گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

قبرمادرحضرت سلیمان در دشت_مرغاب » یا آرامگاه_کوروش - نقل از کانال تلگرام حقایق تلخ

+0 به ین

📚 #قبر_مادر_حضرت_سلیمان در 
« #دشت_مرغاب » یا  #آرامگاه_کوروش 



💠 #بخش۱

🖋  اخیراً بنای مقبره مادر سلیمان در مجاورت پاسارگاد فعلی[1]، به مقبره کوروش، نسبت داده می‌شود؛ اینکه اوّلاً آیا این بناء، اساساً یک مقبره است یا خیر؛ همچنین در صورت مقبره بودن، در اینکه مقبره چه کسی است: مادر سلیمان نبی (علیه‌السلام) یا مادر سلیمانی که چهاردهمین خلیفه بعد از حضرت علی علیه السلام بوده و یا هر کس دیگر، محل نقد و نظرات زیادی شده است.

🔸افرادی که این بناء، را به عنوان یک مقبره به کوروش، نسبت می‌دهند باید برای حداقل 4 اشکال زیر، پاسخ‌های مناسبی داشته باشند و إلا ادعای آنان، مسموع نخواهد بود.

📕 اشکال نخست: جناب #کوروش، در #نبردش با #ماساژت‌ها در شمال غربی ایران فعلی در نزدیکی #آذربایجان و مجاورت رود #ارس، کشته شده است؛ چگونگی به دست آوردن جنازه بدون سر کوروش، در آن نبرد سنگینی که منجر به کشته شدن و بریده شدن سر فرمانده ارشد جنگ (کوروش) توسط ملکه #تومروس شده همچنین حمل آن تا پاسارگاد فعلی که در خوش‌بینانه‌ترین حالت، قریب به 1500 کیلومتر فاصله وجود دارد ابهام بزرگی است که پیش از ابهام‌زدایی از آن، جزم به اینکه بناء مذکور، مقبره کوروش است منطقی نخواهد بود.

پیمودن بیش از 100 کیلومتر در هر شبانه‌روز توسّط اسبی که حامل جنازه پادشاه سر بریده است قابل تصوّر نیست. گرچه پذیرش همان صد کیلومتر نیز موجه نیست با این حال با در نظر گرفتن حداقل فاصله از محل کشته شدن کوروش تا پاسارگاد فعلی، پیمودن این مسیر به حداقل 15 روز، زمان نیاز دارد.

📗اشکال دوم: ابهام دیگر، این است که کوروشی که برای ما معرفی شده، یک فرد #مجوسی [2] است بنا به اذعان تمام کتب فقهی و اصیل زردشت که هم اکنون نیز موجود است #دفن میّت در دین مجوس، #ممنوع است بلکه آن‌ها معتقدند وقتی روح از جسد، خارج می‌شود اهریمن، جای او را می‌گیرد حتی قائلند که هر چه آن شخص، پاک‌تر بوده، پس از مرگش، اهریمن قوی‌تری، در پیکرش نفوذ می‌کند و لذا اگر مرده، دفن یا سوزانده شود به خاطر حلول اهریمن در پیکر آن مرده، خاک و آتش که در دین مجوس و زرتشت، قداست عجیبی دارد آلوده می‌شود از همین روی، آن‌ها معتقدند برای نابود کردن آن اهریمن، باید جسد مرده را در دخمه‌ها که دور از محل سکونت شهر قرار دارد انداخت تا خوراک #کرکس‌ها شوند و بدین وسیله، از اهریمنی که در جسد مرده، نفوذه کرده راحت می‌شوند.


📝 خلاصه آنکه کوروشی که مجوسی و زرتشتی مذهب است نمی‌توانسته وصیّت به دفن شدن بکند زیرا این مسئله یعنی دفن جسد و به تَبَعِ آن وصیّت به دفن شدن در دین زرتشت، به قدری قبیح بوده که حتی اگر هم کوروش به آن وصیّت نموده باشد عمل کردن به آن، دور از باور است چون در دین زرتشت، مجازات‌های سنگینی برای کسانی که مرده‌ای را دفن کنند تعریف شده؛ اگر بخواهم مثالی بزنم باید بگویم مجوسی بودن کوروش به همراه پذیرفتن این مطلب که او وصیّت کرده پس از مرگ، مرا دفن کنید مثل آن است که بزرگی از مسلمانان، وصیّت کند وقتی مُردَم در مجلس سوگی که به مناسبت فوت من برگزار می‌شود از مهمانان با گوشت خوک، پذیرایی نمایید؛ هر چقدر این بعید است آن بعیدتر است زیرا گرچه خوردن گوشت خوک، در دین اسلام از محرمات بزرگ است با اینحال، هرگز برای کسی که با گوشت خوک از کسی پذیرایی کند مجازاتی مانند آنچه در دین زرتشت برای کسانی که مرده‌ای را دفن می‌کنند وضع نشده و عجیب‌تر آنکه کسی بگوید پس از مرگ کوروش، به وصیّت او عمل شده است.

√ به برخی از بخش‌های 47 _ 48 _ 49 وندیداد، در این رابطه توجه کنید:

🔹" ای دادار جهان استومند! اگر کسی شیوه‌های پاک کردن آلودگان (که یکی از آن‌ها، انداختن جسد مرده، در دخمه است) را آن گونه که در دین مزدا آمده نیاموخته باشد و بخواهد ناپاکی را پاک کند، مزداپرستان چه باید بکنند؟ "

🔹 "اهورامزدا پاسخ داد: مزداپرستان باید او را به بند درکشند ، نخست دست‌هایش را ببندند آنگاه جامه‌هایش را از تن برگیرند پس آنگاه پوستش را از تن برکشند و سرش را از تن ببرند و مردارش را نزد آزمندترین پرندگان آفریده سپندمینو نزد پرندگان مردارخوار، نزد غرابان ببندازند و چنین بگویند: مردی که در اینجاست از همه اندیشه‌ها و گفتارها و کردارهای اهریمنی خویش پشیمان شده است.[3]  "

📘اشکال سوم: ابهام دیگر، مطالبی است که در کتب سیّاحان و جهانگردان و مورّخین قرون سابق بر جای مانده است؛ در آثار به جا مانده از جهانگردانی که در قرون متمادی از سال 1200 تا 1810 میلادی از آنجا عبور کرده‌اند از آن مکان با عنوان «مقبره مادر سلیمان» یاد نموده‌اند. از جمله: دلاواله[4]، اوزلی[5]،لاسِن[6]، اوپرت[7]، سایس[8] و ژاندیولافوآ[9]؛ نامبردگان، آرامگاه کورش و بناء پاسارگاد را نه در محلّ پاسارگاد فعلی در دشت مُرغاب بلکه جایی در اطراف فسا می‌دانستند.




آردینی اوخو

ابراهیم_ساوالان: سریال ستارخان

+0 به ین
قسمت اول سریال ستارخان از شبکه اول تلویزیون رسمی ایران پخش شد. برای بررسی این سریال نیازی نیست جای دوری برویم کافی است بدانیم کارشناس تاریخی این مجموعه "موسی حقانی" و "خسرو معتضد" می باشند که در ترک ستیزی یکی از دیگری کثیف‌ترند و نمی توان انتظار زیادی از این سریال داشت.

چرایی ساخت این مجموعه ریشه در وقایع ده سال گذشته آذربایجان دارد. در این سالها آذربایجان نشان داده است که نمی خواهد دنباله‌رو تهران باشد و آهنگ دیگری در سر دارد. سازندگان این مجموعه شاید خواسته اند این بار آموزه‌های تهران را بر زبان ستارخان جاری ساخته و به گوش ترک‌های دگر اندیش برسانند و موجبات اصلاح و هدایت آنها را فراهم سازند.

این مجموعه بیانگر نکته‌ی قابل توجهی می باشد و آن اینکه حذف زبان ترکی از عرصه‌های رسمی ایران تنها حذف یک زبان نیست بلکه حذف فیزیکی همه انسانهایی است که به آن زبان تکلم می کنند و می اندیشند. با وجود اینکه این مجموعه به خیزش ترک‌ها به رهبری ستارخان می پردازد اما سازندگان آن با عدم استفاده از هنرمندان و سایر داشته های فرهنگی ترک‌ها نشان داده اند که نمی خواهند امکان حضور در صحنه و ایفای نقش را به ترک‌ها فراهم سازند حتی اگر این صحنه در مورد خود آذربایجان و با هدف هماهنگ ساختن آن دیار با آهنگ های مرکزگراها باشد.

سازندگان و دست اندرکاران این مجموعه تجربه یک ثانیه زیستن در فضای زندگی ستارخان را نداشته و زحمت مطالعه در آن خصوص را بر خود روا ندانسته اند. از نظر آنها فضای فرهنگی تبریز و دوره مشروطه همان فضای شهرک سینمایی تهران هست و البته همه جای ایران همان است که در ذهن تک صدای آنهاست. نه نیازی به حضور خود ترک ها در این مجموعه هست و نه ترک‌ها لیاقت حرف زدن در مورد گذشته و حال و آینده خودشان را دارند. آنها بهتر است پای برنامه ای بنشینند که سخنان پندآموزی به آنها یاد می دهد. حذف زبان ما حذف منظر و نگاه ماست نسبت به جهان. حذف تجربه، شناخت و تفکر ماست. این فیلم نبردی است بین مسکو و تهران در زمین بی طرف تبریز تا ما را مجاب سازد که بین قلدری روسی و دسیسه‌گری فارسی جانب دومی را نگه داریم.


آردینی اوخو

جمهوری نویافته ی باکو؛ کرامتی از کرامات آذریها: نقل از کانال تلگرامی اویان زنگان

+0 به ین
🖋جمهوری نویافته ی باکو؛ کرامتی از کرامات آذریها‼️
دیر زمانی است که انتشار  مُطالبات و دغدغه های برحق هویتی و فرهنگی مردم آزربایجان در رسانه های واقعی و مجازی موجبات وحشت شوونیستهای انحصارطلب و تمامیت خواه را فراهم آورده است. جماعتی که نزدیک به یک سده، با بسیج تمامی امکانات کشور درصدد امحاء و نابودی فرهنگ و زبان خیلی از ایرانیان برای جامه ی عمل پوشاندن به سیاست یکسان سازی زبانی و فرهنگی برآمده اند. اما در این میان یخه درانی عده ای مانقورد خودآذری پندار به جهت خوش خدمتی به شوونیسم و بهره گیری از مزایای حاصل از حنسخه می پیچند و برای ملت آن کشور، هویت تراشی می کنند!نشریه ی وطن یولی(!) به عنوان ارگان دیگر این جماعت خودباخته و از خود بیگانه، با حرص و ولع زایدالوصفی ناشر افکار و عقاید تفرقه افکنانه ی این گروه نژاد پرست، سلطنت طلب و دین ستیز می باشد. نشریه ای که  عنوان و نام آن به تنهایی نشانگر عمق بی سوادی و ناآگاهی گردانندگان آن می باشد! جماعتی که بدون کمترین آشنایی با الفبا، قوائد و املای زبان ترکی و تنها با هدف فریب ملت آزربایجان ، درصدد سوء استفاده از عنوان و ترکیب غلط وطن یولی!(املای صحیح آن؛ وطن یولو می باشد) برآمده اند! تخریب حساب شده ی برخی از کشورهای همسایه، اهانت گسترده و برنامه ریزی شده به ملت و مسئولین کشورهای دارای هویت و فرهنگ تُرک، به ویژه جمهوریهای ترکیه و آزربایجان، که بدون شک ناشی از حسادت و عقده های دیرینه می باشد، چرا که به قول پدرانمان؛ بارلی آغاجا داش آتارلار! به کارگیری الفاظ و عبارات و ترکیبات نامأنوس، نامربوط، حاشیه ساز و مضحک در ارتباط با کشورهای مذکور، در سایت و نشریه ی مزبور از قبیل جمهوری باکو به جای جمهوری آزربایجان، مجلس باکو به جای مجلس آزربایجان، ایران شمالی(!) برای کشور مستقل و به رسمیت شناخته شده ی آزربایجان و خزعبلاتی از این دست، نشان از گستاخی زایدالوصف و خودسری افسارگسیخته ی این جماعت نفرت پراکن و تفرقه افکن دارد. شایان ذکر است که نوشتجات تهاجمی این چنین، علیه موجودیت و تمامیت ارضی کشوری مستقل چون آزربایجان، حتی اگر روزگاری پاره ای از قلمرو حکومت هخامنشی یا ساسانی بوده باشد به هیچ وجه قابل توجیه نیست. آیا با تکیه برهمین استدلال(!) نویسندگان سایت آذریها و یا نشریه ی وطن یولی(!) کشوری چون ترکیه می تواند ادعای مالکیت برهمه ی کشورهای عربی که بیش از شش قرن تحت سلطه ی امپراطوری عثمانی بوده اند را مطرح نماید و به جای نام آن کشورهای مستقل، مثلاً از ترکیب پادشاهی ریاض یا جمهوری قاهره استفاده کند؟ یا این که حاکمان سوری وارث امویان، ضمن طرح ادعای مالکیت بر اندلس و اسپانیا از کشور مزبور با عنوان پادشاهی مادرید نام ببرند!؟ براستی این چه استدلال مضحکی است که خودآذری پنداران را به خود مشغول داشته است، به طوری که عِرض خود می برند و زحمت دیگران می دارند! ناگفته نماند که نویسندگان سایت و نشریه ی مزبور را عمدتاً قلم بدستانی تشکیل می دهند که به قول دکتر سروش به یبوست فکری و اسهال قلمی مبتلا شده اند و تعصب، غرض و حب و بغض و کینه و عناد و جمود اندیشه، موجبات یبوست فکری آنان را فراهم آورده است. جالب این که این گروه بیمار به جای درمان اذهان بیمار و مالیخولیایی خویش درصددند تا دیگران را نیز به ویروس عامل بیماری خویش بیالایند تا شاید بدین وسیله قدری تسلی یابند و از فشارهای روحی ناشی از عقده های تاریخی و حسادتِ غیرقابل وصف، نسبت به برخی همسایگان من جمله آزربایجان (که به سرعت در حال طی نمودن مسیر توسعه می باشد،) رهایی یابند. از همین رو این جماعت روان پریش، در ذهن بیمار خویش به دنبال تغییر جغرافیای جهان، احیای امپراطوری های وهم آلود، مرده و به تاریخ پیوسته، با تجاوز ذهنی و عملی به خاک دیگرملل مستقل و ایجاد تنش و بحران در منطقه ی بحران زای خاورمیانه می باشند و از بد حادثه، احدی نیز جلودارشان نیست تا به آنان گوشزد و تفهیم کند که؛حساب خود نه کم گیر و نه افزون، منه پای از گلیم خویش بیرون!
(زنگانلی آرار-9/11/96)


آردینی اوخو