر منتشر شده، ارامنه افراطی به هتک حرمت اماکن مقدس مسلمین اقدام نموده اند.

 

     منابع :

 

1 ) قانلی سنه لر– محمد سعید اردوبادی، باکو 1991 م

2 ) شماره های مختلف فصلنامه ی وارلیق – دکتر صمد سرداری نیا، تهران

3 ) آذربایجان در جنگ جهانی اول یا فجایع جیلولوق – دکترتوحید ملک زاده دیلمقانی، نشر اختر، تبریز1358

4 ) قره باغ شاعیرلر مسکنی – محمدرضا کریمی، زنجان 1382، نشر دارالهدی

5 ) قتل عام مسلمانان در دو سوی ارس – دکتر صمد سرداری نیا، نشر اختر، تبریز 1383

6 ) قره باغ در چشم انداز تاریخ – عبد الاحد بهراد – انتشارات ارک، تبریز 1372

7 ) حکومت های محلی قفقاز در عصر قاجار – علی پورصفر، نشر نظر، تهران 1377

8 ) ماهیت تحولات در آسیای میانه و قفقاز– منیژه تراب زاده،انتشارات وزارت خارجه، تهران 1373

9 ) تاریخ قره باغ ، علی رضا راهور و پرویز زارع، انتشارات وزارت خارجه، تهران 1376

10 ) جمهوری آذربایجان، محمدامین رسول زاده، ترجمه ی تقی سلام زاده، انتشارات شیرازه، تهران 1380

11 ) ملوک خمسه، رافی ( هاکوب ملک هاکوپیان )، نشر شیرازه، ترجمه ی آرا دراستپانیان، تهران1385

12 ) و....



آردینی اوخو

م. کریمی :ایرک بیتیک / تورک دونیاسی نین ایلک کتابلاری/نقل از وبلاگ : قیزیل قلم

+0 به ین

ایرک بیتیک / تورک دونیاسی نین ایلک کتابلاری

ایرک بیتیک ان آزی مین ایلدن آرتیق بیر تاریخه باغلی دیر. ایلک دفعه 1907جی ایلده مجار آراشدیریجیسی اولان آورل اشتین چین اؤلکه سی نین کانسو ایالتینده دونهوآنگ شهرینده یئرله شن بین بودا ماغاراسیندان تاپمیشدیر. بو الیازما نوسخه بوگون لندن ده بریتیش موزیوم دا 8212 نمره سی آلتیندا ساخلانیلیر.

   بو الیازما نوسخه 6/13 * 8 سانتی متر اؤلچوسونده و 57 صحیفه لیک بیر کتابدیر. صفحه لرین هر ایکی اوزو ده یازیلیمیشدیر. بو الیازما چوخ احتمال کی 12 یوز ایل عمرو اولموش اولا، هر حالدا مین ایلدن آرتیق دیر و اویغور خطی ایله یازیلمیشدیر.

   بوگونه کیمی بؤیوک عالیم لر بو الیازما حاققیندا آراشدیرمالار ایره لی آپارمیش، او جمله دن ویلهلم تامسون، حسین نامق اورخون، سرگای مالوف، تتسورو ایکدا، طلعت تگین، الیسا شوکورلو، یوسف محمداوو، ابوالفضل رجب اوو و . . . آد آپارماق اولار.

   ایرک بیتیک بیر فال و طالعه باخماق کتابی دیر. ایرک بیر سیرانین نظریجه عربجه اولان عرق کلمه سی دیر. بیر حالدا کی عرق 15 – 16جی یوزایللرده تورکجه میزه داخیل اولموش و بو سؤزجوک اصیل تورکجه اولاراق فال معناسیندادیر. بیتیک ده تورکجه سؤزجوک اولاراق کتاب معناسیندادیر. بئله لیکله ایرک بیتیک فال کتابی اولمالیدیر.

   آراشدیریجی عالیم لر بئله بیر علمی 3000 ایل بوندان اوّل بیر چین عالیمینه عایید بیلیرلر. و یئنه دئییلیر کی میلاددان اؤنجه بو عالیم تورک دالغالاری اساسیندا بئله بیر کتاب یازمیش و بلکی ده چینجه یازمیشدیر! آۀنجاق بو الیازما اوستونده چین خطی ایله ده یازیلار واردیر. اما تمام آراشدیریجیلار بو علامتلری و یازینی تورک دامغالاریندان یارارلاناراق اویغور خطی ایله یازیلماسینی دئمکدن چکیامه میشلر. ایرکه نئجه باخیلیر؟

ایرک بیتیک ده پروسئس بئله سیرالانیر:

1-     ایرک (فال) چوبوقلاری آتیلیر.

2-     گلن نمره یه گؤره ایرک اوخونور.

3-     ایرکین یاخشی یا پیس اولماسی بیلدیریلیر.

چوبوقلار اوج دانادیر. چوبوق اوستونده یازیلان نقطه سایلار (اولجای سایلار = بخت یا طالع سایلاری) 3 دفعه اوخونمالی دیر. یا اوچ دفعه قوبوق آتیلیر و یا اوچ چوبوق آتیلیر. هر نمره اؤزلویونده 1، 2، 3، و یا 4 اولا بیلر. 4 اوزو اولان بیر چوبوغو اوچ دفعه آتیب، اولجای سایلاری نین چیخماسینی ایسته دیگیمیزده ساده بیر ریاشی حسابلاما ایله 4*4*4= 64 حسابلانیر. بو، او دئمکدیر کی 64 دانا ایرک احتمالی واردیر. بو ساده حسابلاما اوزه رینده ایرک لرین یازیلدیغی دوشونولسه ده، عمومی لیکده 65 ایرکین اولماسی بو قایدانی پوزموشدور. آیریجا 1-1-3، 1-2-4، و 1-1-3 اولجای سایلاری اکسیک ایکن، 1-1-4، 3-1-3، ایرک لری آرتیق دیر. 3-4-1 سایی ایسه اوچ دفعه تکرارلانمیشدیر. بو تکرارلانمالاردا متن لر فرقلی، ساده جه اولاراق اولجای سایلاری عینی دیر. آتیلان ایرک لرده بیر – بیری نین عینی اولان اولجای سایلاریندان هانسی ایلک اوخوناجاق؟



آردینی اوخو

ناصر منظوری :فلسفه نام گذاری "چیلله گئجه سی"(شب چلله)

+0 به ین

چیلله گئجه سی موبارک اولسون .


در ترکی «یای» یعنی کمان، «چیلله» نیز یعنی زه (در اینجا زه کمان) و نیز محل زه برای گذاشتن تیر در موقع انداختن تیر، «اوخ» یعنی تیر(تیرکمان).در ترکی به تابستان نیز «یای» گفته می شود. از این رو وقتی گفته می شود «یایین چیلله سی» تداعی کننده کشیدگی نهایی کمان به هنگام انداختن تیر(چله ی تابستان) یعنی نهایت و اوج کشیدگی تابستان که چهل و پنج روز رفته از تابستان است.

قیشین چیلله سی(چله ی زمستان) نیز به معنای کشیدگی نهایی سرماست که دو تاست یکی چهل روزه(بؤیوک چیلله) یکی بیست روزه(کیچیک چیلله)، یعنی زمستان دوبار به اوج می رسد. چیلله گئجه(شب دارای کشیدگی نهایی) وقتی گفته می شود «چیلله گئجه سی»(شب چله)در واقع یعنی کشیدگی شب. ولی تحت تاثیر تفسیرهای رایج به معنای شروع زمستان تلقی می شود که البته اینگونه نیست.

اینکه چرا«چیلله» یا «چله» که معنای زه کمان و محل نشستن ته تیر در کمان و مآلا مفهوم نهایت کشیدگی را در مورد «بلندترین شب»،«شدت تابستان» و «شدت زمستان»(که دقیقا معادل climax –نقطه اوج- آمده از زبانهای یونانی و لاتین است) بایستی با عدد «چهل» توجیه و تفسیر نمود کاری است که برخی از روشنفکران پرداخته اند و خود نیز بایستی جوابگو باشند.
بدون هیچ تردید واژه«چیلله» یا «چله» با واژهی یاد شده «climax» از یک ریشه و منشأ میباشد. در منبع شناسی تولید واژگان صدای(ل) دارای مفهوم «انتقال» میباشد. مطابق همان منبع تکرار یک صدا مفهوم استمرارتکراری حرکت و عمل را دارد. پس «چیلله» یا «چله» دارای مفهومی است که در آن عمل انتقال به تکرار اتفاق می افتد. اگر «چله» معنی «چهل لا» نیز داشته باشد آنوقت پرسیدنی است که اولا خود «چهل» از کجا آمده و دوم اینکه معنای پله چیست؟منطقی است بپذیریم که «چهل» از «چیلله» حاصل شده است. فقط فراموش نشود ادیبان منکر وجود تشدید نیز در فارسی شده اند. اما جان آیتو(John  Ayto ) اتیمولوژیست انگلیسی واژه «climax» را نهایتا از منشأ هندواروپایی(Kli-) می داند. اولا شما این مورد را با واژه «چیلله» یا «چله» تطبیق دهید خواهید دید که دقیقا دارای عناصر فونتیکی مشابهی هستند.

باز می گویند که واژه «lean» به معنی «تکیه دادن» نی زاز همین ریشه است. متوجه می شوید که چرا در «چیلله» یا «چله» مفهوم نشستن ته تیر در کمان نیز مستتر است؟

«چیلله» اسمی است از فعل «چیلمک» به معنای (زدن پرتابی توام با ضربه) ساخته شده است. در بازی «چیلینگ –آغاج»(الک-دولک) به زدن «چیلینگ» یا «چیلیک» یا «چیلیه»(دولک) با «آغاج»(چوبدستی) از این فعل استفاده شود: «چیل گلسین!»(بزن بیاد!). «چیلینگ» نیز از این فعل استفاده شده است.
«چیلمک» اسم تلنگر شدید است که در آن ریگ کوچکی بین پشت ناخن سبابه و نوک انگشت شست قرار گرفته و به شدت پرتاب می شود. یا تلنگری که بر سطح آب- به نیت پخش کردن و افشاندن آب- زده می شود. شکل دیگری از این فعل نیزهست که که «چیله مک»(افشاندن توأم با ضربه) است. «پیلله» نیز از سیستم «چیلله»(چله) است، حتی به این شکل:«پیلوو»(pilov) و «چیلوو»(cilov)[پلو و چلو] نیز از یک شیوه و سیستم تولید واژگان استفاده می شود. آوردن این مثال از آن جهت لازم بود تا در پیگیری سیستم واژگانی دچار سهو و لغزش نشویم. همانگونه که ملاحظه می کنید در فارسی مصوت ها دچار تغییر شده: «پ» و «چ».

ب
ه مثالهای دیگری از این دست(جهت مطالعه بیشتر) دقت کنید که چگونه سیستم ترکی ثابت است: چیلله(چله)،شیلله(سیلی آبدار)،«سیلله»(سیلی)،«گوله»(گلوله)،هؤرره،هوررا(نوعی غذای ساده روستایی)،«شیررا»(شیره)،«شوررا»(احتمالا تبدیل به شوربا شده)،«بلله»(نانی که به صورت سادندویچ در می آورند)،«پیلته»(فتیله[به خاطر وجود«ت»که علامت تعدی است]چیزی که به تدریج پایین آورده می شود)، «گله» ی فارسی نیز احتمالا از این سیستم است که در این صورت باید از فعل «گلمک» (آمدن)«گلله» (هم-آمده) ایجاد شده باشد.



آردینی اوخو

در دفاع از تاریخ و زبان آذربایجان (2) | فرهاد جعفر اوغلو .نقل از:http://www.anlam.biz/?p=12444

+0 به ین

در دفاع از تاریخ و زبان آذربایجان (2) | فرهاد جعفر اوغلو

 

انا دیلیمقاله حاضر ادامه نوشته پیشین نگارنده تحت همین عنوان و در واقع بخش دوم نوشته مذکور است که چند روز پیش منتشر گردید. در بخش اول که مباحث بیشتر حول مسایل زبان و تبار آذربایجان از جمله قدمت وجود زبان ترکی و حضور گروههای نژادی ترک در آذربایجان ، گنجینه زبان و ادبیات ترکی آذربایجان ، جایگاه زبان ترکی و زبانهای فارسی و عربی در آذربایجان بعد از اسلام ، ضرورت آموزش به زبان ترکی در آذربایجان ، مباحثی پیرامون نام و عنوان زبان آذربایجان که هر یک به نحوی در جواب ادعاهای دکتر سید جواد طباطبایی نگاشته شده که اخیرا در قالب مصاحبه ای در نشریه مهرنامه مطرح شده بود. مقاله حاضر یا بخش دوم این نوشته بیشتر در پیرامون مسایل تاریخی آذربایجان و در واقع جوابیه ای در مقابل مسایل تاریخی مطرح شده توسط دکتر طباطبایی در مهرنامه و به چالش کشیدن ادعاهای بی پایه و غیر علمی ایشان و درباره موضوعاتی از قبیل جایگاه و چهره واقعی حکومت فرقه دموکرات در تاریخ آذربایجان ، اصلاحات و اقدامات این حکومت ، دلایل مردمی و ملی بودن این حکومت و در نهایت در باب مباحثی همچون ستم ملی ، حق تعیین سرنوشت و … نگاشته شده است. 
گذشته از تاریخ دیرین و پر افتخار سرزمین آذربایحان که سراسر شرح آزادیخواهی ملت آذربایجان و قیام فرزندان خلف وی همچون آتورپات ، بابک ، نسیمی ، کوراوغلو ، قوچاق نبی ، زینب پاشا و… بر علیه ظلم و بی عدالتی است ، تاریخ معاصر این سرزمین را هم سراسر مبارزه در راه آزادی و عدالت تشکیل می دهد. از دو جنبش استقلال خواهی آذربایجان شمالی که در 1918 و 1991 به وقوع پیوسته و نهایتا منجر به استقلال ابدی نیمه شمالی سرزمین تاریخی آذربایجان گردید که بگذریم ، آذربایجان جنوبی در قرن بیستم چهار حرکت انقلابی به خود دیده است : انقلاب مشروطیت ، نهضت آزادیستان ، انقلاب 21 آذر (حکومت ملی آذربایجان به رهبری پیشه وری کبیر) ، قیام 29 بهمن 56 تبریز و حوادث آذربایجان در بعد از انقلاب . بی شک اوج این انقلابها و قیام های آزادیخواهانه را باید انقلاب 21 آذر و تشکیل حکومت دانست. حکومتی که در 21 آذر 1324 روی کار آمد و در 21 آذر 1325 به تاریخ پیوست و برای همیشه در قلب ملت آذربایجان جای گرفت. در عرض آن یک سال ملت آذربایجان توانست لیاقت و استعداد خویش را در برپایی حکومت دموکراسی ، عدالت اجتماعی و تمدن مدرن بر جهانیان ثابت کند. در اینجا مقصد ، پرداختن به تمام جوانب این انقلاب و حکومت ملی نبوده ، بلکه جهت اطلاع جناب دکتر طباطبایی و امثال وی که جهت بی اعتنا و افسانه ای نشان دادن اصلاحات و اقدامات تاریخی دموکرات ها در آذربایجان جنوبی به خیال بافی متوسل شده اند – بلکه تاریخ ننگین 53 ساله پهلوی ها بیشتر به افسانه می ماند تا حکومت یکساله ملی آذربایجان – تنها به صورت فهرست وار به گوشه هایی از اقدامات و اصلاحات انقلابی این حکومت اشاره می شود. باشد که بدین طریق ایشان از خواب قرون وسطایی بیدار شده و بدانند که حکومت فرقه دموکرات نه تنها حکومتِ در سایه و یا حکومت اقلیتی وابسته که توسط دول خارجی بر آذربایجان جنوبی تحمیل شده باشد ، نبوده است بلکه چنانکه در ادامه خواهیم دید بر اساس مستندات تاریخی این حکومت بر آمده از آمال و مطالبات آزادیخواهانه توده ها و اقشار مختلف ملت آذربایجان بوده است.
از اساسی ترین و مترقی ترین اقداماتی که حکومت ملی آذربایجان به رهبری پیشه وری کبیر در طول یک سال انجام داد ، می توان تقسیم اراضی بین کشاورزان را نام برد که اولین و عمده ترین اصلاحات ارضی طول تاریخ ممالک محروسه (ایران) و آذربایجان جنوبی به حساب می آید ، حتی اصلاحات ارضی محمد رضا پهلوی که سالها بعد در چندین مرحله انجام گردید قابل قیاس با این اقدام انقلابی نبوده و چندان نفس خاطر زمیندار شدن کشاورزان و یا توسعه کشاورزی نبوده است ، بلکه هدف وی و عمالش از این تقسیمات تبدیل املاک به ارث رسیده از رضاخان بویژه املاک وسیع وی در مازندران به پول نقد بود تا از این طریق هم بنیه مالی شاه جوان که در اوایل سلطنت به شدت با بی پوالی مواجه گردیده بود ، تقویت شود و از طرف دیگر وجهه ی شاه رعیت پرور و دوستدار رفاه طبقات پایین جامعه و مترقی برایش فراهم بشود. در نتیجه حکومت یک ساله دموکرات ها بر آذربایجان 257066 هکتار زمین بین 209096 کشاورز تقسیم شد و مناسبات ارباب- رعیتی به نفع توسعه کشاورزی تغییر یافت.
حکومت ملی در زمینه صنعت علاوه بر اینکه صنایع ورشکست شده را احیا و کارخانجات تعطیل شده را وارد خط تولید کرد ، کارخانه ها و صنایع جدیدی احداث نمود. برای اولین بار در ایران و آذربایجان جنوبی قانون کار تدوین شد ، ساعات کاری کارگران به 8 ساعته تقلیل یافت. برای کارگران حق بیمه تعلق گرفت. حکومت خود به تشکیل اتحادیه های کارگری مبادرت نمود ،کار کودکان زیر 14 سال ممنوع گردید ، دولت نگهداری از کودکان بی سرپرست را در اولویت کاری خود قرار داد ، مرخصی سالانه به مدت یک ماه برای کارگران عملی شد. کنگره کارگران برای اولین بار در تاریخ ممالک محروسه و آذربایجان جنوبی در مرداد 1325 افتتاح گردید. مرخصی سه ماهه دوران حاملگی برای زنان کارگر به شرط دریافت حقوق برقرار گردید برای خانواده کشته شدگان در جبهه های جنگ با حکومت مرکزی حقوق ماهیانه تعلق گرفت ، جهت رفاه حال کارگران امکانات تفریحی (احداث سالن تئاتر و انجمن موسیقی) ، آموزشی (سواد آموزی ضمن خدمت ، احداث کودکستان و کتابخانه) ، بهداشتی و تغذیه (احداث درمانگاه ، فروشگاه) در کارخانه ترتیب داده شد. بانک ملی آذربایجان تاسیس گردید و با توزیع اسکناس جدید و برخی سیاستهای پولی دیگر باعث تثبیت قیمتها گردید ، راههای روستایی توسط حکومت سنگ فرش گردید ، از طرف دولت برای 10 هزار نفر اشتغال زایی به عمل آمد. در اینجا ذکر دو نکته از روابط دهقانان و تجار با حکومت ملی خالی از فایده نخواهد بود. در دوره حکومت ملی گروه بزرگی از تجار (متشکل از دهها تاجر بزرگ) نامه ای خطاب به حکومت ملی نوشته و تقاضا می کنند که حکومت ملی روابط تجاری بلا واسطه با دول خارجی برقرار نماید ، همچنین کنگره دهقانان برای اولین بار در تاریخ ممالک محروسه و آذربایجان جنوبی با شرکت تعداد کثیری از دهقانان تاسیس گردید. حال باید از جناب دکتر طباطبایی پرسید که این حقایق تاریخی مستند به جز دلالت بر محبوبیت و مردمی و ملی بودن حکومت دموکرات ها از دید ملت آذربایجان نشان از چیست ؟!
اقدام تاریخی دیگر حکومت ملی رسمیت دادن به زبان ترکی آذربایجان در آذربایجان جنوبی بود ، اگرچه در این دوره به صورت سیستماتیک آموزش به زبان مادری و ملی مورد توجه قرار گرفت اما باید خاطر نشان کرد که این مساله در آذربایجان چندان هم بی سابقه نبوده است. پیش از این اولین مدرسه مدرن در ایران و آذربایجان جنوبی به زبان ترکی توسط میرزا حسن رشدیه تاسیس و اولین الفبا و کتابهای درسی نوین ( از جمله کتاب وطن دیلی) توسط وی به زبان ترکی توسط وی تالیف گردید. حال باید از جناب دکتر طباطبایی که بر این باور است گویا «… این که برخی می‌گویند شما تحت ستم بوده‌اید و نمی‌دانستید که دارند به اجبار زبان فارسی را در مدارس به شما می‌آموزانند، مسأله جدیدی است که پشتوانه فرهنگی و تاریخی ندارند و نشأت گرفته از ایدئولوژی‌های جدید است… » پرسید آیا آذربایجانیها واقعا تمایلی به آموزش به زبان مادری و ملی خود نداشته و ندارند ؟! آیا آموزش به زبان مادری مساله ای جدید و بدون پشتوانه فرهنگی و تاریخی است ؟! آیا ما دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس شما راسیست های فارس را ؟! شما که با بی انصافی ادعا دارید که «… ادعاهای پان‌ترکیست‌ها از سنخ دیگری است. می‌گویند زبان فارسی را دولت اجبار کرده است و نتیجه می‌گیرند که برای مبارزه با آن باید زبان آذری را اجباری کرد یعنی سلب آزادی زبان در حرف زدن، نوشتن و حتی رادیو و تلویزیون از مردم و اجبار آنها به پان‌ترکیسم … » مگر زبان ترکی را در آذربایجان حکومت راسیستی رضاخان و بعد حکومت پسر بی لیاقتش ممنوع نکردند ، پس اگر دولت این زبان را ممنوع نکرده بود «قلک های جریمه» را چه کسانی در مدارس آذربایجان ترتیب داده بودند ؟! شما که اصرار دارید به مخاطب خود بقبولانید که گویا دولت زبان فارسی را اجبار نکرده و آذربایجانیها داوطلبانه آموزش به زبان فارسی را برگزیده اند ، لطف نموده و متن قانون اساسی مشروطه را به دقت بخوانید و مشاهده بفرمایید که در هیچ جای آن از زبان رسمی در مملکت سخن سخن گفته نشده است ، بلکه این حکومت راسیستی پهلوی و در راس آن رضاخان بود که قانون اساسی مشروطه را که حاصل خون فرزندان این خاک به خصوص حاصل مجاهدت ملت آذربایجان بود دست کاری کرده و زبان رسمی (فارسی) را وارد قانون اساسی نمود ، چنانکه در مواد دیگر آن از جمله انتقال سلطنت از دودمان قاجار به پهلوی و چندین مورد دیگر نیز دست برد. جناب طباطبایی ! شما یقینا در خیالات خود چنین تصور می فرمایید که زبان فارسی از عهد هبوط آدم زبان ملی ملل ساکن در ممالک محروسه بوده و ضرورتی در رسمیت دادن به آن احساس نمی شد ، شاید سن شما اجازه ندهد که دوران رسمیت یافتن زبان فارسی و ممنوع کردن زبانهای غیر فارسی را مقارن سوار شدن رضاخان بر شتر سلطنت بر چشم خویش ببینید ، اما پدران و مادران ما نیک به یاد دارند که این فاجعه چطور در آذربایجان عملی شد ؟! این جنایات در تاریخ ثبت گردیده است. اگر نگاهی منصفانه به تاریخ این دوران بیافکنید مشاهده خواهید کرد که چطور تئاتر آذربایجان که به زبان ترکی بود تعطیل شد ، و اجبار گردید تا تئاتر باید به زبان فارسی انجام گیرد ، یا اینکه مدارس ترک زبان تعطیل شد ، بر موسیقی ملی آذربایجان محدودیت اعمال گردید ، انتشار روزنامه ها و کتابهای ترکی قدغن گردید ، تکلم به ترکی در ارتش ، مدارس و محافل رسمی ممنوع شد و بسیاری اقدامات ضد بشری و وحشیانه دیگر که به دست پدر و پسر مزدور و وطن فروش انجام گردید . تا جایی که زبان ترکی به نوحه و روضه خوانی آخوندها در منابر و آیین سوگواری و عزاداری ائمه شیعه در تکیه ها و اماکن مذهبی و به لالایی گفتن مادران آذربایجانی به اطفلشان در داخل چهار دیواری محدود گردید.
طبق فرمان حکومت ملی ، زبان ترکی آذربایجانی که در فرامین دولتی آن زمان به اختصار زبان آذربایجانی نامیده می شد به زبان رسمی ادارات ، ارتش ، مدارس ، دانشگاه و… تبدیل گردید و از این به بعد فرامین رسمی دولت ، اسناد تجاری ، محاکمات دادگاهها ، اسامی کالاها و موسسات تجاری ، سمینارها و نشستهای رسمی به این زبان می بایست به این زبان باشد. اقلیت های غیر ترک آذربایجان در آموزش زبان مادری خود مختار بودند اما در نوشته های رسمی درکنار زبان مادری خود می بایست از زبان ترکی آذربایجانی نیز استفاده بکنند.
اقدام بنیادی دیگر فرقه دموکرات تاسیس دارالفنون دولتی آذربایجان ( آذربایجان یونیوئرسیته سی) بود که دومین دانشگاه در ممالک محروسه و اولین دانشگاه آذربایجان جنوبی به حساب می آمد. این دانشگاه در 22 خرداد 1325 در قالب سه دانشکده طب ، کشاورزی و تعلیم و تربیت ( با رشته های تاریخ ، زبان و ادبیات ، فلسفه حقوق ، فیزیک ، ریاضیات و طبیعیات ) تاسیس شد. دانشگاه آذربایجان از میان بیش از 300 نفر داوطلب ورود به دانشگاه 190نفر را پذیرش کرد. جناب دکتر طباطبایی آیا این دلیل بر مردمی و ملی بودن این حکومت برای آذربایجانیان نبوده است ؟! والا چه لزومی داشته کسانی که این حکومت را قبول نداشتند و آن را آلت دست بیگانه می دانستند ، این همه شور و اشتیاق برای وررود به دانشگاهی که این حکومت تاسیس کرده بود از خود نشان دهند ؟!
در دوران حکومت یک ساله دموکرات ها بر آذربایجان در عرصه مطبوعات و نشریات نیز قدمهای بزرگی برداشته شد . با تلاش حکومت ملی بیش از 50 روزنامه و مجله در آذربایجان انتشار یافت. حکومت ملی به قدری در عرصه فرهنگ و ارتباطات حساسیت داشت که شخص نخست وزیر شخصا کار نظارت بر مطبوعات را برعهده گرفت و نقل است که مرحوم پیشه وری خود روزانه به دفاتر روزنامه و مجلات سر می زد. حتی بارها گفته بود که بزرگترین کاری که در این یک سال به آن بیش از دیگر اقداماتش همیشه افتخار کرده است ، نوشتن مقالات در روزنامه «آذربایجان» بود. لازم به ذکر است که فرهنگ روزنامه خوانی و مطالعه در این یک سال طوری در جامعه آذربایجان جا افتاده بود که نقل است رانندگان آذربایجانی که به کرج می رفتند می بایست نسخه ای از روزنامه آذربایجان را با خود برای کارگران می بردند والا نباید از کارگران انتظار می داشتند که آنها زودتر از دیگران ماشین وی را بارگیری کنند. بنابر این رانندگان در بردن روزنامه آذربایجان به کرج به همدیگر سبقت می گرفتند. این حکایت همچنین بیانگر این است که حکومت ملی تا چه حد در بین اقشار جامعه به خصوص طبقات پایین و زحمتکش محبوبیت داشته است حتی در بین آذربایجانیانی که خارج از جغرافیای آذربایجان به خصوص در مهاجرت در مرکز می زیستند.
درکارنامه حکومت ملی اقدام مترقی دیگری تحت عنوان تاسیس دومین رادیو ممالک محروسه و اولین رادیو آذربایجان جنوبی ثبت شده است . این رادیو علاوه بر تبریز ، پایتخت آذربایجان ، شهرهای بزرگ از جمله اورمیه ، اردبیل ، زنجان ، مراغه ، خوی و دیگر مناطق آذربایجان جنوبی را تحت پوشش خود قرار می داد .حتی برنامه های رادیویی حکومت مهاباد (ساووج بولاق) نیز از طریق رادیو آذربایجان پخش می گردید . از دیگر اقدامات فرهنگی حکومت می توان به موارد زیر اشاره نمود : تاسیس تئاتر ملی آذربایجان – تاسیس فلارمونیای ملی آذربایجان ، تاسیس موزه ملی آذربایجان که با نام کمالدین بهزاد هراتی ، نقاش معروف دوره تیموری و صفوی شهرت یافته بود
اصلاحات بنیادی حکومت ملی در زمینه بهداشت هم به هیچ وجه قابل مقایسه با مجموع اقداماتی که قبل و بعد از حکومت ملی در آذربایجان جنوبی انجام شد، نیست. در حالیکه قبل از انقلاب 21 آذر در کل آذربایجان برای جمعیت شش میلیونی 70 تخت بیمارستان 27 داروخانه 40 نفر پزشک وجود داشت ، حکومت ملی در مدت کوتاهی این ارقام را به 35 بیمارستان و درمانگاه ، 800 تخت بیمارستان و 200 پزشک رسانید. در شش ماهه اول سال وزرارت صحیه 350 هزار نفر را در برابر انواع بیماریها واکسینه نمود . همچنین درمانگاهها اقدام به توزیع مجانی داروهای مورد نیاز بین مردم نمودند. از دیگر اقدامات حکومت در زمینه بهداشت می توان به تاسیس آزمایشگاه میکرو بیولوژی و مبارزه با انواع بیماریها اشاره کرد در قالب طرح های گوناگون و همچنین مبارزه جدی حکومت با استعمال مواد مخدر اشاره نمود.
در زمینه ها ی اجتماعی هم علاوه بر موارد یاد شده می توان موارد زیر را هم یاد آور شد : برای اولین بار در خاورمیانه و برای نخستین بار در تاریخ ممالک محروسه و نهایتا آذربایجان جنوبی زنان صاحب حق رای شدند ، اتحادیه زنان با 600 عضو تشکیل شد اقدامات بنیادی در زمینه سواد آموزی زنان به عمل آمد ، نوانخانه ها و خانه های سالمندان در مناطق مختلف آذربایجان احداث گردید. بنابر این به جرات می توان با «ریچارد کاتم» در مورد اقدامات حکومت ملی همنوا شد که : «کاری که فرقه در یک سال در تبریز کرد بیش از کارهایی بود که رضا شاه در طول بیست سال انجام داد »
اکنون باید از جناب دکتر طباطبایی این سوال را پرسید کدامین ملت حاضر است در مقابل این همه خدمات ناسپاسی بکند ؟ کدام ملت حق نشناسی به این چنین حکومت پشت می کند ؟ به کوری چشم شما و همه مانقورتها و راسیستها یقینا یاد و خاطره حکومت ملی چه در ایام حکومت ملی و چه بعد از گذشت 67 سال بعد از پایان حکومت در قلوب آذربایجانیها مانده و تا ابد خواهد ماند .
علاوه بر اینها حکومت فرقه دموکرات آذربایجان پایگاه بزرگی در بین توده های ملت آذربایجان داشت ، طوری که در بهمن 1324 فرقه دموکرات 75 هزار نفر عضو داشت که متشکل از 56 هزار نفر دهقان ، 6 هزار روشنفکر ، 3 هزار پیشه ور و دکاندار ، 2 هزار بازرگان ، 500 زمیندار و 100 نفر روحانی بودند. ترکیب قومی و مذهبی آن هم متشکل از مسلمان (شیعه و سنی)، مسیحی ، آشوری ، کرد ، ترک و ارمنی بود. که همگی دست در دست هم در جهت تحقق آرمانها و مقاصد حکومت ملی می کوشیدند. دلیل دیگر بر ملی و مردمی بودن حکومت ملی وجود ساختارها و نظام سیاسی دموکراتیک آن است. اصل تفکیک قوا و تقسیم مسئولیت های حکومت بین سه قوه مقننه : مجلس ملی ، قوه مجریه : هیئت دولت ، قوه قضاییه : دادگستری به عنوان یکی از اصول مسلم حکومت های دموکراتیک ، در نظام سیاسی حکومت ملی نیز به وضوح قابل مشاهده است. طوری که نمایندگان مجلس با رای مستقیم ملت انتخاب می شدند. در منابع از شرکت 1 میلیون واجد شرایط شرکت در انتخابات از کل 6 میلیون جمعیت آذربایجان جنوبی سخن به میان می آید. نخست وزیر هم با رای مستقیم نمایندگان مجلس انتخاب شده و کابینه هم بعد از رای اعتماد مجلس رسمیت پیدا می کرد. بنابر این دور از انتظار نیست که راسیتهای فارس و مانقورت ها از جمله شخص دکتر طباطبایی در مقایسه بین حکومت پدر و پسر پهلوی با حکومت یک ساله دموکراتها جهت تخطئه این حکومت ملی ، دموکراتیک و مترقی به افسانه بافی و جعل حقایق تاریخی روی آورند.
جمع بندی و نتیجه گیری :
با مطالعه تاریخ و زبان آذربایجان ما آن را سرزمینی می یابیم که از دیرباز زبان و فرهنگ متمایز و مستقلی برای خود داشته است. از دیرباز گروههای جمعیتی غالب این سرزمین را ترکها تشکیل می داده اند و طبیعتا زبان غالب آن هم ترکی بوده است. این زبان که محصول آمیختگی گروهها و شاخه های مختلف زبان ترکی از جمله ترکی اویغوری ، قبچاقی و علی الخصوص ترکی اوغوزی می باشد . در عین حال در ترکیب آن عناصر مختلف زبانهای ترکی باستان از جمله : قوتتی ، لولوبی ، هوری ، مادی ، ماننایی ، آلبانی ، آتروپاتنی و… از دوران باستان نفوذ خود را حفظ نموده بودند. اما بدلیل غلبه زبانی اوغوزها بر آذربایجان در قرون بعد از اسلام این زبان رنگ و روی اوغوزی به خود گرفت و مدتها به همراه با ترکی آناتولی تحت عنوان ترکی اوغوزی شناخته می شد. چنانکه در کتاب دده قورقود «لسان اوغوزان» به آن اطلاق گردیده و در کتاب دیوان الترک کاشغری هم ترکی اوغوزی نامیده شده است. این زبان از قرن 7ه.ق/13 م با جدای از زبان آناتولی به زبان مستقل و واحدی تبدیل گشته و با عناوین دیگری از جمله ترکی شیعی ، ترکی علوی ، ترکی ایرانی ، آذری ، آذربیجی ، آذربایجانی ، اما اغلب به ترکی آذری و یا ترکی آذربایجانی معروف شد. حتی علمای زبان و ادبیات آذربایجان در دوران معاصر نیز این اصطلاح ها را بارها به کار برده اند. از جمله : مبانی دستور زبان آذربایجانی : محمد علی فرزانه ، آذری دیلی نین گرامری : تیمور پیر هاشمی ، معاصر ادبی آذری دیلی/سس- صرف/ ، زبانی آذری ادبی معاصر / آوا شناسی – قواعد نگارش/ ، ایران تورکجه سی نین صرفی ، لکسیکولوژی زبان ادبی معاصر آذری ، آذربایجان تورکجه سی نین نحوی : 5 اثر اخیر از پروفسور محمد تقی زهتابی می باشد.
اکنون جای دارد از جریان آذربایجان ستیز ِ ترکیه ستای و عثمانی پرست پرسید که آیا این بزرگواران که سالها در خط مقدم جبهه مبارزه آنتی راسیستی با راسیسم فارس مبارزه کرده و عمر پر بهای خود را در این راه مقدس گذاشته اند ، از نظریه «زبان آذری کسروی» و جعل و مصادره این زبان توسط وی هیچ اطلاعی نداشته اند ، که زبان آذری را مکرر در آثار خود بکار برده اند ؟! یا آگاهانه و جهت جلوگیری از مصادره عنوان «زبان آذری» توسط راسیسم فارس و جعل زبان جدیدی با این عنوان که وابسته به زبان فارسی بود ، عنوان آذری را به کار برده اند ؟! اگر چنین است ، چه بهتر که ما نسل حاضر هم در تقویت این عمل ستودنی ، سنجیده و زیرکانه پیرو ایشان باشیم. یا لابد ایشان هم شامل فتوای استالینیست و یا پان ایرانیست بودن توسط جریان مذکور می شوند ؟! یاد آوری این نکته هم خالی از لطف نخواهد بود که استعمال مفهوم زبان آذری یا آذربایجانی مدتها پیش از استالین وجود داشته است. بنابر این در اینجا موضوع زبان آذری و آذربایجانی مقدم بر ظهور استالین بوده و با نسبت دادن این نامگذاری به استالین و امثال وی نمی توان مانع بازگویی حقایق تاریخی گردید. بنابر این استعمال هر یک از عناوین بالا به لحاظ تاریخی و زبان شناختی ، بلا اشکال بوده ، اما بنا به دلایلی که در بخش اول این مقاله به آنها اشاره گردید (جامعیت و مانعیت عنوان ترکی آذربایجانی نسبت به دیگر عناوین زبان آذربایجان) از نظر نگارنده و علمای زبان شناس آذربایجان «ترکی آذربایجانی» عنوان معیار و استاندارد برای تعریف این زبان می باشد. و الا تحریم هر یک از عناوین بالا ( لفظ آذری و کلیه عناوینی که این زبان را به جغرافیای آذربایجان ربط می دهد) و اصرار در کاربرد عنوان دیگر (عنوان مطلقِ زبان ترکی بدون تفکیک زبانهای ترکی موجود در ممالک محروسه و نیز تمایز بین شاخه های بیست و چند گانه ترکی معاصر) ثمره ای جز استبداد در جامعه آذربایجانی و منحرف کردن مطالبات به حق ملت آذربایجان از مسیر اصلی خود و جعل و تحریف زبان ، فرهنگ و تاریخ راستین آذربایجان نخواهد داشت.
در دوران بعد از اسلام سه زبان ترکی ، فارسی و عربی در کنار هم در سطوح و درجات متفاوت در آذربایجان کاربرد داشت. زبان فارسی در دوران بعد از اسلام تحت تاثیر شرایط تاریخی در درجه دوم و بیشتر به عنوان زبان فرعی در ابعاد و سطوح رسمی و دولتی و همچنین در حوزه ادبیات در کنار زبان ترکی کاربرد داشته است ، اما در طی 90 سال گذشته ، از دید ملت آذربایجان همواره به عنوان زبان تحمیلی به آن نگریسته شده که با رسمیت بخشیدن به آن و تقویت آن توسط دولت های پهلوی و جمهوری اسلامی به جای زبان ملی آذربایجان ، ضربات جبران ناپذیری بر پیکر این زبان وارد شده و ممنوعیت آن در سطوح رسمی و غیر رسمی ، رکود و تضعیف این زبان را به نفع زبان فارسی در پی داشته است. رسمیت یافتن زبان فارسی و ممنوعیت دیگر زبانها نمودی از پروژه بزرگتر ساختن ملت واحد – زبان واحد در ممالک محروسه است که یکی از ارکان راسیسم فارس را در ایران تشکیل می دهد. بنابر این تنها راه برون رفت از وضعیتی که زبان ترکی آذربایجانی را به آن گرفتار ساخته اند ، رسمیت یافتن بی هیچ قید و شرط این زبان در آذربایجان جنوبی می باشد.
با مرور کوتاهی که بر تاریخ معاصر آذربایجان جنوبی به عمل آمد ، مشخص گردید که آذربایجان جنوبی در قرن بیستم پیشگام جنبش های آزادیخواهی و حرکتهای دموکراتیک در ممالک محروسه بوده و همچنین در 90 سال اخیر آذربایجان یک از کانون های عمده مبارزه بر علیه اشکال ستم ملی و در واقع تلاش برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت بوده است. اوج این مبارزات را در انقلاب 21 آذر و حکومت ملی آذربایجان به صورت بارز می توان دید. در این یک سال ملت آذربایجان به رهبری فرزند خلف اش پیشه وری کبیر با آگاهی کامل از حقوق ملی خویش نخست اقدام به برپایی حکومت ملی آذربایجان نموده و بعد به پیگیری حقوقی حق تعیین سرنوشت در مجامع جهانی نمود و در عمل به بهترین وجه نشان داد که شرایط ، لیاقت و توانایی حاکم شدن بر سرنوشت ملی خود را دارد. اما متاسفانه با تبانی دول استعمارگر آن روزگار از جمله ایالت متحده ، شوروی ، دولت ایران و خلف وعده و خیانت حکومت مرکزی و برخی عوامل فرعی دیگر ملت آذربایجان به جای رسیدن به حقوق ملی اش سرزمینش به خاک و خون کشیده شد. هزاران نفر از برگزیده ترین انسانهای این ملت شهید ، اسیر ، تبعید ، پناهنده و آواره گردیدند. اما بعد از گذشت 66 سال از این فاجعه بار دیگر ملت آذربایجان برای احیای حقوق زایل شده اش پای در میدان مبارزه آنتی راسیستی و ضد استعماری گذاشته است.
نگارنده محضر راسیستی جناب دکتر طباطبایی که برای قوام و دوام وحدت ملی ایران (؟1) کاسه داغ تر از آش شده و « آذربایجان را بخشی تجزیه‌ناپذیر از ایران می داند و نگاهش به فرقه دموکرات هرگز چندان مثبت نبوده و در مورد جدا شدن آذربایجان از ایران نیز اصلاً دیدگاه مثبتی نداشته است … برای ایشان وحدت سرزمینی ایران همیشه یک اصل غیرقابل بحث بوده است … » عارض است که مبحث حق تعیین سرنوشت ملتها مساله ای غیر قابل بحث و مذاکره بوده و هر کسی اعم از شخص حقیقی یا دولت ، حزب ، جریان ، گروه ، خودی و غیر خودی ، آذربایجانی و غیر آذربایجانی ، دموکرات و غیر دموکرات ، دانشمند یا عامی ، با هر تفکر و عقیده ای با این حق اولیه و انسانی ملت آذربایجان مخالفت بکند ، دشمن این ملت تلقی می شود. بین حق تعیین سرنوشت و ستم ملی در آذربایجان جنوبی رابطه تنگاتنگ و غیر قابل گسستی وجود دارد. به این صورت که در طی 90 سال اخیر در ممالک محروسه ملل غیر فارس از جمله ملت آذربایجان با وضعیتی مواجه بوده که متاسفانه اندیشمندان و نویسندگان این ملیتها (در اینجا مراد از نویسندگان ، بیشتر نویسندگان آذربایجان مد نظر است) به ندرت تحلیلی عمیق و جامع از این وضعیت به دست داده اند. از معدود کسانی که در این زمینه و به این سیاق دست به قلم برده اند می توان از جناب پروفسور علیرضا اصغرزاده نام برد که در کتاب «ایران و چالش تنوع» این مساله را در قالب دو نظریه بنیاد گرایی اسلامی و نژاد پرستی آریایی بررسی نموده و ابعاد گوناگون این دو را با متدهای علمی آشکار تر ساخته اند. از نگاه راقم این سطور راسیسم فارس و استعمار داخلی (که اتفاقا گفتمان استعمار داخلی هم برای اولین بار توسط پروفسور اصغرزاده درباره مساله ملی آذربایجان مطرح گردیده است) دو مساله اصلی است که به درستی ابعاد ستم ملی در حق ملیت های غیر فارس بخصوص ملت آذربایجان را در محدوده 90 اخیر به روشنی نشان می دهد. نگارنده در یکی از نوشته های پیشین خود به کوتاهی و در حد بضاعت علمی خود به شرایط تاریخی و نیز پایه های حقوقی حق تعیین سرنوشت ملی در آذربایجان جنوبی اشاره کرده است. لذا در اینجا جهت دوری از اطاله کلام به این بحث اشاره نمی شود.
به نظر می رسد همه این اما و اگرها و بایدها و شاید ها و اتهاماتی که تحت عناوینی همچون پان تورکیست ، تجزیه طلب و انواع و اقسام اتهامات بی پایه دیگر که از جانب راسیست های فارس از جمله دکتر طباطبایی به فعالین ملی آذربایجان و ملت آذربایجان زده می شود ، بیشتر به قصد دور کردن اذهان ملل غیر فارس از مساله ستم ملی که در حق اینها روا داشته می شود و همچنین با هدف انکار وضعیتی راسیستی و استعماری حاکم بر ممالک محروسه می باشد. در واقع این اتهامات به عنوان حربه ای برای مقابله با اندیشه روبه رشد حق تعیین سرنوشت ملی و انحراف جنبش ملیت ها از مسیر اصلی خویش به کار می رود. در واقع راسیسم فارس با علم کردن تمامیت ارضی ایران و اتهام پان ترکیست و تجزیه طلب بودن به مقابله با مطالبات حرکت ملی آذربایجان می پردازد که مهمترین و اصلی ترین خواست آن نیل به حق تعینن سرنوشت ملی و بر قراری حاکمیت ملی ملت آذربایجان در درون مرزهای جغرافیایی آذربایجان جنوبی چه در قالب فدرالیسم و چه بصورت دولت مستقل ملی است. از طرف دیگر هم حرکت ملی آذربایجان از ابزار حق تعیین سرنوشت ملی که حق طبیعی و مسلم ملت آذربایجان است ، در جهت مقابله با ستم ملی که در کسوت راسیسم فارس و استعمار داخلی ظاهر می شود ، استفاده می کند. کجای تاریخ ملت آذربایجان و دیگر ملیت های تحت ستم پای کدامین سند را مبنی بر پاسداری از تمامیت ارضی ایران و حراست از زبان فارسی به عنوان زبان ملی(؟!) تمامی این ملیت ها را امضا کرده اند. آیا تمامیت ارضی سرزمینی که وجب به وجب آن زندان ملیتهای غیر فارس است ، وجود اش مانع از ترقی و پیشرفت آنها می شود ، فرهنگ و تمدنش را مصادره ، کل داشته هایش را چپاول می کند ، بیابانهای فارس نشین اش به لطف نعمات الاهواز ، آذربایجان ، کردستان ، بلوچستان ، ترکمنستان و… و دستهای پینه بسته سیه روزان این ملیتها هر روز آبادتر و ساکنانش رو زبه روز پیشتر در رفاه غرق می شوند ، زبانشان را به بهای پاس داری از زبان در حال احتضار فارسی محو و نابود می کند ، 90 سال است که به عرب اش سوسمارخور و به ترک اش خر و به دیگری فلان اطلاق می کنند و… می تواند در نظر ملل تحت ستم هم «تمامیت ارضی» تلقی شود ؟! اینجاست که تقابل بین راسیسم فارس و حرکت ملی آذربایجان برای راسیستهای فارس غیر قابل تحمل شده و اتهاماتی همچون تجزیه طلبی و پان ترکیسم و… شکل می گیرد والا مگر امکان این مساله وجود دارد که تمامی ملت آذربایجان پان ترک باشند ؟! چنانکه امکان این هم وجود ندارد که تمام ملت فارس راسیست باشند. در حالیکه وجود رگه هایی از راسیسم فارس در بین نخبگان ملت فارس چه در سطوح رسمی (دولت های پهلوی و جمهوری اسلامی) و چه غیر رسمی (نخبگان طبقات و اقشار مختلف ملت فارس ، گروهها ، انجمنها و محفلها و… غیر دولتی) مشاهده می شود ، امکان این هم وجود دارد که تعدادی انگشت شمار در درون حرکت ملی آذربایجان جنوبی در معرض اتهام پان ترک بودن واقع شوند ( این مساله فقط در حد اتهام چه به حق چه نا حق وجود دارد ، تاکنون کسی یا گروهی در حرکت ملی آذربایجان رسما خود را پان ترک نخوانده است). این را باید جناب دکتر طباطبایی شفاف سازی بکنند که چه کسی یا گروهی پان ترک هستند ؟! تعریف ایشان از پان ترکیسم چیست ؟! ، بعد شخص یا گروه مورد اتهام واقع شده به دفاع از خویش بر خیزد. والا عقل سلیم حکم می کند که تمامیت ملت آذربایجان و حتی همه فعالین آذربایجانی که نمی توانند پان ترک باشند . گویا از نگاه راسیسم فارس پان ترکیسم به مفهوم ناسیونالیسم افراطی ترک نبوده و هر کسی دم از مطالبات به حق ملت آذربایجان بزند ، از هویت آذربایجانی و ترکی خود دفاع بکند ، پان ترک و تجزیه طلب محسوب می شود ؟ در این صورت بر تک تک فعالین آذربایجانی فرض است که جواب راسیست هایی مثل دکتر طباطبیی را بدهند !
جناب دکتر طباطبایی ! سخن آخر اینکه شما همان بهتر که ماکیاولی یا هگلتان را تدریس بفرمایید و از استبداد جناب نظام الملک ، «اندیشه سیاسی» بافته و یا از سنت ارتجاعی ایرانشهری برای «ایران فرهنگی» عزیزتان «فلسفه سیاسی» بتراشید. و وقتی هم جایی کم آوردید نهایتا همه کاسه – کوسه ها را سر ترک های بی فرهنگ (؟!) و ملکشاه و آلب ارسلان بیچاره می شکنید که گویا «ایران فرهنگی» نازنین تان را به «خراب آباد فرهنگی» مبدل ساخته و از هر چه «اندیشه سیاسی آریایی» تهی ساختند. والا شما نه متخصص تاریخ آذربایجان هستید و نه زبان آن. و اگر هر یک از این دو و یا هر دو بودید باز این صلاحیت در شما ایجاد نمی گردید که این چنین آسمان ریسمان کرده و با هویت ملی و حقوق ملیونها انسان بازی کینید. اگر قصد دارید خود را روشنفکر طرفدار تمامیت ارضی ایران ، مدافع دو آتشه راسیسم فارس قلمداد کنید. خوب بدانید که در قرن بیست و یکم جایی برای راسیسم فارس و استعمار ملتها وجود ندارد. بهتر است به طریق دیگر عمل کرده و برای خود به نحو دیگری شهرت روشنفکری بتراشید. جناب طباطبایی شما از گونه های معدود راسیستهای فارس و مانقورت های آذربایجان هستید که گاها در مرکز یافت می شود. بحمدالله که نسل مانقورتهایی مثل شما منقرض شده و دیگر در آذربایجان کمتر کسی دنبال افکار راسیستی شما و نسخه نود سال پیش راسیسم فارس و بیهوده گوییهای مانقوردهایی همچون کسروی و شماست. خدمت جنابعالی عارضم که آذربایجان امروز دیگر آن آذربایجان پیشین نیست. سیل خروشان حرکت ملی آذربایجان جنوبی در سالهای اخیر جوانان آذربایجانی را چنان به جوش و خروش واداشته که نگارنده شخصا در این 10 سال اخیر کمتر جایی اعم از اماکن عمومی ، مدرسه ، دانشگاه ، دفتر بسیج (؟!) ، انجمن اسلامی ، خوابگاه ، پارک ، کوه ، دشت ، دریا و … را مشاهده کرده که در آنجا دست کم دو سه جوان آذربایجانی دور هم جمع نشده و به بحث و گفتگوی جدی و علمی پیرامون مساله ملی آذربایجان جنوبی مشغول نباشند. واقعا سطح بعضی مباحثات تا حدی آکادمیک و عالمانه بود که نَگارنده مدتها در حیرت به سر می برد و مدام این سوال را از خود می پرسید که آیا واقعا اینجا «آذربایجان جنوبی» است ؟! بنابر این جناب دکتر طباطبایی ! فقط می توان گفت سحر نزدیک است


آردینی اوخو