اشارت: آنچه میخوانید تلفیقی از دو مطلب نسبتاً مجزاست که در سنوات قبل قلمی کرده بودم و اینک با تغییرات جزئی در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد. لذا ممکن است متن ناهمواریهای داشته باشد. اما چون تصور میکنم نتوانم در آینده قریب مجال ورود به این بحث را داشته باشم، نشر آن را مفیدتر از حفظ و آرشیو کردنش دانستم.
از حدود یک صد سال قبل تا امروز، ایده "آذری" ایجاد و ترویج شده است و حول آن ایده، یک برنامه تحقیقاتی (به معنای مورد نظر ایمره لاکاتوش) به وجود آمده است و محققان و مؤلفان متعددی در داخل آن پلان کلی به تحقیق و تألیف مشغول شدهاند. جوهرۀ این ایده آن است که زمانی در آذربایجان زبانی به نام آذری وجود داشته و این زبان با آمدن ترکان مغولان به زور یا به تدریج متروک شده و مردم محل ترکیزبان شدهاند. استنباط ضمنی و در اغلب اوقات صریح از این ایده آن است که چون ترکی، زبانی تحمیلی یا جدیدالورود است و چون مردم آذربایجان در اصل نژاد ترکی ندارند، بلکه ایرانی اصیل و آریایی نمیتوان برای حقوق این زبان تلاش کرد و بهتر آن است که با برنامهریزی به همّت مردم محلی به تدریج و یا به سرعت از شرّ یادگار مغولان و زردپوستان خلاص شویم.
در خصوص مغالطۀ اخیر یعنی استنباط ضرورت نابودی ترکی و یا مستحق حقوق نبودن آن از راه اثبات فرضیه ترکیزبان شدن آریایینژادان یا حداثت زبان ترکی در آذربایجان قبلاً بحث شده است. لذا در اینجا به آن نمیپردازم. اگر گزارههای این پارادایم را یعنی پارادایم آذری را تلخیص کنیم جوهرۀ آن را در موارد زیر میتوان پیدا کرد.
1. قبل از ورود زبان ترکی، زبانی به نام آذری در آذربایجان رایج بوده است.
2. آذری یکی از لهجههای فارسی/پهلوی (بنا به نظرات مختلف) بوده و تا دورههای اخیر رایج بوده است. بعضی این تأخر را حتی تا قرن دهم هجری بعضی تا عصر قاجاری و بعضی حتی تا صد سال قبل هم گفتهاند.
3. بقایایی از زبان آذری در مطاوی کتب و دواوین شعرای متقدم باقی مانده که از آن جمله است دوبیتیهای شیخ صفی الدین اردبیلی
4. علاوه بر قطعات مذکور در بند ۳، الفاظ فراوانی از زبان آذری در زبان ترکی آذربایجان باقی مانده است. برخی اعتقاد یافتهاند که حداکثر ۲۰تا ۳۰ درصد لغات و عناصر موجود در ترکی آذربایجان از ترکی است و مابقی از آذری و فارسی. در این زمینه لغتنامه ها و واژهنامه های متعددی تالیف و منتشر شده است. برخی نیز از ترجمه اصطلاحات فارسی در"آذری" و به قول خودشان تعبیرات مشترک بحث کرده و کتابها و تألیفاتی هم منتشر کردهاند. در این زمینه هم نکته هایی قبلاً مورد بحث قرار گرفته است و غیرعلمی بودن اغلب آنها نشان داده شده است.
5. اسامی جغرافیایی/توپونیمهای آذربایجان هم، تورک نشین نبودن و آذری بودن اهالی را اثبات میکند. اسامی روستاها، رودخانهها و کوهها و و.. مؤید این ادعاست.
6. ترکی به زور بر مردم آذربایجان تحمیل شده و به دلیل اکثریت یافتن ترکان نبوده است. چون حکام محلّی ترک بودند مردم مجبور شدند که ترکی صحبت کنند و زبان ترکی این چنین رواج یافت.
7. چون ترکی زبان اصلی (و حتی مادری) مردم آذربایجان نبوده و مردم آذربایجان از نژاد آریایی هستند، هر کس از زبان ترکی و حقوق آن دفاع کند، عامل خارجی، پانتورکیست، جاسوس و نظایر آنهاست. زیرا انسان شریف آذربایجانی، همواره عاشق زبان فارسی بوده و آثار فراوانی به آن خلق کرده است. پس دلیلی ندارد که این گوهر را بدهد و آن جنس تقلبی و خزف را بگیرد(این سفسطه را هم مستقلاً تحلیل کردهام).
8. راه خروج از مشکلات این "میراث شوم"، یعنی زبان تحمیلی ترکی، آموزش و پرورش یا به تعبیر عصر رضاخانی معارف و تربیت است.
***
میتوان گفت که گزارههای فوق خلاصهیی از آراء شارحین این تئوری است. البته در جزئیات و استدلالات این محققین تفاوتهای جزئی هم مشاهده میشود. بعضی از آنها در حوزههای خاصی "تخصص" یافتهاند؛ مثلاً م.ج. شعار بر لغات دخیل از "آذری"، متمرکز شده بود؛ ادیب طوسی، عباس ماهیار نوابی روی بقایای مکتوب آذری و زبان روزمره مردم کار میکردند. عبدالعلی کارنگ، منوچهر مرتضوی بر لهجههای زنده و بازماندۀ ادعایی از آذری تمرکز داشتند. البته افراد دیگری هم روی مباحث کلّی و مشتمل بر همه گزارههای فوق کار کردهاند؛ احمدکسروی، یحیی ذکاء، محمد امین ریاحی خویی، عباس اقبال آشتیانی و دیگران. به عنوان کسی که مدتی از عمر خویش را صرف مطالعه این قبیل آثار کرده است، میتوانم بگویم که به ندرت نکته خارج از آثار مؤلفین فوق وجود دارد که در آثار دیگر آمده باشد. به تفاریق مطالبی در نقد بعضی از وجوه گزارههای پارادایم آذری نوشتهام و انشاالله باز هم در فرصتهای آتی خواهم نوشت. آنچه در این مختصر بر آن تأکید و اصرار دارم، نقد صحّت، اعتبار و دقت تعبیر آذری است که اغلب بیتوجه به سابقه، شمول و وثاقت آن، لقلقه لسان میشود.
آیا چیزی به نام زبان آذری وجود داشته است؟
معتقدم که اصطلاحا آذری به عنوان یک زبان جعلِ احمد کسروی است. در ادامه از آن تفصیلاً بحث خواهد شد. اما قبل از آن، ایضاح یک نکته ضروری است، نکتهیی که قبلاً هم از آن بحث کردهام. انکارِ اصطلاحِ آذری به معنای نفی وجود زبانهای غیرترکی در آذربایجان چه در طول تاریخ و چه در حال حاضر نبوده و نیست. معتقدم با آن که به قول مرحوم پروفسور هنینگ نمیتوان از ماهیت زبانی که در گذشتههای دور در آذربایجان رایج بوده با دقت و قطعیت سخن گفت، اما میتوان نکاتی را در این زمینه استنباط کرد. شخصاً بر این اعتقادم که در گذشته، زبانهای تالشی و تاتی قلمرو و حوزه های وسیع تری داشتند و بسیاری متکلمین به آنها جابجا شده و به نواحی شرقیتر کوچ کردهاند. از طرف دیگر زبان گورانی که اینک در کردستان و مناطقی از کرمانشاه و عراق متکلمینی دارد، احتمالاً در گذشته در عرضهای شمالیتر بوده و با آمدن ترکان و ییلاق و قشلاق عشایر ترک و مغول به نواحی جنوبیتر رانده شدهاند. اطلاق عنوان گوران به اهل حق یادگار آن دوره میتواند باشد. در دورههای اخیر هم با ورود و بعدها اسکان عشایر کُرد، دایره حضور گورانها محدودتر شده است. متکلمین زبان زازا در ترکیه –که در مناطق مرکزی آناتولی حضور دارند و خویشاوندی زبانشان با تالشی محرز به نظر میرسد- احتمالا مدتها در آذربایجان ساکن شدهاند و بعدها در اثر فشار جمعیتی و یا حوادث سیاسی به نواحی غربیتر کوچ کردهاند[1]. علاوه بر اینها زبانهای اقلیت مانند ارمنی، آشوری/سریانی و عبری(احتمالاً)، گرجی و محتملاً زبانهای قفقازی هم در مناطقی از آذربایجان شایع بودهاند و احتمالاً بتوان بقایایی از آنها را در اعلام جغرافیایی، توپونیمها و نظایر آن یافت. مثلا در روضۀ اطهار حشری تبریزی، مزارات بسیاری از مشایخ و عرفایی ذکر میشود که اهل سایر ولایات و بالاخص صفحات گیلان بودهاند. بیشک به دلایل استراتژیک و جغرافیایی اقوام دیگری هم از این نواحی عبور کرده و یا در این مناطق ساکن شدهاند. برخی اشارات پراکنده به حضور اقوام کرد و قشلاق آنها در مناطقی چون سواحل ارس، اشنویه، شهرزور و نواحی دیگر شمال عراق که از قرون پنجم و ششم قابل تشخیص میشود، نیز حائز اهمیت است. البته کردهای امروزی در آذربایجان عمدتاً از عصر صفویه و با جریانهای سیاسی و با هدف جذب عشایر کرد در جنگ با عثمانی در نواحی آذربایجان و جنوب آن اسکان یافتهاند. اسامی جغرافیایی ترکی در این نواحی و جدیدالتاسیس بودن عموم شهرهای کردنشین جنوب آذربایجان هم این ایده را تایید میکند. در هر حال منظور من انکار وجود این تنوع نبوده و نیست. هدف نشان دادن این نکته است که تنوعات مذکور با اصطلاح آذری یک کاسه شده تا در ایجاد تقابل و دوآلیسم "ترکی-آذری" جبهه ضدترکی را انسجام و وحدت بخشد. در این تجمیع/تلفیق/ترکیب، نکات ظریف و مهمی وجود دارد که در ادامه به بعضی از آنها اشاره خواهد شد.
***
[1] برخی ناسیونالیستهای کرد، زازاها و گورانها را به همراه لرها، کرد میخوانند. البته امر و ادعایی غیرعلمی است. کردی عبارت از سورانی و کرمانجی بوده و به زبانهای ایرانیکِ جنوب شرقی تعلق دارد و لذا با فارسی و بلوچی نزدیک و همریشه است. گورانی، زازایی و تالشی از زبانهای ایرانیکِ شمال غربی محسوب میشوند. در این خصوص میتوان به مقالات آساطوریان و مکنزی مراجعه کرد.
[2] ضرورتی برای ذکر مآخذ این نقل قولها نیست. کافی در اینترنت الفاظ فوق یا تعبیر آذری تایپ شود تا صدها وبلاگ و وب سایت و پرتال که آذریات را بدون ادنی تصرفی نقل و تکرار میکنند، ظاهر گردد.
تشکیک در اسم آذری (۲)
اصطلاح آذری در حال حاضر سه دلالت دارد؛
1. زبانی که به زعم عدهیی در آذربایجان رایج بوده و ترکی جای آن را گرفته است.
2. قومی که به زبان فوق متکلم بودهاند و به زعم بعضی فقط زبانشان تغییر یافته و امروز پابرجا هستند.
3. منسوب به آذربایجان یعنی آذربایجانی.
در این مختصر استدلال خواهم کرد که هر سه معنی فوق مستحدث و بیسابقه و برای اغراض سیاسی ابداع و اختراع شدند. اطلاق اصطلاح آذری به زبان خاصی، تا زمان کسروی سابقهیی ندارد؛ در فرهنگهای فارسی و معاجم، آثار ادبی، تاریخی و جغرافیایی فارسی ادنی اشارهیی به زبان موسوم به آذری وجود ندارد. آنچه مستمسک کسروی و موافقین اوست، اشارات یاقوت حموی و سمعانی است[1]. لذا این دو را با دقت بیشتری مرور میکنیم. ولی قبل از آن اشاره شود که یعقوبی در تاریخش تعبیری دارد که مورد استناد برای آذری قرار گرفته است. وی گوید: اهالی بلاد آذربایجان مخلوطی از عجم آذریه وجاویدانیهاند. اینجا مشخصاً آذریه و جاودانیه نه اسم قوم که اشاره به عقیدهدارد. همانطور که جاودانیه اتباع جاویدان از همراهان بابکاند. آذریه هم احتمالاً به یکی از عقاید و مذاهب مشابه اطلاق میشده است. در واقع دلیلی هم بر دلالت آذری بر قومیت نیست. زیرا قبلاً "عجم" گفته شده است.
تصور میکنم که منشأ قول یاقوت مبنی بر اینکه مردم آذربایجان را زبان موسوم به آذری/آذریه است که کسی جز خودشان آن را نمیفهمد، مطلب سمعانی باشد. زیرا از فحوای آن مطلب نامفهوم بودن آذری برای ابوالعلاء معری که خود محتملاً آشنایی ولو سطحی با فارسی داشته، استنباط میشود. انتصاب به آذربایجان در متون متقدم عربی به صورت آذربیجی مشاهده میشود. این فرم انتساب سماعی است، اما در اسامی مشابه نظایری دارد. مثلاً الصوف الاذربیجی یعنی پشم آذربایجانی به واسطه لطافتش شهرتی داشته است. به هر حال، سمعانی در حکایتی که از ملاقات خطیب تبریزی، شاگردِ ابوالعلاء معری در معره با یکی ازاقوامش نقل میکند، گویا خطیب و فامیلش به زبانی تکلم میکنند که برای ابوالعلاء نامفهوم بوده و عباراتی از آن مکالمه را هم یادداشت میکند. سپس از نام آن زبان میپرسد. خطیب میگوید که آن را آذربیه میخوانند. منشاء نقل قول سمعانی چیست؟ نمیدانیم. چرا این نقل قول در منابع دیگر نیست؟ در هر صورت، همین قول، منبع یاقوت خواهد بود. احتمال آن که عبارت یعقوبی منبع سمعانی باشد، ضعیف است. به هر حال تصحیف و تحریف به حدی در کتاب قدما، بالاخص در اسامی خاص و نوادر وجود دارد که در بسیاری از اوقات رسیدن به اصل اسامی در فقدان منابع موازی یا به زبانهای دیگر غیرممکن میشود(مثلاً به مقدمه دکتر محمد معین بر برهان قاطع یا تحلیل پیتر گلدن از اسامی خزری موجود در متون عربی و فارسی رجوع کنید.)
در هر صورت در فقدان شواهد بیشتر، این موارد را باید مشکوک تلقی کرد. بعد از یاقوت و دوران مغول، دورانی است که در آن آذربایجان در چهارراه حوادثقرار میگیرد و سیاحان، مورخان مصنفان بسیاری در این ناحیه حاضر میشوند و حوادث و وقایع را ثبت میکنند. اما هیچگاه اشارهیی به زبان آذری را شاهد نیستیم. حمدالله مستوفی که گاهی اطلاعات جزئی درباره برخی نقاط میدهد، از آذریها یادی نمیکند. وی که از زبان گشتاسبی، ترکیب ترک و تالش در کلیبر و نظایر آن یاد میکند، چطور از زبان بزرگتری که باید آذری میبود، غافل مانده است؟ مورخین عصر مغول مانند خواجه رشید الدین همدانی مثلاً در وقفنامهربع رشیدی و کتب تاریخیاش، صفوهالصفای ابن بزاز اردبیلی، رسائل متنوع و کثیره سفینه تبریز، آثار حاضرین در رصدخانه مراغه از اقصی نقاط عالم اسلام (زیر نظر خواجه نصیرالدین طوسی) تواریخ مربوط به سلاسل آق قویونلو و قراقویونلو مانند عالمآرای امینی روزبهان خنجی اصفهانی یا دیاربکریه ابوبکر تهرانی، تاریخ شیخ اویس (جریده) ابوبکر قطبی اهری، روضات الجنان و جنات الجنان حسین کربلایی، روضه اطهار حشری تبریزی درباره مزارات تبریز و حوالی، سیرت جلالالدین مینکبرنی(شهابالدین نسوی و کتاب دیگر مؤلف یعنینفثهالمصدور)، مطلع سعدین و مجمع بحرین(عبدالرزاق سمرقندی) و خلاصه هیچ متن دیگری، اشارهیی به قوم آذری یا لسان آذری مشاهده نمیشود. به این موارد باید آثار جغرافیایی مانند المسالک و الممالک اصطخری، حدودالعالممجهول المؤلف و آثار بسیار دیگری را افزود. محققینی که حوادث قرون متقدم اسلامی را ثبت کردهاند و کسروی تلخیصی آنها را در شهریاران گمنام آورده است و عموم مورخین آن دوران مانند طبری، ابن اثیر، ابن مسکویه، و.. یادی از اصطلاح آذری نکردهاند. بنابراین در فقدان شواهد قابل اعتماد به آنچه از یاقوت نقل میشود، باید با دیده تردید نگریست. آیا رشیدالدین فضلالله، حمدالله مستوفی، حشری تبریزی، ابن بزاز اردبیلی، حسین کربلایی و دهها مؤلف محلی و یا حاضر در منطقه، اولی به ذکر این زبان و قوم نبودهاند؟
دلیل دیگر بر ابداع این اسم توسط کسروی، اشارات خود اوست؛ کسروی درموارد متعددی اشاره میکنند که "ما آن را آذری مینامیم". مثلاً در بحث از دوبیتیهای منسوب به شیخ صفی گوید: "در سلسله النسب ننوشته این دوبیتیها در چه زبانیست. ولی ما چنان که گفتیم، بیگمان آن را در آذری میشناسیم(کذا! ترجمۀ تحتاللفظی از ترکی است) .زیرا در جایی که بودن آنها از شیخ صفی دانسته شد، بیگمانست که شیخ صفی آنها را جز بزبان خود نسروده.” مثال دیگر در خصوص شواهد شعری که از جُنگ تالش نقل کرده، جنگی که ناصر روایی از معتقدین به تئوری آذری یافته و برای کسروی ارسال کرده بود، با اذعان به اختلافات ما بین آنها و نمونه های که وی آذری نامیده بود، میگوید که ما مجموع آنها را آذری میخوانیم. آیا در آن جُنگ، اشارهیی به نام آذری میشود؟ البته که خیر.
***
اجازه دهید فرض را بر این بگذاریم که هیچ یک از تشکیکات در خصوص این سه اثر وارد نیست و اسم آذریه در هر سه آمده و در همه موارد دلالت بر زبان یا قوم آذری دارد. سوال این است که چرا فقط در منابع عربی این اسم وجود دارد و در منابع فارسی معاصر متونِ مزبور یا منابع متأخرتر نیست. بدیهی است که فارسی زبانان بیش از اعراب باید به تفاوت "آذری" و سایر زبان ها آذری و سایر زبان ها توجه میکردند. زیرا آذری باید واریانت/لهجه مبهم/نامفهوم/ دشوارفهمی از زبان آنان بوده باشد. و الّا برای اعراب، فارسی و "آذری" و نظایر آن علی السویه بوده است. باری در جواب سوال فوق به صورت حصر منطقی دو راه وجود دارد؛ یا این زبان محو و ناپدید شده است و یا آنکه تحت اسم دیگری به حیات خویش ادامه داده است. اگر شقِ اول را قبول کنیم، عمده دعاوی آذریسم مخدوش میشود و تقریباً هیچ یک از شواهد مذکور برای آذریسم و آذری قابلیتِ استناد و اعتبار نخواهند داشت. زیرا باید قبول کرد که ابیات و الفاظ مزبور متعلق به زبانی بعد از آذری و دوره "پستآذری" است. بعید است که چنین احتمالی پذیرفته شود. شق دوم آن است که آذری تغییر اسم داده است. در آن صورت باید سوال کرد که اسم جدید و متأخر چه بوده است؟ آیا محتمل است که تغییر اسم، چنان سریع و رادیکال بوده که ردّی از اسم آذری در کتب و منابع برجای نمانده است؟ عدم ذکر اسم قوم/زبان مذکور در منابع معاصر و قبل از یاقوت چه توجیهی دارد؟ چرا ما زبان/قومی را به اسم منسوخ آن میخوانیم؟ گذشته از اینها چگونه ممکن است قومی/زبانی مستقر در گستره جغرافیایی نسبتاً وسیعی به یکباره و دفعتاً تغییر اسم دهد و همه اهالی و متکلمین متفق القول اسم جدید را پذیرا شده و اسم سابق شان را متروک سازند؟ بنابراین باید قبول کرد که آنچه در متون عربی مذکور آمده تصحیف و تحریف است. حدسم آن است که در کتاب سمعانی، تعبیر "آذربیجیه" وجود داشته و منظور منسوب به آذربایجان/آذربیجان بوده است. اما آذربیجیه نه لزوماً اسم زبان یا قوم، که اصطلاحی جغرافیایی بوده و منظور خطیب تبریز۹ی آن بود که این زبان در آذربایجان تکلم میشود. یاقوت محتملاً از نسخه محرّفی استفاده کرده یا آن که نسخۀ وی بعدها تحریف شده است.
***
اما اطلاق آذری به قوم خاصی، حتی در رساله کسروی(آذری یا زبان باستان آذربایجان) هم وجود ندارد. تصور میکنم که این تحول بسیار متأخرتر باشد. ممکن است نطفۀ این ایده، در دهه ۱۳۳۰ هجری شمسی منعقد شده باشد. زیرا که در مطالب نشریات و کتب ۱۳۲۰ هم این تعیبر را مشاهده نکردهام. آذری به عنوان مترادف آذربایجانی باید متأخرتر از همه باشد و ناشی از استراتژی امتناع و اجتناب از اطلاق عنوان ترک به مردم آذربایجان. اگر مردم آذربایجان ترک نیستند و ترکی زباناند(البته با اندکی تخفیف یعنی قبول ترکی بودن زبانشان) باید اسمی میداشتند. کشف کسروی این راه را هموار کرد.
***
ممکن است گفته شود که مولفین مزبور و یا بعضی از آنها به جای اشاره به زبان آذری از زبان اردبیلی و تبریزی و نظایر آن و یا فهلویات یاد کردهاند. چه فرقی میکند که آذری گفته باشند یا این قبیل تعابیر را به کار برده باشند. برای این نکته جوابی تفصیلی لازم است. اما عجالتاً و استطراداً توجه دوستان را به یک نمونه و آن هم کلام حکیمانه کنفوسیوس جلب میکنم. کنفوسیوس به اهمیت نامگذاری واقف بوده و بسیار بر آن تاکید میکند؛ تعبیر محوری وی، چنگ مینگ(Chengming)به معنی تصحیح اسامی است. به زعم وی، اگر اسامی مابه ازاء واقعی نداشته باشند، زبان هم حاکی از حقایق نخواهد بود؛ رفاه و تربیت هم به سامان نخواهد بود؛ لذا تنبیه و مجازات در موضوع خود نخواهد بود؛ و مردم نخواهند دانست که با دست راه بروند یا با پا.. پس تصحیح اسامی قدم اول مرد عاقل است. خلاصه کلام- کلامی که خود محتاج شرح و بسط اساسی است-آن که وقتی اسمی غیردقیق است، اشکالات فکری و عملی بسیاریپدید میآورد که اغتشاش فکری بخشی از جامعه در قبال آذری مثالی از آن است.
[1] ضرورتی برای ذکر مآخذ این نقل قولها نیست. کافی در اینترنت الفاظ فوق یا تعبیر آذری تایپ شود تا صدها وبلاگ و وب سایت و پرتال که آذریات را بدون ادنی تصرفی نقل و تکرار میکنند، ظاهر گردد.