گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

در دفاع از تاریخ و زبان آذربایجان (1) | فرهاد جعفر اوغلو نقل ازhttp://www.anlam.biz/?p=12444

+0 به ین

در دفاع از تاریخ و زبان آذربایجان (1) | فرهاد جعفر اوغلو


چند ی از انتشار مصاحبه جناب دکتر سید جواد طباطبایی در ماهنامه «مهرنامه» (شماره 29- تیر 1392) می گذرد. در طی این مدت عکس العملهای مختلفی از سوی آذربایجانی ها نسبت به این مصاحبه به عمل آمده و تحلیل هایی از این مصاحبه در ابعاد گوناگون از جمله جامعه شناختی ، روانشناختی ، حقوقی و… به عمل آمده است. از جمله مهمترین آنها می توان به مقاله ارزشمند جناب پروفسور علیرضا اصغرزاده تحت عنوان «دانش – قدرت – خشونت: اندر حکایت پان‌فارس‌ها و پان‌ترک‌ها»  اشاره کرد که به زیبایی و استادانه تحلیلهای علمی از تفکرات راسیستی دکتر سید جواد طباطبایی و وضعیتی که دکتر طباطبایی و امثال وی به آن دچار هستند ، به دست داده اند.  هر چند حق مطلب توسط استاد به نحو احسن در این مقاله ادا شده و قلم به دست گرفتن بعد از این مقاله استاد خطا محسوب می شود. ولی نگارنده  از منظر دیگری (از بعد تاریخی) به این مصاحبه پرداخته که اتفاقا جناب پروفسور اصغرزاده آگاهانه و از روی عمد وارد آن حوزه نشده اند و دیگران هم بدان اشاره ای نکرده اند. در واقع هدف این نوشته دفاع از میراث غنی زبان ترکی آذربایجانی ، هویت آذربایجانی و تاریخ راستین آذربایجان و به چالش کشیدن ادعاهای غیر علمی و راسیستی دکتر طباطبایی با استناد به حقایق تاریخی می باشد. با این توضیح که این نوشته ، مقاله ای آکادمیک نبوده و نگارنده با در نظر گرفتن بضاعت علمی خویش  و با یاد آوری برخی مسایل زبان و تاریخ آذربایجان به نحوی در صدد پاسخگویی به ادعاهای غیر علمی شخص مذکور بر آمده است. در بخش اول نوشته اشاراتی کلی به وضعیت زبان آذربایجان در دوران باستان و قرون بعد از اسلام به عمل آمده و برخی مسایل مرتبط با زبان آذربایجان مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش دوم هم  نگارنده نگاهی گذرا به برخی اقدامات و اصلاحات حکومت ملی در آذربایجان جنوبی داشته است.

  نزدیک به یک قرن است که بحث زبان آذربایجان در قالب دو دیدگاه مخالف یعنی ترکی پنداری این زبان و آذری پنداری در محافل سیاسی و علمی جریان داشته و هر یک طرفدارانی برای خود پیدا کرده اند. تا پیش از تالیف رساله کم حجم « آذری یا زبان باستان آذربایجان» توسط سید احمد کسروی تبریزی و مصادره لفظ «آذری» به نفع پان ایرانیسم و راسیسم فارس ، این لفظ برای نامیدن زبان ترکی رایج در آذربایجان به کار می رفت. زبانی که امروزه ترکی آذربایجانی نامیده می شود. نمونه هایی از این نوع استعمال در اینجا آمده است :  

روایت احمد بن ابی یعقوب معروف به یعقوبی از مورخان و جغرافیدانان مسلمان در البلدان : «و أهل مدن آذربیجان و کورها أخلاط من العجم الآذریة و الجاودانیة القدم أصحاب مدینة البذ التی کان فیها بابک ثم نزلتها العرب لما افتتحت»[1]. ترجمه : و اهالى شهرها و کوره های آذربایجان مردمى بهم آمیخته‏اند از عجمهاى کهن آذریه و جاودانیه ، اهالى شهر بذّ که بابک در آن بود و سپس چون فتح شد عرب در آن منزل گزیدند.

  روایت یاقوت حموی ، جغرافیادان شهیر اسلامی در معجم البلدان : «… و أهلها صباح الوجوه حمرها ، رقاق البشرة و لهم لغة یقال لها : الأذریة ، لا یفهمها غیره.»[2] ترجمه : … و مردمش (آذربایجان) خوشگل و سرخ و سفید و نازک پوست هستند. زبانى دارند به آن آذرى  گویند که کسی جز خودشان آن را نفهمد.

گفتگوی خطیب تبریزی و ابوالعلاء درکتاب بغیه الطلب فی تاریخ حلب  که در آن شخص خطیب با همشهری خود به زبان «آذربیجیه» گفتگو می کند و در جواب ابو العلاء که از چیستی از این زبان سوال می کند ، خطیب آن را زبان مردم آذربایجان می نامد : « … و ذکر أبو العلاء بن سلیمان، و حکى تلمیذه أبو زکریا التبریزی أنه کان قاعدا فی مسجده بمعرة النعمان بین یدیه یقرأ علیه شیئا من تصانیفه، قال: و کنت قد أتممت عنده سنتین و لم أر أحدا من بلدی، فدخل مغافصة  المسجد بعض جیراننا للصلاة فرأیته و عرفته و تغیرت من الفرح، فقال لی أبو العلاء: ما أصابک، فحکیت له أنی رأیت جارا لی بعد أن لم ألق أحدا من بلدی منذ سنین، فقال لی: قم و کلمه، فقلت: حتى أتمم السّبق‏ ، فقال: قم أنا أنتظرک، فقمت و کلمته بالأذربیجیة شیئا کثیرا، الى‏ أن سألت عن کل ما أردت، فلما عدت و قعدت بین یدیه قال لی: أی لسان هذا؟ قلت: هذا لسان أهل أذربیجان، فقال: ما عرفت اللسان و لا فهمته غیر أنی حفظت ما قلتماه، ثم أعاد لفظنا بلفظ ما قلنا، فجعل  جاری یتعجب غایة العجب، و یقول: کیف حفظ شیئا لم یفهمه» [3]
این زبان در منابع با عناوین دیگری از جمله آذیه ، آذریه ، آذی ، آسی ، آزی و آذری نیز بکار رفته است[4] اطلاق زبان آذری به ترکی رایج در آذربایجان به حدی بدیهی بوده که مولفان «نامه دانشوران» در عهد ناصرالدین شاه قاجار  «آذری» را معادل ترکی دانسته اند.
 اما  با تالیف و انتشار رساله « آذری یا زبان باستان آذربایجان » ، کسروی گویا  اختراع جدیدی کرده باشد ، نویسندگان و دانشمندان اعصار گذشته را متهم به بی سوادی کرده و این نظریه را مطرح کرد که گویا زبان آذری که در بالا به چند مورد از استعمال آن در آثار جغرافیدانان و مورخان اشاره گردید ، زبانی غیر از زبان ترکی و شبیه به زبان فارسی و در واقع مانند زبان گیلکی ، لری و …  و یکی از گویشهای (به قول خودش نیم زبان) زبان فارسی بوده است. و گذشتگان به خطا آن را ترکی دانسته اند. از دید کسروی زبان  آذری پیش از دوران سلجوقیان زبان غالب و در واقع زبان توده های مردم بوده ، اما با فزونی تعداد ترکان در آذربایجان از اهمیت آن کاسته شده ، طوری که از دوران صفویه به بعد جای خود را به زبان ترکی می دهد. تکیه اصلی کسروی و پیروانش در این نظریه اشعاری منسوب به شیخ صفی الدین اردبیلی ، روایاتی کوتاه از زبان مورخان و جغرافیدانان اسلامی درباره زبان آذری و نهایتا نمونه های محاوره از گویش تاتی امروزی در آذربایجان است.[5] این در حالی است که اشعار منسوب به شیخ صفی به گفته علامه علی اکبر دهخدا و پروفسور حسین محمدزاده صدیق دوبیتی هایی است که شیخ به گویش گیلکی سروده است. همچنین بسیاری از ادعاهای دیگر کسروی که پروفسور ح.م صدیق با استادی تمام به نقد و ابطال آنها پرداخته اند.[6]  استاد محمد زاده صدیق در بی پایه و اساس بودن این ادعاها چه زیبا گفته اند : «مدافعان این نظریه تاکنون نتوانسته اند دستور زبان و یا تاریخ ادبیاتی برای این زبان فرضی بنگارند و یا حتی کتابی و یا شاعری وابسته به آن کشف کنند و فقط ابیاتی چند از تالشی ، تاتی ، گیلکی و کردی و گویش های دیگر ایرانی رایج در آذربایجان را به این زبان فرضی منسوب ساخته اند» [7]

حال باید  با نگاهی تاریخی به زبان و تبار آذربایجان مشخص نمود که زبان ترکی  در دوران باستان و بعد از اسلام چه جایگاهی در آذربایجان داشته است. اگرچه پیش از تالیف اثر گرانسنگ «ایران تورک لری نین اسکی تاریخی» توسط مرحوم پروفسور محمد تقی زهتابی تحقیقات و تالیفات جسته و گریخته ای در پیرامون قدمت حضور عناصر ترک نژاد و زبان ترکی در آذربایجان انجام گرفته بود اما برای اولین بار بود که اثر تاریخی علمی و جامعی بر محور ترک بودن زبان و تبار آذربایجان و پیوند میان ترکان باستان (سومر ، ایلام و…) و مردم آذربایجان به این سیاق به رشته تحریر در آمد. پروفسور زهتابی با با بکار گیری نظریات و یافته های جدید مورخان و زبانشناسان و نیز مطالعات عمیق   زبانشناسی خود بر روی زبان های ترکی باستان برای اولین بار در اثری ساختار شکنانه دیدگاههای تاریخ نگاری راسیستی آریا محوری را زیر سوال برد. پیش از وی فریتز هومل ، سومر شناس آلمانی توانسته بود خویشاوندی زبان سومری با زبانهای ترکی را از طریق 350 واژه سومری که تماما با کلمات زبانهای ترکی مطابق داشتند ، اثبات کرده و حتی این نظریه را پیش کشید که سومری ها  گروهی از ترکان بودند که حدود 5 هزار قبل از میلاد از ترکستان به آسیای غربی مهاجرت کرده اند.[8] ای.م .دیاکونوف دانشمند روسی هم مساله قرابت بین زبان ایلامی با زبان سومری و در نتیجه خویشاوندی زبان ایلامی با زبان های ترکی مطرح کرد.

  به زودی زبان شناسان و مورخان با گروهی از زبانها مواجه شدند که از یک طرف با زبان سومری و از طرف دیگر با زبان های ترکی خویشاوندی داشته اند از جمله زبان های قوتتی ، لوللوبی ، هوری ، اورارتویی ، ماننایی ، پارتی ، مادی و… . مورخان و زبان شناسان آذربایجانی از جمله ب . یوسفوف ، ت. حاجیف ، م.ت.زهتابی و …  هم به مطالعه و مطابق این زبانها با زبان ترکی آذربایجانی پرداختند. علاوه بر اینها  اشخاصی همچون صلاحی دیکر ،  وورشیل کوگاسیان ، گ . آ . ملیکیشویلی ، اصلانوف ، مار عباس کاتینا ، زکریا رهتور و… نیز در آثار خویش به نمونه هایی  از حضور و سکونت ترکان در آذربایجان دوره باستان اشاره کردند.  با کمی اغماض شاید بتوان گفت بیشترین و عمیق ترین مطالعات را در این حوزه مرحوم پروفسور زهتابی انجام داده است. طوری که مطالعات وی بر پژوهش در باب زبانهای باستانی ترکی در آذربایجان از جمله ماننایی ، مادی ، پارتی و … سایه انداخته و اساس کار محققان و مورخان بعدی قرار می گیرد [9]

  در دوران بعد از ورود اسلام به آذربایجان حضور گروههای نژادی ترک در آذربایجان و وجود زبان ترکی وضوح بیشتری در منابع پیدا می کند از جمله : گفتگوی عبید  معروف به ابن هشام با معاویه بن ابوسفیان : « عبید : آذربایجان از سرزمینهای ترک است و ترکان در آن گرد آمده اند…» و « معاویه گفت : ترک و آذربایجان کدام است ، عبید گفت : یا امیرالمومنین این دو سرزمین آنان است» [10]

 روایت محمد بن جریر طبری در تاریخ الرسل و الملوک یا تاریخ طبری : «به پندار هشام بن کلبى رائش بن قیس بن صیفى بن سباء بن یشجب بن یعرب بن قحطان پس از یعرب بن قحطان بن غامر بن شالخ و برادرانش پادشاهى یمن داشت و پادشاهى وى به روزگار منوچهر بود و نامش حارث بود و رائش از آن رو لقب یافت که با قومى بجنگید و غنیمت گرفت و به یمن آورد و او را رائش گفتند و هم او به غزاى هند رفت و کشتار کرد و اسیر و غنیمت گرفت و سوى یمن بازگشت و از آنجا به کوهستان طى، سپس انبار و سپس موصل حمله برد و سالار سپاه وى یکى از یارانش به نام شمر بن عطاف بود و در آذربیجان به ترکان که آن سرزمین را به دست داشتند حمله برد و بسیار کس بکشت و اسیر گرفت و ماجراهاى خویش در دو سنگ بنوشت که در دیار آذربیجان معروف است …» [11]
  اشاره عجایب نامه (عجایب المخلوقات) در مورد بحر چیچست (دریاچه اورمیه) : «آبی عظیم در ولایت ترک» [12]و بسیاری نمونه های دیگر که در این جا مجال اشاره به آنها نیست.
  یکی از اسناد قطعی و موثق از ترک بودن زبان و نژاد  آذربایجان کتاب «دده قورقود» می باشد که در عین حال یکی از شاهکارهای ادبی آذربایجان و جهان نیز به حساب می آید. همان اثری که جناب دکتر طباطبایی با تمسخر دده گورگوراش می نامد. کتاب دده قورقود که متشکل از یک مقدمه و 12 داستان حماسی است ، که موضوع آن شرح حال دلاوران اوغوز در آذربایجان و آناتولی شرقی می باشد که در مقابل دست اندازیهای همسایگان به قلمرو اینان و در راه حراست از وطن ، ناموس ، عقیده و آرمانهای پاک و والای انسانی دائما در حال مبارزه بودند . اکثریت قریب به اتفاق زبانشناسان و دانشمندانی که بر روی این کتاب پژوهشهایی انجام داده اند از جمله و.و. بارتولد ، و. ژیرمونسکی ، آ. کونونو ، م . ف کوپرولو ، اورهان شایق گوگیای ، محرم ارگین ، ح. آراسلی ، آ. دمیرچی زاده ، آ . سلطانلی ، م . طهماسب ، متفق القول اند که این کتاب در آذربایجان  خلق شده و از لحاظ زبانی هم جزو آثار زبان ترکی آذربایجانی می باشد. در مورد تاریخ کتابت این اثر بین دانشمندان اتفاق نظر وجود ندارد. تاریخ نگارش این اثر در صفحه پایانی کتاب (نسخه درسدن) 444 ه.ق ثبت شده است. بنابر این حداقل تاریخی که برای کتابت آن می توان در نظر گرفت ، نیمه قرن 5 ه.ق است. هر چند بعضی محققان با توجه به زبان اثر ، مضمون و بعضی ویژگیهای آن  به خصوص جملات آغازین آن (رسول علیه السلامین زمانینا یاقین بایات بوییندان قورقوت آتا دئرلر بیر ار قوپدی … ) قدمت کتابت آن را تا صدر اسلام و حتی تا سده های نخست میلادی می رسانند.[13]
 حال باید از کسروی و پیروانش مخصوصا از جناب دکتر طباطبایی که ادعا می کند که « آذربایجانی‌ها ترک نیستند، بلکه ایرانیانی هستند که به یکی از شاخه‌های زبانی مشتق از ترکی سخن می‌گویند؛ مهاجرانی ترکی یا ترکمانی که به تدریج در مناطق روستایی آذربایجان ساکن شده بودند به تدریج با ساکنان اصلی در هم آمیخته و در آن مستحیل شده‌اند. حتی امروزه رگه‌های ظاهر ترکی را در ساکنان برخی روستاها می‌توان دید، اما در شهرهای بزرگ چنین نیست … » ، پرسید با فرض صحت ادعای شما ، از آنجا که اولین مهاجرت ترکان اوغوز به آذربایجان بر اساس تاریخنگاری آریا محوری در 424 ه.ق اتفاق افتاده  و تاریخ کتابت کتاب دده قورقود هم 444ه.ق می باشد ، چطور امکان دارد ترکان 20 سال بعد از مهاجرت توانسته باشند زبان آذربایجان را (که گویا از شاخه زبان فارسی بوده) به کل (هم زبان محاوره و هم  زبان ادبی) تغییر داده ، زبان آذری مورد ادعای شما را از بین ببرند و زبان جدیدی بر اساس گویش خود بوجود آورند و تازه در این زبان کتابی هم بنویسند ؟!  کدام عقل سالمی این استدلالات کودکانه و سراپا تناقض را می تواند در خود جای دهد ؟! با کدام منطقی  می توان این ادعای غیر علمی شما را باور کرد؟! مگر  تشکیل زبان یک ملت  به این راحتی و بااین سرعت است که در عرض 20 سال یک زبان جدید بوجود آید ؟!  پس در این صورت بستر تاریخی ، فرهنگی ، اجتماعی کجا می رود ؟! مگر زبان فارسی ای مورد پرستش شما که با واسطه آن «ایرانی فرهنگی» تان را در خیالات خویش از  شبه قاره هند تا آناتولی و از ماورالنهر تا دروازه های قفقاز گسترانیده اید ، در عرض 30 سال در دربار سلطان محمد غزنوی یا امیر نوح سامانی متولد گردیده  و یا یک شبه از درگاه اهورامزدا بر حضرت فردوسی نازل گشته است ، غافل از اینکه از نظر دانشمندان زبان شناس تکوین زبان ادبی و علمی یک ملت دست کم ده قرن زمان می طلبد و محصول بستر تاریخی و شرایط فرهنگی ، علمی ، اجتماعی  مناسب و فعل و انفعالات فرهنگی و اجتماعی گوناگون از جمله مهاجرت ها و جا به جاییها و آمیختگیهای قومی و زبانی … می باشد. همچنین جا دارد این سوال هم پرسیده شود که آیا زبان و ادبیاتی به این غنا و عظمت شایستگی آموزش در مدارس و دانشگاهها و بکار گیر گیری در مطبوعات و ادارات را ندارد ؟! در حالیکه حتی بدون در نظر گرفتن پشتوانه تاریخی این زبان حق آموزش و تحصیل در تمامی مقاطع به زبان مادری و حقوق دیگر بر اساس  مفاد اعلامیه جهانی حقوق زبانی (1996 – بارسلون) از متکلمان این زبان سلب نمی شود.

جناب دکتر طباطبایی که با ادعا داری: « اجبار به ترکی خواندن محروم کردن فرد از سرمایه عظیم فرهنگی است که زبان فارسی تولید کرده یا به این زبان منتقل شده است … اما ما داریم اینگونه تبلیغ می‌کنیم که آن یک زبانی را که مجانی یاد می‌گیریم و البته دریچه‌ای به دنیای از فکر و فرهنگ است فراموش کنیم و به اجبار آذری بیاموزانیم و به «دده گور گوت» خویش، که گویا حماسه ملی ترکان است، برگردیم … » [علی رغم احترامی که نگارنده به فرهنگ و زبان ملت فارس و بقیه ملتهای جهان قایل است] ازکدام سرمایه فرهنگی حرف می زنی ؟! از مدحیات منوچهری و انوری اش در توصیف محمود و ایازش و کنیزکانش یا از تعصبات ارتجاعی و ما قبل تاریخی فردوسی اشکه تفاوت بین زن (با عرض پوزش از خانمها) و سگ قایل نیست ، از هزلیات حضرت سعدی اش یا از بچه بازی های فخر الدین عراقی اش ؟!  یا از کتیبه های داریوش در بیستون و … که شرح جنایات وی از قبیل : مثله کردن و زجر کش کردن شورشیان است و یا از آیین نامگ ها ، تاج نامگ ها ، خدای نامگ های جعلی اش که چیزی جز بیان چگونگی تشخیص  زنان زیبا با اندامهای مورد نظر برای حرم ساسانی ، طرز پخت مرغی که با شاهدانه پرورانیده شده و سایر تشریفات و یا جز مجازات نه مرگ نیست  ؟! یا اینکه از فلسفه ، علم حقوق ، کیمیا  و علوم نداشته اش ؟! براستی کدام سرمایه فرهنگی ؟! از کی بخور و بخواب ، تن پروری ، به اسارت گرفت دیگر ملت ها  اسمش شده تولید فرهنگ و تمدن. آیا به اینها می توان گفت تولید فکر ، اندیشه ، فرهنگ وتمدن ؟! مطمئنا اگر روزگاری تاریخ فرهنگ و تمدن ملیت های غیر فارس بی حب و بغض نوشته شود ، آن موقع ابعاد فاجعه مشخص خواهد شد و بر همگان عیان خواهد شد که چطور از این سرمایه فرهنگی (بخوانید مصادره فرهنگی ملل غیر فارس) در چنته راسیستها چیزی جز موارد بالا باقی نخواهد ماند. اگر بالفرض این زبان دستاورد فرهنگی ای هم داشته است ،سرمایه فرهنگی صاحبان آن یعنی ملت فارس محسوب می شود و برای حفظ و پاسداری آن فارس زبان عزیز شایسته تر و ارجح تر از ما غیر فارس زبانان ترک ، کرد ، بلوچ ، عرب و ترکمن هستند. بیچاره ملتهای غیر فارس هم باید کار بکنند تا مناطق فارس نشین آباد و ساکنانش سیر بشوند و تازه باید وظیفه خطیر حفاظت از فرهنگ آریایی را بر دوش بکشند ؟!

جناب دکتر ! مگر در آذربایجان شمالی که زبان فارسی محلی از اعراب ندارد و مدتهاست که به تاریخ پیوسته و بالعکس زبان ترکی  زبان رسمی و زبان مطبوعات و رادیو تلویزیون بوده ، آموزش به این زبان در مدارس و دانشگاهها اجباری است ، بر اساس پیش بینی شما  به کدام عواقب فرهنگی آن دچار شده و کدام سرمایه فرهنگی را از دست داده است؟! اتفاقا در آن مقطع تاریخی در آذربایجان یک جنبش علمی بوجود آمد که مدتها بود آذربایجان از زبان فارسی بریده بود و بر ارجحیت و اولویت زبان ترکی بر دیگر زبانها از جمله فارسی و عربی تاکید می شد. در نتیجه نوابغی همچون جلیل محمد قلی زاده ها ، عزیز حاجی بیگوفها ، محمد امین رسول زاده ها ، حسن بیک زردابی ها ، عبد الرحیم حق وئردیف ها و دیگران پا به عرصه گذاشتند و روح مدرنتیه را در  کالبد جامعه آذربایجان دمیدند.

  ادبیات ترکی آذربایجانی مانند ادبیات سایر ملل جهان به دو شاخه اصلی : ادبیات شفاهی / مردمی یا فولکلوریک و ادبیات کلاسیک بخش پذیر است. به گواه علمای تاریخ ادبیات آذربایجان کتاب دده قورقود محصول دوره انتقال از مرحله شفاهی به مرحله ادبی و کتبی این زبان محسوب می شود. ادبیات شفاهی آذربایجان یکی از غنی ترین نمونه های ادبیات فولکلور جهان می باشد. بایاتی ها ، آتالار سوزو ،خالق ماهنی لاری ، لایلا ها ، تاپماجا ها ، گولمجه ها ، نازلاما ها ،  داستانهای حماسی و عاشقانه و … قطراتی از اقیانوس بی کران فولکلور آذربایجان هستند. در کنار ادبیات فولکلوریک ، باید از ادبیات کلاسیک آذربایجان هم سخن گفت. ادبیات کلاسیک آذربایجان به زبان ترکی آذربایجانی در طی قرون اسلامی توسط  صدها شاعر و نویسنده آذربایجانی شکل گرفته است. شاعران و نویسندگان بزرگی از جمله  نظامی ،  قاضی ضریر ، نسیمی ، هندو شاه نخجوانی ، مولوی ، عبدالقادر مراغه ای ،  سلطان ولد ، شاه ختایی ،  جهانشاه حقیقی ، کشوری ، حبیبی  ، خلیلی  ، غریبی ، فضولی ،هیدجی ، عتیقی زنجانی ، ابهری ، قاسم بیگ ذاکر ، رفیع قزوینی ، مقدس اردبیلی ، رکن الدین مسیحی ،قوسی تبریزی ، واقف ، ودادی ، سید عظیم شیروانی ، نباتی ، خورشید بانو ناتوان ، صابر ،  آخوندزاده ، فریدون بیگ کوچرلی ، حسن بیگ زردابی ، جلیل محمد قلی زاده ، عبدالرحیم حقوئردیف ، جعفر جبارلی ، معجز شبستری ، صراف تبریزی ، مشفق ، صمد وورغون ، واحد ، محمد بی ریا ، سهند ، شهریار ، گنجعلی صباحی ، حبیب ساهر ، محمد تقی زهتابی ، محمد علی فرزانه ، حمید نطقی ، مدینه گولگون ، جواد هیئت ، حسین صدیق و صدها شاعر و نویسنده دیگر ستارگان درخشان سپهر  این ادبیات هستند که هر یک آثار بزرگی در نظم و نثر به زبان ترکی آذربایجانی خلق نموده اند.که تنها معرفی اجمالی آنها دهها جلد کتاب قطور را می طلبد. [14]

  حال باید از جناب دکتر طباطبایی مانقورت اعظم که بی شرمانه ادعا کرده که «مگر در زبان آذری چه منابع اساسی فرهنگ بشری وجود دارد که اینها میخواهند مدرسه آذری درست کنند! کل منابع ادبی موجود آذری را می توان در دو ترم برای پان ترکیست ها تدریس کرد.» این سوال را پرسید : مگر آثار این بزرگان جزو فرهنگ بشری محسوب نمی شوند ؟ اصولا تعریف شما از فرهنگ بشری چیست  و چه آثاری جزو آثار فرهنگ بشری محسوب می شوند ؟ آیا به نظر شما تمامی این آثار را می توان در دو ترم تدریس کرد ؟ الحق که استاد دانشگاهی که  فلسفه ماکیاولی و هگل تدریس می کند و علل زوال اندیشه سیاسی در کشوری را بررسی می کند  که تنها آشنایی اش با گنجینه  زبان و ادبیات 37 درصد از ساکنان آن ، از منظومه ی حیدربابای شهریار فراتر نمی رود، باید  هم از این ادعاها بکند. تازه آشنایی با این ادبیات لزوما برای شما صلاحیتی برای اظهار نظر و طرح تئوری جدید در زمینه مسایل آذربایجان ایجاد نمی کند. مگر این زبان و ادبیات صاحب ندارد ؟! ادیب و زبانشناس ندارد ؟! که شما مرحمت فرموده و می خواهید خلا علمی در این زمینه را می پر کنید ؟!

  جناب دکتر طباطبایی  شما همان بهتر که ماکیاولی یا هگلتان را تدریس بفرمایید و از استبداد جناب نظام الملک ، «اندیشه سیاسی» بافته و یا از سنت ارتجاعی ایرانشهری برای «ایران فرهنگی» عزیزتان «فلسفه سیاسی» بتراشید. و وقتی هم جایی کم آوردید نهایتا همه کاسه – کوسه ها را سر ترک های بی فرهنگ (؟!) و ملکشاه و آلب ارسلان بیچاره می شکنید که  گویا «ایران فرهنگی» نازنین تان را  به «خراب آباد فرهنگی» مبدل ساخته و از هر چه «اندیشه سیاسی آریایی» تهی ساختند. گویا در مملکتی که علم و دانش  آن چنان به متاع بی ارزشی تنزل نموده که هر کس و ناکس اش  مورخ ، جامعه شناس ، زبان شناس ، فیلسوف ، روشنفکر ،  استاد دانشگاه ، حلال مشکلات ، تئورسین ، علت شناس انحطاط و زوال و توسعه نیافتگی  و کارشناس تشریف دارند ، چنین ادعاها و اظهار نظرهایی جای هیچ تعجبی ندارد. کوتاه سخن این که جناب دکتر ! لطف نموده به قدر دانشتان افاضه فضل بفرمایید و مرتبط با تخصصتان تئوری های جدید صدور فرموده و این یک رقم آخر یعنی کار آذربایجان را به اهلش بسپارید و نهایتا نه « عرض خود برده و کم زحمت دیگران روا دارید. »

  زبان ترکی در دوران بعد از اسلام تنها زبانِ شاعران و نویسندگان آذربایجان نبوده است ، بلکه ایشان آثار خویش را به سه زبان ترکی آذربایجانی ، عربی و فارسی می نوشته اند و آن هم به ساختار فرهنگی تمدن اسلامی بر می گشت. هر یک از این زبانها در تمدن اسلامی جایگاه و کارکرد مخصوصی داشت. زبان عربی به عنوان زبان شریعت ، در عین حال زبان رسمی تمدن اسلامی بود ، زبان ترکی به عنوان زبان ارتش و دربار (از دوران غرنویان به بعد) ، زبان دری به عنوان زبان ادبیات و به طور مشخص تر  به عنوان زبان شعر مورد توجه بود. در کنار این وضعیت ، هر یک از این زبانها آثار علمی و ادبی مخصوص خویش را داشته و متکلمان این زبانها هر یک به زبان خویشتن تکلم می کرده اند. ضرب المثل «ترکی هنر است ، فارسی شکر است ، لسان ؛ لسان عرب است» یادگار این دوران می باشد.
  اما سوالی که در اینجا مطرح است این است که چرا و به چه علت زبان فارسی به آن درجه از اهمیت رسید(؟!) که حتی سلاطین تورک همچون سلطان محمود غزنوی به آن توجه کرده و بعضی شعرای آذربایجان آثاری به این زبان خلق نمودند؟ یا به قول جناب دکتر طباطبایی « … چند صد سال ترکان بر ایران فرمان رانده‌اند چرا نتوانسته‌اند اجبار کنند که زبان فرهنگی همه ایرانیان ترکی باشد. زبان فارسی را ترکان به هندوستان برده‌اند. مگر سلطان محمود نمی‌توانست بخشنامه صادر کند که به جای چهارصد شاعر زرین‌کمر فارسی زبان، پانصد شاعر زرین‌کمر ترک زبان برای دربار استخدام کنند … » نخبگان راسیسم فارس به این سوال چنین پاسخ می دهند که گویا زبان فارسی از قدیم الایام زبان فرهیختگان ، زبان دانشمندان ، وزرا و دیوانسالاران و…  و در کل زبان انسانهای برگزیده  ، برتر و نخبه بوده و زبان ترکی زبان سلاطین خونریز ، وحشیان مغول ، غارتگران ترک (؟!) و در کل زبان انسانهای بی فرهنگ بوده است. این مساله در تاریخ نگاری راسیستی آریا محوری به صورت تقابل ترک و تاجیک نمود پیدا می کند.
  اما گذشته از این افسانه پردازیها اگر قدری واقع بینانه تر به مساله بنگریم ، این وضعیت می تواند دلایل فرهنگی ، تاریخی و زبان شناختی مشخصی داشته باشد. اول اینکه سلاطین ترک   یعنی غزنویان ، سلجوقیان و خارزمشاهیان از بومیان ممالک محروسه نبوده بلکه خاستگاه آنها خارج از فلات یعنی ترکستان بوده است. اگر چه اینان مسلمان و حامی اسلام بودند ولی در سرزمین ممالک محروسه بیگانه محسوب می شدند و از طرف دیگر چون در فرهنگ ترکان روحیه تسامح و تساهل در مورد دین ، زبان و… غلبه داشته است ، بنابراین ، این سلاطین تحت تاثیر آزاد اندیشی و تسامح موجود در فرهنگ ترک   هیچ تعصبی نسبت به دین و زبان و فرهنگ خویش نمی ورزیدند و در نتیجه اینان با فرهنگ ملل مغلوب اعم از عرب ، فارس ، بلوچ ،  کرد و…  با احترام و تسامح برخورد می کردند و در صدد تحمیل عقاید ، زبان ، مذهب و فرهنگ خویشتن بر این ملتها نبوده اند. روحیه آزاد اندیشی ترکها علاوه بر زبان ، مذهب ، آداب و رسوم در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی از جمله حقوق والای زنان و ساختار نظام سیاسی و… هم وجود داشته است.
    از دیگر سو ساختار فرهنگی ، سیاسی و مذهبی که سلاطین ترک در آن حکومت می کردند ، ساخته و پرداخته دولتهای محلی همچون سامانیان بود که به زبان دری به عنوان زبان دربار خویش و زبان شعرا اهمیت قائل بودند. یعنی  این زبان پیشتر توسط سامانیان مورد حمایت قرار گرفته بود  و سلاطین ترک که جا پای این حکام گذارده بودند ، تغییر چندانی در سنت فرهنگی مخصوصا در مساله زبان به وجود نیاوردند. به عبارت دیگر غزنویان که خود دست پرورده سامانیان بودند خود را وارثان این سنت فرهنگی می دانستند. بنابر این دور از انتظار نبود که زبان دری به عنوان طفیلی دربار سلاطین ترک در بین ادبیات ملل مشرق زمین ظاهر بشود. بنابر این اگر سلطان ترک به حمایت از فرهنگ اقوام قلمرو خویش پرداخته اند ، نباید آن را از روی تنگ نظری به حساب بی فرهنگی ترکها و یا سطح نازل فرهنگ آنها گذاشت. البته راسیستهای فارس چنین طرز فکر مریض و ارتجاعی دارند.  این مساله به هیچ وجه مبین این مساله هم نیست که حکومتگران ترک از فرهنگ و زبان خویش حمایت نمی کرده اند. در صورت  صحت این ادعا هیچ اثری نمی بایست به زبان ترکی  در قلمرو سلاطین ترک نوشته بشود. در حالیکه تاریخ عکس این قضیه را نشان می دهد.
علت دیگر مساله به تفاوت های زبان شناختی دو زبان فارسی و ترکی برمی گردد که امیر علیشیر نوایی وزیر فرهنگ دوست سلطان حسین بایقرا (تیموری)  عالمانه  و با مهارت خاص به آن پرداخته است. نوایی در جواب این سوال  که چرا بعضی فرهیختگان ترک به فارسی شعر گفته و کمتر به زبان خویش شعر سروده اند ، گفته که این شاعران از بس توانایی سخن سرایی به زبان ترکی را نداشتند (شعر گفتن به زبان ترکی که زبانی قانونمند و اصیل می باشد به مراتب سخت تر از سخن سرایی به فارسی است) ،  از روی راحت طلبی بعضی آثار خویشتن را به زبان فارسی آفریده اند. وی در سراسر کتاب نمونه های زیادی از دستور زبان عربی را می آورد که در زبان فارسی از آنها خبری نبوده ولی معادل آنها را در ترکی آورده است. امیر در کتابش می نویسد : «زبان تورکی در بیان و ادای معانی نسبت به فارسی وسیع تر و تواناتر است ، زیرا که تا از طرف صاحب وقوفی باز گفته نشود معنی آن واضح نخواهد بود» [15]. بنابر این اهمیت یافتن زبان دری به عنوان زبان شعر و ادبیات در دوران غزنویان و سلاجقه و بعد از آن  برخلاف عقیده راسیست ها ، نه تنها تحت تاثیر برتری زبان فارسی (که هیچ برتری هم به زبان ترکی ندارد) نسبت به دیگر زبانها از جمله عربی و ترکی نبوده ، بلکه برعکس زبان فارسی ، به هیچ وجه نه در گنجینه لغات ، نه در صرف ، نحو و… توان رقابت با این زبانها را نداشته و ندارد.
  جنبه دیگر این تفاوتها در این بود که در زبان ترکی بدلیل وجود قوانین هم آهنگی و توالی اصوات و…  شعر گفتن با وزن عروضی چندان کار آسانی نبوده است. تا جایی که حتی خود شاعران ترک نیز گاها به این راحتی از عهده آن بر نمی آمده اند. حال چه رسد به این که غیر ترکان یعنی فارسها و عربها به این زبان شعر بسرایند. از این رهگذر شاعران و نویسندگان ترک آثار خویش را  معمولا به سه زبان ترکی ، عربی و فارسی خلق کرده اند در حالیکه دیگر شاعران و نویسندگان  اغلب به یک زبان و یا دو زبان اکتفا کرده اند. این مساله از طرفی قدرت شاعران ترک و از طرف دیگر تسامح آنها را می رساند که می توانسته اند به هر سه زبان آثار خویش را خلق کنند که حتی گاها گوی سبقت را از صاحبان این زبان ها ربوده اند. نمونه های آن خاقانی ، نظامی ،  صائب تبریزی ، شهریار و… است. از طرف دیگر این مساله را طبیعی قلمداد کرد که آثار خلق شده  این شاعران  که به تک تک این زبانها بوده است به لحاظ حجمی نسبت به آثارکسانی که به دو یا یک زبان شعر می سروده و کتاب می نوشتند ، محدود باشد.  بنابر این حتی برتری کمّی اشعار فارسی نسبت به  اشعار ترکی دلیل برتری زبان فارسی نسبت به این زبان محسوب نمی شود. بلکه زبان دری در آذربایجان فقط در سطوح رسمی و دولتی و نیز در حوزه شعر و ادبیات مورد حمایت قرار می گرفت و زبان غالب مردم آذربایجان ترکی بوده و فولکلور و ادبیات ترکی آذربایجان کم از ادبیات فارسی ندارد.
 بعد از دوران سلاجقه با ورود فاتحان مغول به سرزمینهای اسلامی و انقراض خلافت عباسی بدست این قوم زبان عربی رونق گذشته خویش را به عنوان زبان رسمی دنیای اسلام از دست داد و در مقابل ، زبان های ترکی و فارسی اهمیتی بیش از پیش یافتند. در دوران مغولان علاوه بر سه زبان سابق – عربی ، تورکی و فارسی – زبان مغولی نیز به صورت موقتی در کنار این زبانها اهمیت یافت. این پروسه تا برآمدن حکومت صفویان ادامه یافت صفویان از ترکان بومی آذربایجان بوده و نسل اندر نسل توجه خاصی به زبان مادری خویش یعنی ترکی آذربایجانی داشتند. در دوران شاه اسماعیل اول زبان تورکی و فارسی به زبانهای رسمی امپراتوری صفوی تبدیل شدند. اگر چه حدود یک قرن بعد با انتقال پایتخت از تبریز و قزوین به اصفهان توسط شاه عباس اول زبان ترکی یکباره از اهمیت نیافتاد و تا مدتها اهمیت خود را حفظ نمود. تا جایی که در دوران مشروطه زبان ترکی تا آن حد اهمیت داشت که اولین بار مدارسی با این زبان نه زبان فارسی افتتاح گردیده و روزنامه و مطبوعات به این زبان انتشار یافت. اما با قدرت گیری راسیسم فارس جلوی پیشرفت این زبان گرفته شد و در نتیجه 90 سال اعمال سیاستهای راسیستی این زبان دچار رکود شد.[16]
  در اینجا نگارنده ناگزیر از یاد آوری یک نکته می باشد. متاسفانه چند سالی است که جریانی افراطی و فرصت طلب در بین آذربایجانیها  با استفاده از وضعیت بوجود آمده در طی 90 سال اخیر که ناشی از تقویت نظریه کسروی در محافل ایرانی بوده ، «زبان آذری» را به تابویی در حرکت ملی آذربایجان تبدیل کرده که گویا کسانی که این لفظ را به کار می برند خائن ، پیرو کسروی ، پان ایرانیست ، استالینیست و … هستند و به جای آن تاکید می کنند که  مطلقا بایداز لفظ «زبان ترکی» استفاده نمود.
جریان مذکور از زبانی دفاع می کند که نامش بی هیچ قید و شرطی باید «ترکی» باشد ، از ملتی صحبت به میان می آورد که نامش خلق ترک ایران است ، حتی از نظر تئوریسن های این جریان (؟!) طرز نوشتن واژه آذربایجان باید تغییر یابد ، چرا که «آذربایجان» فارسی است و باید به صورت ترکی آن (؟!) یعنی به صورت «آزه ربایحان» نوشته شود . هر که برخلاف این وحی منزل ها بنویسد و بگوید پان ایرانیست و استالینیست و… تلقی می شود. گویا نیاکان ما هم که  در طول این 14 قرن آذربایجان را « آزه ربایجان » نمی نوشته اند استالینیست و پان ایرانیست بوده اند. یعنی قبل از تولد استالین و نیز پیش از ظهور پان ایرانیسم پدران ما استالینیست و پان ایرانیست تشریف داشته اند.؟!
  این جریان از لحاظ زبانی در صدد ایجاد زبانی معیار (؟!) برای ترکهای ایران است که نیمی از آن را ترکی آناتولی تشکیل می دهد و نیمی اش هم [به عنوان چاشنی این زبان معیار] ترکی آذربایجانی می باشد. طوری که یک آذربایجانی که آشنایی چندانی با ترکی آناتولی نداشته باشد ، بدون دیکشنری ترکی آناتولی نمی تواند زبان خود را (؟!) بخواند یا بنویسد و حتی متوجه بشود. حال باید از گردانندگان این جریان پرسید که مگر آذربایجان خود زبان ملی ندارد ، آیا ملت آذربایجاندر طی این 90 سال که این همه فشار و ضربات فرهنگی را متحمل شده منتظر ظهور فلانی منجی  بوده که برایش  از اسمانها زبان جدید  بیاورد و در واقع زبان جدید بتراشد ؟! اگر چه در طی 90 سال گذشته که آذربایجان در ساختار راسیستی ضربات سنگین فرهنگی متحمل شده  و دچار رکود زبانی شده ولی باز در طی این 90 سال همواره انسانهای فرهیخته ای بوده اند که باعث دوام و قوام این زبان شده اند. از سید جعفر پیشه وری ، محمد بی ریا ، علی شبستری ، س. جاوید و دیگران گرفته تا نسلی که در ایام جوانی  خویش حکومت ملی آذربایجان را درک نموده  همه و همه ،  تا سالها بعد از حکومت ملی  و در ایام اختناق و خفقان پهلوی از زبان ملی آذربایجان در مقابل گزندها و آفات روزگار پاسداری و حراست نموده اند. آیا زبانی که شاعران و نویسندگانی همچون محمد علی فرزانه ، سهند ، گنجعلی صباحی ،علی توده ، غلامحسن بیگدلی ، یحیی شیدا ، محمد تقی زهتابی ، حکیمه بلوری حبیب ساهر ، هاشم ترلان ، گولگون ، بالاش آذر اوغلو ، تیمور پیر هاشمی ، میر هدایت حصاری ، عزیز محسنی  ، جواد هیئت ، حمید نطقی ، کریم مشروطه چی ، بهزاد بهزادی و… به پویایی و ترقی آن یاری رسانده و به دست نسلهای کنونی سپرده اند ، غیر از زبان ملی آذربایجان است ؟! آیا  بر نسل کنونی رواست که زبانی را که حاصل عمر چندین نسل از برگزیده ترین فرزندان این ملت است ، به بوته فراموشی سپرده و آن را به متاع ارزان (زبان جعلی) این جریان بفروشد ؟!  یقینا که نسل حاضر این دستاورد بزرگ فرهنگی را با جان و دل حراست می کند و خواهد کرد. [17]
بنابر این درباره زبان آذربایجان باید گفت حال این زبان را چه آذری بنامند ، چه آذربایجانی و چه ترکی آذربایجانی و یا ترکی  چندان تفاوتی در اصل مساله (که این زبان متعلق به ملت آذربایجان است) نمی کند چرا که تک تک اینها در طول تاریخ مکرر بکار رفته است. پروفسور حسین محمد زاده صدیق در مقاله «آذر و آذری » درباره استعمال این لفظ می نویسد : « اصطلاح «آذری» را کسروی و هم‌پالکی‌های او جعل نکردند، بلکه آن را به نفع ترکی‌ستیزان مصادره کردند. این اصطلاح قرن‌ها پیش از ظهور نامیمون آن‌ها وجود داشت و به کار می‌رفت و در معانی گوناگون کاربرد داشت … »[18] اما باید توجه داشت اطلاق عنوان «ترکی آذربایجانی» به این زبان تعریفی معیار ،جامع و مانع از موقعیت این زبان به دست می دهد که دیگر عناوین ما را از این امکان محروم می کند. یعنی قید ترکی نشانگر آن است که این زبان به گروه زبان های ترکی منسوب است و قید آذربایجانی آن را به جغرافیای سرزمین آذربایجان محدود می کند.
 
 
یادداشت ها و ارجاعات :

[1] – یعقوبی ، احمد بن ابی یعقوب : 1422 ، البلدان ، بیروت ، دارالکتب العلمیه ، ص 80
[2]- یاقوت حموی : 1995 ، معجم البدان ، بیروت ، دار صادر ، ج1 : ص 128  
[3]- ابن العدیم ، کمال الدین عمر بن احمد : [بی تا] ، بغیه الطلب و تاریخ حلب ، بیروت ، دارالفکر ، صص 87  و 873 
[4]  - محمد زاده صدیق ، حسین : 1389 ، فرضیه زبان آذری و کسروی ، تهران ، تکدرخت ، ص 20
[5]- کسروی ، احمد : 1378 ، زبان پاک (آذری یا زبان باستان آذربایجان) ، تهران ، فردوس ، صص مختلف
[6]- محمد زاده صدیق ، حسین : 1386 ، قارا مجموعه شیخ صفی الدین اردبیلی ، تبریز ، صص : 58-51
 
[7] – محمد زاده صدیق ، حسین : 1389 ، فرضیه زبان آذری و کسروی ، تهران ، تکدرخت ، ص 20
8- رئیس نیا ، رحیم : 1368 ، آذربایجان در سیر تاریخ ایران  ، ج 2 ، تبریز ، نیا ، ص 869         
[9] – در متن مقاله به جزئیات این مساله و مطالعات پروفسور زهتابی بر روی این زبانها اشاره نشده است. جهت مطالعه جزئیات بیشتر رجوع شود به  : زهتابی ، محمد تقی : 1378 ، ایران تورکلرینین اسکی تاریخی ، ج1 و2  ، تبریز.
 
[10] – کتاب التیجان فی ملوک حمیر : ص40 ، به نقل از رئیس نیا ، آذربایجان در سیر تاریخ ایران  ، 1368 ، ج2 :  902 -900 .
[11]  - طبری ، محمد بن جریر : 1375 ، تاریخ طبری ، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، تهران ، اساطیر ،ج1 : 293.
[12] – همدانی ، محمد بن محمود : 1375 ، عجایب نامه (عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات) ، ویرایش جعفر مدرس صادقی ، تهران ، مرکز ، ص 350. 
[13]  - رضا ، آنار : 1380 ، دده قورقود دونیاسی(دنیای دده قورقود) ، برگردان[از الفبای لاتین به الفبای عربی] الهوردی محمدی ، ،تبریز ، اختر ، ص32-30
 14 – تاریخ ادبیات آذربایجان ، محمد رضا کریمی باغبان ، جلد 1 و 2 ، زنجان ، موسسه یکتا رصد زنجان ، صص مختلف
[15] – نوایی ، امیر علیشیر : محاکمه اللغتین ، تصحیح حسین محمدزاده صدیق ، تبریز ، ص 57
16 -  چند پاراگراف اخیر بر گرفته از «بخش جغرافیای تلریخی – زبانی» رساله دانشجویی مقطع فوق لیسانس نگارنده تحت عنوان «جغرافیای تاریخی آذربایجان » می باشد که  بخش مذکور یه همت اساتید راسیست دانشگاه به هیچ وقت مجوز دفاع به آن داده نشد و از پایاننامه حذف گردید. نگارنده پیشتر در نوشته ای تحت عنوان « یادداشتی در پیرامون رفراندوم و حق تعیین سرنوشت در آذربایجان جنوبی» از این مطالب استفاده کرده بود.
17- جریان به شدت عثمانی ستای و ترکیه پرست است و در مقابل به شدت با روح آذربایجانی بودن به بهانه غیر ترکی یا ضد ترکی بودن هر چیزی دشمنی می ورزد. از منظر این جریان گویا آذربایجان گذشته بدون عثمانی و آذربایجان کنونی بدون ترکیه محلی از اعراب ندارد. و این ترکهای عثمانی بوده اند که به آذربایجان معنا داده اند. لابد  پیش از ظهور دولت عثمانی شاید اصلا آذربایجانی وجود نداشته است و اگر هم وجو داشته به قدر کافی ترک نبوده است. درحالیکه دست کم از 16 قرن پیش از تشکیل دولت عثمانی  نام آذربایجان بر  روی این سرزمین قرار داشت و همواره دولت های مقتدری بر آن حکومت می کرده اند که حتی دایره قدرتشان تا آناتولی هم کشیده می شد و بر تحولات این سرزمین تاثیر گذار بوده اند. حال باید از گردانندگان این جریان پرسید که چطور امکان دارد که ترکی آناتولی که سابقه اش به گرد پای ترکی آذربایجان هم نمی رسد  اکنون این چنین بر ترکی آذربایجانی برتری یافته است. چطور امکان دارد  زبانی که تا 90 سال پیش 60 در صدش را  کلمات عربی و فارسی تشکیل می داده و بیشتر واژگانش بعد از ظهور آتا ترک به یکباره و در طی 80-90 سال  اخیر ساخته شده ، اکنون باید در تولد زبان جدید ترکی در ایران (زبان جعلی این جریان) نقش مادر را ایفا کند ؟! در حالیکه زبان ترکی آذربایجانی این روال دگردیسی و پالایش کردن کلمات بیگانه را از قرن 18 م به بعد و به صورت طبیعی طی کرده است. لذا چون این زبان در آذربایجان شمالی حدود 170 سال تحت سلطه زبان روسی و در آذربایجان جنوبی حدود 90 سال تحت سلطه زبان فارسی قرار گرفته ، قدری کلمات روسی ، فارسی و عربی را پذیرفته است ، که پالایش کردن آنها هم وظیفه فرهنگستان / آکادمی زبان ترکی آذربایجانی در آینده است ، نه وظیفه جریان مذکور و یا شخص و یا اشخاصی که به واردات بی رویه و خود سر کلمات ترکی آناتولی به  زبان ترکی آذربایجانی مشغول اند و ضربات جبران ناپذیر بر پیکر زبان ترکی آذربایجانی وارد می کنند.

 جریان با اتهام  واهی ترک پرست و ترک گرا نبودن  شخصیت های ملی آذربایجان از جمله ستارخان ، خیابانی  ، پیشه وری و … سعی در مخدوش کردن سیمای درخشان این قهرمانان ملت آذربایجان دارد. جریان فوق الذکر  از یک طرف به شدت با حق تعیین سرنوشت ملت آذربایجان و اشکال آن یعنی فدرالیسم و استقلال مخالفت کرده و حتی اشخاص منسوب به این جریان گاها فعالین آذربایجانی را  به این دلیل نصیحت می کنند که چرا در راه حق تعیین سرنوشت ملت آذربایجان مبارزه کرده و هزینه هایی همچون حبس و… را متحمل می شوند. اینها همچنین می خواهند چنین القا کنند که مساله ستم ملی ترکها دشمنی بین دو خلق آذربایجان و فارس است نه اینکه در یک طرف توده های مظلوم آذربایجان و در طرف دیگر نخبگان راسیسم فارس قرار دارند. یعنی ملت فارس باعث و بانی ستم ملی ملت آذربایجان است. یعنی کاملا از منظر تفکرات راسیستی به این مساله می نگرند.

 



آردینی اوخو

ساکها ، ماساگیتها و ملکه توماریس: برگرفته از سایت بابیر کولتورو

+0 به ین

جواهرلعل نهرودرصفحه ۳۷۱جلد اول کتاب خویش » نگاهی به تاریخ
جهان« ترجمه محمود تفضلی دربار ه هویت سکاها نوشته ای بدین ترتیب دارد: سکاها یکی ازقبایل ترک بودند. به وسیله یک قبیله و ا یل بزرگ دیگرکه کوشان ها نام داشتند ازسرزمین خودشان رانده شدند

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بر اساس اظهارات ابو ریحان البیرونی، ترکان به مدت شصت نسل در کابل
حکومت داشتند. با وجود اینکه حکومت کنندگان، بدون استثناء ترک بودند، اما
نباید تصور کرد که هم ه آن ها به یک فامیل واحد تعلق داشته باشند. احتمال
میرود که قبایل مختلف ترک چون سکاها، یوچی ها و دراری ها، یکی پس از
دیگری به قدرت رسیده باشند

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

شرق شناس یهودی الاصل هنگری موسوم به »آرمینوس وامبری« مسلط به
لسان های هنگری ولاتین وفرانسوی وجرمنی و انگلیسی وسکاندیناوی وروسی
وصربی وسلواکی وترکی وفارسی درصفحه ) ۱۱( کتاب خویش به نام »
تاریخ بخارا...« به زبان انگلیسی دربار ه تشکیل امپراطوری تورکان به جای
یونانی ها در باختر می نویسد: تورکان درسد ه دوم قبل ازمیلاد برجای مخروبه
های پادشاهی یونانی – باختری، امپراطوری ایجاد نمودند که تا اواسط سد ه
ششم میلادی دوام یافت. جهت تأیید وتثبیت این مطلب افزون برنام بلخ که بدون
شک تورکی است وازکلم ه بلیخ یا بلیق به مفهوم شهراخذ شده است، نام های
شاهان حک شده درسکه های بلخ را نیزمی توان به عنوان مدرک ارائه نمود.
ثبوت دیگرمبنی بروجود تورکان درجنوب دریای آمو همانا نوشته های جغرافیه
نویسان عربی است که ایشان ازساکن بودن قوم خلج طایفه ای ازتورک
درنواحی هلمند خبرداده اند. آن ها احتمالاً بقایای سکاها   می باشند که نام
سکاستان یا سجستان ونام امروزی سیستان ازنام آن ها مشتق شده است

(Armin Vambery. History of Hokhara from the earliest
period down to the present. P. )

----------------------------------------------------------------------------------------------------

فیلیپ سمیت نویسند ه »تاریخ جهان« درصفحه ) ۱۲۱( کتاب دیگرش بنام »
تاریخ کهن شرق« سکاها را از نژاد تورک مخلوط با مغول دانسته ومی گوید
که آن ها درمناطق میان استرآباد و بلخ ساکن بودند. تورکمن ها وازبک های
امروزی بقایای آن ها می باشند.

Philip Smith; The ancient history of the east

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

لیئون دوید بارنت« پوفیسرزبان سانسکریت وخاورشناس انگلیسی
دربار ه سکاها وکوشان ها وقومیت ایشان چنین می نگارد:
درعصر) ۱۷۱- ۱۶۱( قبل ازمیلاد سکاهای تورک نژاد درطرف شمال
سیحون ساکن بودند. درنتیجه فشار قبیله دیگری از تورک بنام یوچی یا
کوشان ها به استقامت جنوب رانده شدند. کنیشکا رئیس کوشان قبیله
یوچی یا تخاری درشمال هند بنیاد پادشاهی را گذاشت که ساحه نفوذش
درشرق تا بنارس درجنوب تا سیند گسترده بود

------------------------------------------------------------------------------------------------------

- درصفحه ۱۱۰۷ »فرهنگ جغرافیای یونان و روم« داکتر ویلیام سمیت ،
اسکیت های مورد بحث هرودوت متعلق به فامیل بزرگ تورک دانسته شده
است. هم چنین درین صفحه بیان گردیده که تاریخ هون های قرن چهارم
میلادی ادام ه تاریخ اسکیت های قرن چهارم قبل ازمیلاد می باشد و هون های
آتیلا را نه فقط بنام اسکیت بلکه به طور مشخص رویال اسکیت یاد می کردند.
(A Dictionary of Greek and Roman Geography:
Abacaenum-Hytanis

edited by Sir William Smith

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

همین مطلب را داکتر رابرت گوردون لاثام در صفحه ۲۳۷ کتاب خویش
بنام »روس ها وتورکان«، سابق ه تاریخی ترکان دراروپا وهم خونی وهم نژادی
آوارها وهون ها با اسکیت های هرودوت را مورد بررسی قرار داده چنین بیان
می نماید: آوار ها و هون ها و اسکیت های زمان هرودوت نه تنها عضو
خاندان بزرگ تورک می باشند، بلکه تاریخ آن ها درسرزمین اسکیت های
اروپایی دنباله اسکیت های زمان پدرتاریخ تا سد ه چهارم دلیل مستحکم برای
اقناع نویسند گان عصرحاضرمی باشد. درصفحه ۱۱۱ کتاب دیگر داکتر لاثام
بنام »آسیای شرقی وشمالی« نیزاسکیت های هرودوت عضودودمان بزرگ
ترک معرفی ګردیده است

----------------------------------------------------------------------------------------------

اقای هاورد یکی از نویسندگان برجسته و صاحب نطر در بار ه تاریخ
مردم آسیای شمالی معتقد است که ماساگت و سکا مترادف هم اند. ماساگت
های تبتی اسلاف هندو- سیت می باشند که به نفوذ یونانی ها خاتمه دادند. او
می گوید که سکاها آریایی نبوده، بلکه تارتار های تورانی می باشند.
(James Bonwick; Who are the English? P

-------------------------------------------------------------------------------------------






آردینی اوخو

برگرفته از وبلاگ: اوش کایالی لار: نقدی بر کتاب اسکو ازساحل دریاچه اورمیه تا قله سهند

+0 به ین
چندی پیش کتاب اسکو ازساحل دریاچه اورمیه تا قله سهند که با همکاری شهرداری محترم شهرستان اسکو و شورای شهر چاپ شده است به دست خوانندگان مشتاق شناسایی شهرستان رسید که بسی باعث خوشحالی و مسرت گردید این کتاب در کل کتابی مفید وزیباست که مولفان آن بسیار تلاش نموده و مطالبی آموختنی و پر فایده از لحاظ طبیعی و اقتصادی وبهداشتی و اجتماعی و تاریخی و نیزدرباره عالمان و شاعران و افراد فرهنگی و دینی این شهرستان ارائه نموده اند و بسیاری مطالب ناب از اقوال و کتب بیان نموده اند و مطالعه آن بر هر فرد فرداز اهالی اسکو ضروری می نماید بنابراین بجاست از زحمات نویسندگان محترم آقایان حمیدرضا مقیمی اسکویی وآقای اسفندیار موسی زاده و سایر دست اندرکاران کتاب تشکر وقدردانی شود. با این حال متاسفانه در بحث زبان مردم اسکو و آذربایجان انتقاداتی بر مطالب وارد است که این انتقادات نیز نه بر مولفان کتاب بل بیشتر متوجه کتابهای غیر علمی و غرض آلودی است که با اغراض خاصی حقیقت را پرده پوشی کرده و در جهت منحرف ساختن محققین گام برداشته اند که البته شایسته بود مولفین محترم به نظرات سخیف و غرض آلود بعضی افراد مغرض و دشمنان معلوم الحال اسلام و نظام جمهوری اسلامی بسنده نکرده و نظرات مستدل و محکم مخالفین در رد آنها را نیز ارائه می نمودند و خوانندگان را در بازیابی حقیقت یاری می نمو دند.بنابر این حقیر لازم دید تا نظرات دیگر را نیز یاد آوری نماید تا انشاالله در چاپهای بعدی مورد استفاده قرار گیرد . در این راستا بهتر است ابتدا به بررسی سوابق افراد مذکور و دلایل و علل و منشا این نظرات و سپس دلایل مخالفین در رد ادعا های فوق بپردازیم. معروفترین فردی که مروج نظریه زبان آذری دری و نژاد به اصطلاح پاک آریایی درا یران می باشد احمد کسروی است . این فرد سوابق بسیاری در اسلام ستیزی و شیعه ستیزی دارد و بسیاری اورا جاسوس انگلیس و از تفرقه اندازان میان مسلمانان بشمار می آورند ایشان دینی بنام پاک دینی که آمیخته ای از آیین مجوس و اسلام و نظریات خود بنا نهاده و ادعای پیامبر نموده و کتاب بنیاد ورجاوند را نعوذبالله همسنگ قران دانسته اند وی از نظر بسیاری از دانشمندان اسلامی فردی فاسد و خائن بشمار می رفت و نهایتا نیز توسط گروه فداییان اسلام به هلاکت رسید .امام خمینی(ر ه ) رهبر کبیر انقلاب اسلامی کسروی را« فردی فتنه انگیز ابله و بیخرد وو بیچاره تهی مغز و گزاف گوی روشن و دروغ پرداز آشکار»1 معرفی نموده و در قسمتی از کتاب کشف الاسرار او را کاسه لیس استعمار گران و دشمن دین و استقلال کشور دانسته و می فرمایند: :«استعمارگران نقشه های خود را با بعضی در میان گذاشتند وآن کس که با تمام مقاصد آنها همراه شد دیکتاتوری بیهوش رضاخان بود شما و آن ارباب بیخرد افیونی شما ته مانده کاسه آنها را می لیسیدو بدون آنکه اصلا قوه تمیز داشته باشید بر ضد دین و کشور و استقلال مملکت کتابچه های ننگین خود را پخش می کنید »2ونیزمی فرمایند:«شما در یک کتابچه چندصفحه اینقدر خیانت مرتکب شدید ودروغپردازیها کردید حق ندارید وظیفه برای هیچ کس تعیین کنید شما خود قاچاق هستید و در حزب جنایتکاران در شمارید »3همچنین امام او را جزو«افسار گسیخته هایی که بیخردانه و کور کورانه سینه دین و کشور را می زنند»4 میدانندو می فرمایند:«قانون اسلام خون شما را هدر می کند و دست دزدی شما را کوتاه میکند»5 و درباره دعوت او به باستان گرایی نیز می نویسند:« این نویسنده بیخرد در کمال بیشرمی از آئین خود بدین پاک نام می برد با آنکه سوابق آن مرد ابله در تبریزو تهران در دست است وآنها که اورا میشناسند به نا پاکی و خلاف عفت میشناسند چنین عنصری که خود ناپاکترین عناصر است می خواهد مردم را به آئین ناپاک که آئین زرتشت موهوم است دعوت کند »6 در مورد ناپاکی وفساد اخلاقی کسروی قابل ذکر است که او خود دریکی از کتابهایش صریحا به استعمال تریاک اعتراف می کند7. با این وصف حساب دوستان و طرفداران او نیز کاملا مشخص است اینان تئوری دهندگان حکومت رضا خان بودند و بیشتر به اصطلاح اصلاحات پدر و پسر بر اساس و زیر نظر این افراد صورت می گرفت بنابراین چندان نیازی به بررسی سوابق و نیات این افراد نمی باشد اما برای روشنتر شدن مطلب بصورت گذرا به سوابق همکاران آنها نیز نظری می اندازیم . همفکران احمد کسروی در مجله آینده جمع بودند که صاحب امتیاز آن محمود افشار بود و علاوه بر ایشان و احمد کسروی کسانی چون سید حسن تقی زاده سید احمد تبریزی و رشید یاسمی و... در شمار کسانی بودند که با مجله همکاری داشتند و همزمان در نهادهای سیاسی نو پای کشور از مجلس تا وزارتخانه ها فعالیت داشتند. در این میان محمود افشار نقش پر رنگتری داشته و تلاشهای رضا شاه از ایرانیزه کردن ایران تا انقلاب سفید محمد رضا تافتهای از ایده هایی است که پیشتراز طرف محمود افشار مطرح شده بود همچنین دکتر افشار از حامیان حزب صهیونیستی پان ایرانیسم بود و هم او بود که برای اولین بارتئوری پان ایرانیسم را به میان آورد و خواستار ایجاد این گروه شد .حزبی که بنابربررسی های وزارت اطلاعات کشور از مدافعان اصلی رژیم پهلوی بود «پان ایرانیسم از حامیان جدی لوایح ششگانه موسوم به انقلاب شاه و ملت بود و اصولا این حزب تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی مدافع رژیم پهلوی بشمار می رفت»8دکتر افشار در مقالات خود از استبداد رضاخانی دفاع نموده و استبداد فرهنگی را راحل مشکل وحدت ایرانی قلمداد و در این راستا تئوریهایی نیز ارائه میکرد:«سخن گفتن بزبان ترکی ممنوع شود بخشی از ترک زبانان به نقاط فارس زبان ایران کوچ داده شوند نام آذربایجان به فراموشی سپرده شود و در تقسیمات کشوری نیز حدود این منطقه تغییر یابد»9 محمود افشار انجمن ایران جوان را نیز تاسیس کرد که در آن مشرف الدوله ، اسماعیل مرات ،جوادعامری،علی اکبر سیاسی و احمد کسروی فعالیت داشتند این افراد به اصطلاح روشنفکرانی بودند که از سفره استبداد نان می خوردند و به تعبیر امام «کاسه لیس استعمار گران »بودند. اینان از رژیم رضا شاه که آزادیخواهان را قلع و قمع می کرد و می خواست با یک سلسله فعالیت های فرهنگی و تبلیغاتی و اشاعه نظر گاه شوونیستی «نژاد برتر آریایی »هژمونی فرهنگی مورد نظر استعمار گران را درسراسر ایران بسط دهد حمایت می کردند . در همان ایام با رشد فاشیزم در اروپای باختری و روی کار آمدن حزب نازی به رهبری آدولف هیتلر در آلمان رضا شاه و طرفدارانش با کسب حمایت از فاشیست های آلمانی به یورش فرهنگی و استعماری خود علیه اقوام مختلف در ایران شدت بخشیدند و تحت تاثیر اندیشه های برتری طلبانه نازیهاعده ای از فئودالها و افراد متمول طرفدار سلطنت به فاشیزم کشش پیدا کرده و کمک کار حکومت در شدت بخشیدن به اعمال خود در ایالات غیر فارس نشین شدند.در این میان دولت نیز رذل ترین افراد را متصدی اداره امور این مناطق می کرد .عبداله مستوفی استاندار آذربایجانشرقی بی شرمانه به توهین و تحقیر مردم آذربایجان می پرداخت و تکلم به زبان ترکی را گناهی نابخشودنی می دانست و انواع تضییقات و تنبیه ها را اعمال می نمود وی گندم آذربایجان را تماما به استانهای فارس نشین منتقل کرده و باعث قحطی های فلاکت بار در آذربایجان می شد و آشکارا اعلام می کرد که«آذربایجانیها ترکند یونجه خورده مشروطه گرفته اند حالا نیز کاه می خورند و ایران را آباد می سازند »و در جایی دیگرمی گوید:«... بلی من... هیچ وقت اجازه نمی‌دادم که روضه خوان در مجالس ختم، ترکی بخواند و در سخنرانی‌های خود می‌گفتم شما که اولاد واقعی داریوش و کامبیز هستید چرا به زبان افراسیاب و چنگیز حرف می‌زند؟ ...موضوع اقلیت ترک زبان در نزد خارجی‌ها به عقیده‌ی من بزرگ‌ترین توهین به اهالی آذربایجان است»10این در حالی بودکه او تمامی عناوین توهین آمیزی را که خود لایق آنها بود به مردم آذربایجان نسبت میداد. استعمار انگلیس هم که وحدت مسلمانان را مانع اهداف استعمار گرانه خود می دیددر تمامی کشور های اسلامی به تبلیغات ناسیونالیستی دست زده و توسط ایادی خود سعی در برجسته کردن تاریخ آن ملت خصوصا تاریخ قبل از اسلام آنان و ترغیب و تشویق باستان گرایان و تفرقه اندازان نموده( چنانکه جایزه سلطنتی انگلستان را به احمد کسروی بخاطر کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان اعطا نمود)وسعی می کردند مسلمانان از ملل مختلف را خطری برای هم وانمودنمایندچنانکه محمود افشار «خطر زرد (ترکها)خطرسبز(عربها)و خطر سیاه(سادات)و خطر سرخ (شوروی رقیب انگلیس در ایران )را تهدیدی واقعی برای ایرانیان»11 قلمداد و« تنها راه نجات و مقابله با این خطرات را بسط زبان فارسی در بین اقلیتهای غیر فارس و انتقال عربها و ترکها از ایالات مرزی به مناطق داخلی کشور »12می دانست در حالی که ایشان ابدا سخنی از استعمار انگلستان که خطر اصلی اسلام و تمامی مسلمانان و مردم مظلوم جهان بودند بمیان نمی آورد . در حالی که امام خمینی (ره)با هوشیاری تمام در این مورد می فرماید«انما المومنون اخوه برادر هستند اینها و هیچ حیثیتی جز برادری با هم ندارند و مکلفند که مثل برادر با هم رفتار کنند، این یک حکم سیاسی است که اگر ملت‏های مسلم که تقریبا یک میلیارد جمعیت هستند، اینها برادر با هم باشند و به برادری با هم رفتار کنند، هیچ آسیبی بر اینها واقع نمی‏شود و هیچ یک از ابر قدرت‏ها قدرت اینکه تجاوز به آنها بکنند ندارند.برادرها! باید متوجه این معنا باشید.»13 در نظر امام خمینی مسلمانان نتنها خطری برای هم نیستند بلکه برادران و پشتیبانان هم می باشندو حیثیت آنها وابسته به برادری آنهاست نه نژاد و زبان ورنگ. در هر حال ما بر آنیم جدای از نیات و اغراض و سوابق نویسندگان مذکور پاسخهای منطقی به ادعا های آنها داده و قضاوت را به خوانندگان واگذار نماییم . دلایل رد نظریه آذری دری ابداعی کسرویون: پیروان و حامیان کسروی با توجه به اهداف مذکور تئوریهای ارائه دادند که گویا عرب بودن و ترک بودن جرم و گناه است و برای زدودن این گناه باید هر ایرانی بنحوی خود را به نژاد آریا ی موهوم پیوند دهد اینان سرزمین ایران را از آن آریاییان دانسته و با تحریف تاریخ دیگر نژاد ها و زبانها را نژاد ها و زبان های مهاجم و غیر ایرانی و به تعبر خود انیرانی و محکوم به اضمحلال و نابودی می دانستند (نگاهی به تاریخ ایران پوچ بودن این ادعا ها رابوضوح نشان می دهد) اما متاسفانه مولف کتاب در صفحه 288 پژوهشهای کسروی را «ارزنده»ارزیابی نموده است(لابد بخاطر دریافت جایزه سلطنتی استعمار انگلیس ) در حالی که وی در زمینه زبانشناسی تقریبا بیسواد بود زیرا در زمان او زبانشناسی حتی در کشور های اروپایی هم چندان رشد یافته نبود. همچنین کسروی و تابعین ایشان بعمد یا سهو با ترجمه های نادرست از مطالب موجبات تحریف آنان را فراهم آورده اند که در ادامه به این تحریفات و ترجمه های غلط و ترجمه صحیح آن مطالب اشاره خواهد شد . برای رد تحریفات و تالیفات تاریخی غرض آلود آنها ما در اینجا ابتدا به بررسی تاریخ مردم ایران در پیش از اسلام سپس تاریخ بعد از اسلام با استفاده از کتب تاریخی معتبر و آثار و اسامی بجا مانده از آن دورانها و در نهایت دلایل عقلانی رد نظریه آنان می پردازیم . 1ـبررسی منابع قبل از اسلام:در مورد ملتهایی که در آذربایجان می زیسته اند می توان به «سومر ها ،ایلامی ها،هوریها،آرتتاها،کاسسیها،قوتتیها،لولوبی ها،اوراتوها،ایشغوزها(ایسکیتها)،مانناها،گیلزنهاو کاسپی ها و...اشاره کرد که زبان تمامی انها التصاقی و از خانواده زبانهای ترکی بوده است»14،(لازم بذکر است که زبان ترکی از خانواده زبانهای التصاقی و زبان فارسی از خانواده زبانهای تحلیلی می باشد)« هومئل نیز زبانهای ایلام و سومر را از یک پایه و جزو زبانهای التصاقی می داند»15 مورخ برجسته ویل دورانت در « تاریخ تمدن» معروفش که جزء مراجع اساسی محسوب میشود منشا زبان سومری را از زبانهای اورال آلتایی(شاخه زبانهای ترکی )می داند و آنرا غیر قابل نفی می شمرد .16 در تاریخ حقوق نیز می خوانیم«ساکنان اصلی آسیای مرکزی ترک بوده اند و طوایفی که از این گهواره بشریت درآمدند و تمدنهای اولیه بویژه تمدن سومریان و هیت ها را پدید آوردند از نژاد ترک بر خاسته اند »17 همچنین مشیر الدوله پیر نیا نیز زبان ایلامی ها و سومری ها را نزدیک بزبان اورال آلتایی می داند که انسانهای اورال آلتای با ترکها و تونغوز هاـ فین ـمغول ـ تاتاراز یک شاخه اند18 بر اساس نظر دیاکونف «زبانهای هوری و لولوبی نیزنه تحلیلی و نه هجایی بلکه جزو زبانهای التصاقی میباشند»19همچنین« طبق نظریه ماراک دئمیکین،زبان کاسسیها ،ایلامیها،قوتتیها ،ماد ها و ماننا ها نیز التصاقی بود»20دیا کونف می نویسد «زبانهای قوتتیها لولوبیها همانند بوده وبا زبانهای اورارتوها و هوریها خویشاوند است»21ونیز اپرات باستانشناس فرانسوی نیز بر التصاقی بودن زبان مادها اشاره می کند. بنابر نظر دیاکونف زبان اشکانیان نیز همانند زبان مادها و از خانواده زبانهای التصاقی بوده است22 علاوه بر اینها پریگت جغرافیدان و شاعر یونانی صده چهارم میلادی ترکان را ساکنان اصلی آذربایجان میداند درسنگ نوشته های اورارتوئی سخن از قومی بنام توریخها می رود که یامپولسکی آنها را همان ترکها میداند که در نوشتجات آشوری بصورت توروکها نام برده شده اند . ـ شواهدی از آثار باستانی قبل از اسلام در ایران: «ـ یک رشته آبروهای زیر زمینی در مشرق مدخل نیمه تمام گوشه شرقی تخت جمشید که دارای سنگ نوشته های ترکی است. ـ یک صفحه برنزی با سنگ نوشته های ترکی باستان وباتصویر گیلگمیش متعلق به قرن هشتم پیش از میلاد که در سال1948در گوی تپه توسط تیم تحت سرپرستی برتون براون کشف شد. ـآرامگاه شاهزاده ترکان ماننایی در جنوب دریاچه اورمیه نزدیک تاش تپه مربوط به قرن نهم پیش از میلاد که کتیبه ای در روی سنگ بزبان ترکی باستان داشت وهم اکنون یک قطعه از آن در موزه بریتانیاقرار دارد. ـچند ظرف منقوش با نوشته های ترکی باستان در طوالش ایران که اکنون در موزه ایران نگهداری می شود»23 ـ اسامی قبل از اسلام : علاوه بر آثار فوق اسامی مکانها و اقوام مختلف نیز می تواند نماینگر زبان آنها باشداز جمله این اسامی خود لفظ اوشکایا که 714سال قبل از میلاد در کتیبه سارگن دوم بدان اشاره شده است (اوش+کایا)بمعنی سه تخته سنگ بزرگ و یا اوسکایا(اوس یا اوست+کایا)بمعنی جایی که بالایش تخته سنگهای بزرگ وجود دارد که گویا گاه با هجاهای کوتاه نیز تلفظ میشده است لفظی ترکی است.چنان که تلفظها مختلف کایا و کیه وقایا و قیه هم اکنون نیز در میان ترک زبانان مرسوم است بعلاوه وجود تخته سنگهای نیمه مقدسی که در روستاهای اطراف اسکو وجود دارد نیز می تواند مرتبط با اسم مزبورباشد چنانکه در روستای اسفنجان[افراد سالخورده و اهالی منطقه ایسبانجان تلفظ می کنند که میتوان بصورت اوس(بالا) +بان( جای بلند و مرتفع به صدای بلند نیز اطلاق می شده است )+جان یا گان (پسوند مکان در زبان ترکی)تجزیه کرد که بلندیهای بالا دست معنی می دهدو اسکندان روستای بالا دست و...(شاید هم اس موجود در اول کلمه که تلفظ دیگری از کلمه آزمی باشد مرتبط با نام ملت آز باشد)]هم اکنون نیز سه سنگ نیمه مقدس با نامهای قره قیه،علی داشی و تیرسک(مولف محترم اشتباه گزارشگر مجله دانستنیها را تکرار نموده و آنرا بصورت پیرسنگ نوشته اند در صورتی که اولا اهالی آنرا بصورت تیرسک تلفظ میکنند که شاید صورت دیگر لفظ دیرسک بمعنی زانو باشد که به تپه های کوچک نیز اطلاق میشود با توجه به این که تیر سک به کل مکان مقدسی که بالای تپه است می گویند نه به سنگ مزبور به سنگ مزبور تیرسک داشی گفته میشود در ثانی درصورت فارسی بودن هم این کلمه بیشتر به تیره سنگ شبیه است که می تواند ترجمه لفظ به لفظ قره قیه باشد) همچنین نام آذربایجان نیز که دربعضی منابع بصورت آذرآبادگان و آذربایقان و آذربیجان نیز آمده است بصورت آز+ار+بای+قان تقطیع میشود24 که آز بمعنی مبارک25 نام خاص ونام انسان و ملتو سرزمین بوده است چنانکه در کتیبه گول تکین به آن اشاره شده است «چولدی آز اری بولتوم اوزوم آز یئریم،آنوبیل »26در سرزمین آز مردان آزرا یافتم بدان سرزمین من آز است نیز نام آز بعنوان یک ایل در منابع کهن تاریخی و جغرافیایی اسلامی بزبان عربی نظیر «صوره الارض»اثر ابن حوقل و ،«المسالک‌ والممالک‌» اثر ابن‌ خردادبه‌ «مروج‌ الذهب‌» المقدسی‌، «راحة‌الصدور» راوندی‌و جز آن‌، و نیز منابع‌ و سنگ‌ نبشته‌های‌ ترکی‌ پیش‌ از اسلام‌ و آثار مکتوب‌ گرانقدرترکی‌ مانند «دیوان‌ لغات‌ الترک‌» «حماسه‌های‌ دده‌ قورقود» و «قارا مجموعه‌» اثر شیخ‌ صفی الدین ‌اردبیلی‌ و چرم‌ نبشته‌های‌ دشت‌ تورفان‌ اشاره شده است .همچنین درمنابع‌ تاریخی‌ فارسی‌ نظیر راحة‌الصدور فصلهای‌ مشبعی‌ با عنوانهایی‌ نظیر«اندر تاختن‌ملک‌ آذان‌ بر اوزان‌» با توصیف‌ قهرمانی‌های‌ جوانمردان‌ آذ نگاشته‌ شده‌ است‌ و زبان‌آنان‌ «ترکی‌ الاذیه‌» و یا ترکی‌ الاذریه‌ نامیده‌ شده‌ است‌. هر دو لغت‌ آذیه‌ و آذریه‌ صحیح‌است‌ این‌ همان‌ زبانی‌ است‌ که‌ خطیب‌ تبریزی‌ آنرا به‌ ابوالعلا معری‌ معرفی‌ کردو در زمان‌ ناصرالدین‌ شاه‌ تدوین‌ کنندگان‌دانشمند کتاب‌ پرارزش‌ «نامه‌ دانشوران‌» به‌ توصیف‌ آن‌ پرداختند ومیرزا مهدی‌ خان‌استرآبادی‌ منشی‌ دربار نادرشاه‌ آن‌ را در مقابل‌ جغتائی‌ قرار داد و تعریف‌ علمی‌ ومشخصی‌ به‌ دست‌ داد. لغت ار در آذر بمعنی مرد و جوانمرد است و بای(بی با فتح ب ، هجای کوتاه)بمعنی بزرگ و والامرتبه می باشد قان یا گان که بعدا بصورت جان در آمده است بعنوان پسوند مکان و اگر با نون صغیر تلفظ شود بمعنی پدر می باشد27 که در این صورت سرزمین بزرگمردان آذ یا پدر جوانمردان آزمعنی میدهد که ترکیبی ترکی میباشد.اسامی زیاد دیگری همچون قافلانتی و قم و...نیز وجود دارد که پرداخت به آنها در این مختصر نمیگنجد. 2ـ بررسی منابع بعد از اسلام: در منابع کهن اسلامی نیز بکرات بوجود ترک زبانان در آذربایجان اشاره شده است چنانکه محمد عوفی در ذکر خلافت عمربن عبدالعزیز که از سال 99تا 101 هجری ادامه داشت از قیام بیست هزارترک آذربایجانی سخن می گوید.همچنین عبید بن شریع جرهومی که شخص موثقی بوده در دربار معاویه می گوید:«آذربایجان سرزمین ترکان است » این خبر را طبری و به نقل از او بلعمی و حمزه اصفهانی و ابن اثیر در کتابهای تاریخ طبری ،تاریخ بلعمی تاریخ پیامبران و الکامل که از متون معتبر اسلامی بشمار می روند آورده اند.همچنین ابن اثیر (قرن چهارم و پنجم)در اثر مشهور خود الکامل فی التاریخ در بحث از دوران حضرت موسی (ع )می نویسد «راش ابن قیس بن صیفی بن سبا سورانی بسرکردگی( شمر بن عطاف)به آذربایجان فرستاد . وی وارد آذربایجان گردید با ترکها نبرد نمود آنها را مغلوب ساخت، سردار مذکور مسیر لشگر کشی خود را بر دو سنگ نوشت و به یمن مراجعت نمودپس از از بر گشت یمنی ها باز هم مدت درازی آذربایجا ن در تحت سیطره ترکها بماند»28. سوای اینکه د رمطالب فوق آیا تعصب عربی ابن اثیر دخالت داشته یا نه بهر حال حاکی از حضور ترکان در آذربایجان در آن دوران می باشد . محمود کاشغری نیز در دیوان لغات الترک مربوط به قرن پنجم هجری آذربایجان را ترک دانسته و مینویسد«بسیاری قزوین را مرز سرزمین ترکان میدانند شهر قم نیز در این سرزمین قرار داردزیرا که لفظ قم به معنای ماسه است و دختر افراسیاب در آنجا به شکار می رفت» 29 حسن بن محمدبن حسن قمی نیز در کتاب تاریخ قم بعد از اشاره به ماسه زار بودن قم در مورد وجه تسمیه انار مینویسد « رستاق انار آن را نام نهاده اند به انار بن سیاران بن سهره بن افراسیاب ترکی»30 .همچنین ابن خلدون (808ـ732 هـ )جامعه شناس ،سیاست مدار ، انسان شناس ،تاریخ نگار و فقیه و فیلسوف بزرگ تونسی که بعنوان پدر جامعه شناسی ازو یاد میشود و نوشتجات او از ارزش بسزایی برخوردار است می نویسد:« و فی الکتب ان ارض ایران هی ارض الترک ...فاما علماء الفرس و نسابتهم فیابون من هذا کله»31 (ترجمه: کتابها می نویسند که ایران سرزمین ترکان است اما علما و نسب شناسان فارس به کلی منکر این هستند)این جمله ابن خلدون که بدلیل وابستگی نداشتن به فارسها یا ترکها کاملا بیطرفانه محسوب می شود همچنین موید این مطلب است که بعضی نویسندگان فارس بعمد در صدد انکار ترک زبانان در ایران بوده اند.البته این معنی را می توان از شاهنامه فردوسی درچند قرن پیش از او نیز مستفاد نمود که نژادپرستانی سالها پیش درصدد اخراج ترک زبانان از ایران نیز بوده اند : «هر آن شهر که از مرز ایران نهی بگو کنیم آن ز ترکان تهی »و« بزاوستان در یکی شهر بود که زان بوم بر تور را بهر بود منوچهر کرد آن ز ترکان تهی یکی خوب جاییست و فرحی»و«هرآن شهرکه از مرز ایران نهی همی کرد خواهد ز ترکان تهی ز ترکان هر آنگه که بینی یکی که یاد آرد از دشمنان اندکی » 32که البته در عین حال سندی از وجود ترکان در ایران باستان نیز است .همچنین قبل از اینها« اردشیر با بکان به قصد ستردن آثار سلسله های ترک از صفحات تاریخ ایران و زدودن یاد آنان از اذهان همه اسناد تاریخی تا زمان خویش را ازبین برد وبوسیله تنسر موبد موبدان افسانه های ملی قوم پارس را جایگزین تاریخ حقیقی ایران ساخت».33 از منابع دیگر بعد از اسلام می توان به وجود کتابهای ترکی از جمله دده قورقود نوشته شده در قرون اول اسلامی و کتابهای البویوروق، کونول،طریقت فرمانی ،یول اهلینه قلاووز ،مزکی النفوس و.. در قرون هفتم و هشتم دیوان ترکی جهانشاه و دیوان حبیبی در قرن نهم و دیوان ترکی شاه اسماعیل صفوی متخلص به خطایی در آذربایجان اشاره کرد . همچنین کتابها و نویسندگان و شاعران بسیار دیگر در آذربایجان و سایر نقاط ایران که بزبان ترکی نوشته یا شعر می گفته اند مانند ترجمه ترکی گلشن راز در 829 ه.ق توسط ولی شیرازی در شیراز و اشعار ترکی صائب تبریزی در اصفهان وکتابها واشعار علیشیر نوائی در هرات و...که نشاندهنده وجود ترکها در ایران غیر از آذربایجان نیز میباشد . بحث در ادعا های زبان آذری دری : همانطور که قبلا اشاره شد پیروان کسروی در ترجمه عبارات به عمد یا سهو دچار اشتباهات فاحش بنفع تئوری خود شده اند بعنوان مثال ابن حوقل در کتاب « صورت الارض» که در بعضی نسخ چاپ شده در خارج «المسالک و الممالک» نیز نامیده شده است مینویسد: ” و اما لسان اهل آذربایجان و اکثر اهل ارمنیه الفارسیه تجمعهم (تجمعه) والعربیه بینهم مستعمله و قلمن بها ممن یتکلم بالفارسیه لا یفهم بالعربیه و یفصح بها من التجار و ارباب الضیاع …” 34.« ترجمه صحیح آن که بتایید زبانشناسان عربی و عرب زبانان نیزرسیده است و از ترجمه های تاکنون موجود آن در نوشته های «محققین» ایرانی متفاوت است ، عبارت است از : - “و اما زبان تجمع (ارتباط) اهالی آذربایجان و اکثر اهالی ارمنیه فارسی است و عربی نیز (در اینمورد ارتباط بینشان) مستعمل است و در این میان کم اند که فارسی سخن بگویند ولی عربی نفهمند ، (لکن) در عربی (بعضی) تجار و زمینداران فصیح اند”. باید دانست که معنی ” تجمعهم (تجمعه) ” در متن بالا جمع آمدن باهم است و یعنی آذربایجانیها و ارمنیها ئی که به هم میرسیدند چون زبان همدیگر را نمی فهمیدند با هم به فارسی ویا عربی صحبت میکردند و نه اینکه در آذربایجان و ارمنستان با خودی و میان خودشان. نتیجه منطقی این نوشته طبق تایید نظر عربشناسان آلمانی و عرب زبانان اینست که نه اینکه زبان مادری ومحاوره روزمره اهالی آذربایجان و اکثر اهالی ارمنستان هزارسال پیش فارسی بوده باشد بلکه معدودی از آنان که در هزار سال پیش به همدیگر میرسیده اند نظیر دیوانیان و تجار این دو سرزمین، با هم به فارسی (الفارسیه) مکالمه میکرده اند. و یعنی زبان ارتباط ، پیوند و زبان مبادلاتی معدود مذکور از اهل ارامنه و آذزبایجان فارسی بوده است. بعین اینکه در هند وستان تحت تصرف انگلستان قرون اخیر زبان انگلیسی به زبان دیوان و ادارات و نیز زبان ارتباط بین اهالی ایلات هند با زبانهای مادری مختلف که زبانهای یکدیگررا نمی فهمیدند بدل شده بود. اما کسروی برای دستیابی به اهداف خود مطلب ابن حوقل راچنین ترجمه نموده است : ” زبان مردم آذربایجان و زبان بیشتری از مردم ارمنستان فارسی و عربی است. لیکن کمتر کسی بعربی سخن گوید و آنانکه بفارسی سخن گویند بعربی نفهمند …”35 با مقایسه این ترجمه با متن عربی و نیز ترجمه صحیح متوجه میشویم که ترجمه کسروی دست کم سه غلط فاحش دارد و شبیه داستان «خسن و خسین دختران حظرت معاویه بودند » است تا یک سخن جدی36پیروان کسروی نظیر احسان یار شاطر نیز ترجمه ایشان را را با اندک اصلاحات تکرار نموده و نتیجه گیری می نمایند«که این «گواه روشنی بر ایرانی بودن زبان آذربایجان در قرن چهارم هجری است ».(البته منظور آنها از ایرانی نیز تنها زبانهای مربوط به آریاییها می باشد) نتیجه گیری ایشان و تکرار کنندگان آن (بنقل از منبع مشابه از استخری )37 مسخره آمیز است . چراکه منطق این نتیجه گیری حکم میکند که اولا غرض آقای یارشاطر از زبان آذربایجان همان زبان مردم آذربایجان است نه زبان دیوانیان. پس نظر ایشان فارسی (ایرانی) بودن زبان آذربایجان در قرن چهارم هجری است وثانیا بنظر ایشان زبان مردم ارمنستان در قرن چهارم هجری نیز فارسی (ایرانی) بوده است. در حالیکه زبان ارمنی در ارمنستان تدوینی حداقل هزاروپانصد ساله دارد و فارسی صحبت کردن مردم ارمنی در هزار سال پیش مسخره آمیز است.اشتباه فاحش دیگر ترجمه نظر مارکوارت ایرانشناس آلمانی است در صفحه 284کتاب بنقل از مارکوارت قید شده است که:«زبان حقیقی پهلوی یا زبان اشکانیان زبان مردم آذربایجان بوده است »این ترجمه محمد قزوینی از نظرات مار کوارت است که بعد ازایشان عین همین مطلب را کسانی دیگری تکرار نموده اند در حالی که خلاصه نظر مارکوارت در اینمورد اینست:« زبان فهلوی منظور مورخین در آذربایجان قدیم زبان مکتوب آن ناحیه بوده است»38 یعنی نظرمارکوارت دقیقا بر عکس آنست که قزوینی از وی نقل و پس از او دیگران به تبعیت او تکرار کرده اند. مارکوارت تاکید میکند که آنچه که مورخینی مانند مسعودی و حمدلله مستوفی در رابطه با بقای نمونه هائی از زبان فهلوی در آذربایجان قدیم ذکر کرده اند تنها در مورد زبان مکتوب آن ناحیه میتواندصادق باشد . این نظری است کاملا منطقی که با شرایط تاریخی و جغرافیائی آذربایجان قدیم مطابقت دارد. چرا که همچنانکه هنینگ نیز معتقد است: زبان فهلوی در آنعصر در جوار زبان عربی نقش زبان ارتباطی و مکتوبات را در آذربایجان بعهده داشته است که صد البته غیر از زبان مادری یا محاوره ساکنان آذربایجان بوده است. - مارکوارت در کتابش «ایرانشهر » در مورد مشخص زبان مکتوب تفسیراوستا در عصر اشکانیان مینویسد “این اشاره حمدالله مستوفی ، که زبان قدیم پهلوی تا نیمه اول قرن هشتم در آذربایجان هنوز خود را نگهداشته بود ( نقل منابع لاتین مربوطه) ، زمانی کاملا قابل تایید است که مرجوع به پهلوی اصلی که زبان مکتوب عصر پارتی آمده از آتروپاتنه است، باشد . لازم بدقت است که مسعودی نیز در کتاب التنبیه و الاشراف فقط به زبان نوشتاری توجه دارد و یکی بودن حروف زبان ها را عامل یکی بودن زبانها می شمرد. باید دانست که در زبان آلمانی نیز نظیر هر زبان دقیقی اصطلاحات زبان مکتوب و زبان محاوره اساسا متفاوت و هرکدام تعاریف مخصوص بخود را دارند. زبان مکتوب: زبان منابع و اسناد کتبی از یک زبان را میگویند و زبان محاوره ، زبان روزمره مردمرا. لذا تعمد مارکوارت در تذکر زبان مکتوب و تذکر مشروط بودن تایید نظر حمدالله مستوفی به زبان مکتوب تاکید وی را در تشخیص و تفاوت بین زبان مکتوب و زبان محاوره میرساند. گذشته از آن بدیهی است که مورخین مذکور در قدیم طبعا به منابع مکتوب و اهل کتابت نظر داشته اند و نه به محاورات اکثریت مردم بزبان مادریشان. باز باید دانست که در قدیم تا قرون اخیر که 99.9 % مردم بیسواد بودند زبان مکتوب در نواحی مختلف دنیا با زبان مردم یا زبان محاوره میتوانست متفاوت باشد. بخصوص پس از اینکه ناحیه ای با مردمی متکلم به زبانی معین تحت تسلط قومی متکلم به زبانی دیگر قرار میگرفت. بعنوان نمونه میتوان زبان مکتوب یونانی و یا لاتین اقلیت بسیار ناچیز ساکنین کلیسا ودیوانیان را در نواحی مختلف اروپا تا قرون وسطی نام برد که در جوار زبانهای محاوره ای هم ریشه لکن متفاوتی که 9. 99% مردم صحبت میکردند، زبان اقلیت بود. نمونه دیگر زبان مکتوب ترکی دیوانیان در اروپای تحت تسلط امپراطوری عثمانی است در مقابل زبانهای محاوره ای هند و اروپائی اکثریت ساکنان نواحی مذکوربه زبانهایی تکلم می کنند که ریشه متفاوتی نسبت به زبان ترکی دارند. و اگردراین نواحی اروپا بعد از هزار سال نمونه های مکتوبی در مورد خاص این نواحی به زبان ترکی یافت شود نمیتوان آنرا دلیل ترکی بودن زبان مردم نواحی مذکور دانست. لذا زبان مکتوب یک ناحیه در قدیم میتواند با زبان (محاوره) مردم آن ناحیه متفاوت باشد و وجود منابع مکتوب به زبان خاصی در یک ناحیه دلیل صحبت مردم آن ناحیه به آن زبان نمیتواند باشد. کمااینکه در هندوستان قرون اخیر منابع مکتوب بسیاری به زبان انگلیسی میتوان یافت بدون اینکه هیچ شخص عاقلی این زبان بیگانه استعماری را زبان مادری ساکنان ایالات هند تلقی کند. هم این مسئله در مورد زبان مکتوب فارسی بعنوان زبان اقوام پارس پس از تسخیر سرزمین آذربایجان قدیم در برابر زبان محاوره و مادری ساکنین قدیم این سرزمین نیز صادق است. ».39 بعلاوه در مورد زبان مورد ادعای کسروی توجه به این نکات ضروری است که گاه افراد ، زبان قومی را با انتساب به اسم قوم یا سرزمین یا حتی شهر نامگذاری می کنند چنانکه زبانهای ازبکی،قرقیزی، خوارزمی و استانبولی و آذری لهجه هایی از زبان ترکی می باشند و از لحاظ ساختار و گرامر و لغات تقریبا یکسان می باشند و شباهت های بسیار با هم دارند و زبانهای افغانی و تاجیکی و لری امروزه از لهجه های زبان فارسی محسوب می شوند .بنابراین اینکه در بعضی منابع از زبان مردم آذربایجان بعنوان زبان آذری یاد شده است نمی تواند دلیل بر فارسی بودن این زبان شود. در مورد الفهرست ابن الندیم : کتاب الفهرست ابن الندیم دارای اشتباهات و موارد مشکوک زیادی است که اهل فن در کتابها و مقاله های مختلف بدان پرداخته اند اما در این چند سطری که ابن الندیم در الفهرست می آورد: «فأما الفهلویة فمنسوب إلى فهله اسم یقع على خمسة بلدان وهی أصفهان والری وهمدان وماه نهاوند وأذربیجان وأما الدریة فلغة مدن المدائن وبها کان یتکلم من بباب الملک وهی منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب علیها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسیة فتکلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهی لغة أهل فارس وأما الخوزیة فبها کان یتکلم الملوک والأشراف فی الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشیة وأما السریانیة فکان یتکلم بها أهل السواد والمکاتبة فی نوع من اللغة بالسریانی فارسی» (= اما فهلوی منسوب است به فهله که نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان. و دری لغت شهرهای مداین است و درباریان پادشاه بدان زبان سخن می‌گفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسی کلامی است که موبدان و علما و مانند ایشان بدان سخن گویند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزی زبانی است که ملوک و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با ندیمان و حاشیت خود گفت‌وگو کنند. اما سریانی آن است که مردم سواد بدان سخن رانند). در اینجا توجه به چند نکته ضروری است اولا اطلاق پهله تنها منحصربه شهرهای فوق نبوده واز شهرها ی دیگری نیز که اصلا ربطی با زبان پهلوی ندارند. بعنوان پهله نام برده شده است ابی‌القاسم عبیدالله بن‌عبدالله معروف به ابن خردادبه در گذشته حدود سال 300 هـ . ق در کتاب خود به نام «المسالک و الممالک» زیر عنوان «بلاد البهلویین» می‌نویسد: «الری و اصپهان و همدان و الدینور و ماه نهاوند و مهرجان قذق و ماسپدان و قزوین و بهامدینه موسی و مدینه المبارک»40. چنان‌که دیده می‌شود این جغرافی‌نویس در رده شهرهای پهله، نامی از آذربایگان نبرده است! اما مدینه المبارک را از شهرهای بهله نامیده است . یاقوت نیز در معجم البلدان پهلوی را منسوب به پهله دانسته و از زبان شیرویه پسر شهردار می افزاید«شهرهای پهله هفت تاست: همدان، ماسبذان، قم، ماه البصره (نهاوند) صیمره، ماه‌الکوفه (دینور) و کرمانشاهان و سرزمین‌های ری، اسپهان‏، قومس، تبرستان، خراسان، سیستان، کرمان، مکران، قزوین، دیلم و طالقان، جزو شهر‌های پهله نیستند»41همچنین او در باره آذربایجان می نویسد«اقلیم وسیعی است که تبریز از شهرهای مشهور آن است ...مردم آن زبانی دارند که آذری نامیده می شود »در اینجا نیزملاحظه می شودکه یاقوت حموی نتنها آذربایجان را جزو دیار پهلویون ندانسته است بلکه زبان آذری را نیزجزو پهلوی ندانسته و از آن بصورت جداگانه اسم می برد این نشان می دهد که شاید پهله نامی بوده است که به تقسیمات خاص حکومتی اطلاق میشده و در زمانهای مختلف متغیر بوده است و ربطی بزبان پهلوی نداشته و احتمالا مورخین در اطلاق نام سرزمین و زبان مردم دچار اشتباه می شدند . ثانیا ابن الندیم زبان منسوب به اصفهان و ری و ماه نهاوند و آذربایجان را فهله عنوان می کند و فهلوی را منسوب آنها میداند در اینصورت با توجه به تسمیه متفاوت فهلوی و آذری نویسندگان مذکور بایستی ادعا کنند که زبان آذربایجان قبل ازآذری بودن فهلوی بوده و سپس فهلوی دگرگون شده و آذری گشته و سپس ترکی شده است زیرا روستاهایی که آنان ادعای آذری زبان بودن آنها را می کنند زبانشان بسیار متفاوت از زبان اصفهان و ری ماه نهاوند و حتی اشعار بابا طاهر عریان است بعلاوه زبان این روستا ها با یکدیگر هم اختلافات عمد ه ای دارند که بسیار بیشتر از اختلاف است که زبان فارسی با زبان دری دارد اما در این روایت از زبانهای فهلوی و دری و فارسی که لهجه هایی از یک زبان هستند و زبان خوزی و سریانی جداگانه اسم برده شده درحالی که سخنی از زبان آذری بمیان نیامده است ولی در منابع دیگر از آذری هم بصورت جداگانه یاد شده است. و نیز فهله در زبان مردم آذربایجان بمعنی کار گر روزمزد است(بعضی می گویند همان فعله است که بنظر نادرست می آید ) و شاید اینها همان اجلافی بوده اند که برای کار کردن به آذربایجان آمده بودند که در رساله انارجانی درباره آنها صحبت شده است همچنین بخاطر اشکالات فراوانی که در الفهرست وجود دارد برخی محققین همچون استاد ناصر پور پیرار پژوهشگرپر تلاش معاصر در باره صحت این کتاب تردید کرده اند:« ابن ندیم و کتاب الفهرست اوشاهکار جعل شعوبیه بوده واز بیخ وبن جعلی است تاریخ هیچ ابن ندیم شیعی صحاف را نمی شناسد وتقریبا درکتاب های معتبربعداز تاریخ فوت احتمالی ابن ندیم هیچ اشاره ای به نام ابن ندیم نشده است در کتاب ها درمورد ابن ندیم آمده است زمان ومکان تولد ومرگ نامعلو م تحصیلات واستادان نامعلوم اورا عرب دانسته اند درحالیکه صدها کتاب ایرانی پهلوی وهندی معرفی کرده است بسیاری از کتاب هایی که اومعرفی کرده در هیچ جای دیگر اثری از انها نیست نام اکثر کتب ونویسندگان انها بی معنی واکثر موارد سرشار از غلط های واضح مورد جالب دیگر ارائه اطلاعاتی در کتاب است که بعداز مرگ ابن ندیم ارائه شده است»42 در ادامه پور پیرار شخصیت ابن مقفع راهم محل تردید قرارداده ومی نویسد که او نیز از جمله شاهکار های جعل شعوبیه است. در مورد مفاتیح العلوم : جوابیه ای که در بالابرای الفهرست در مورد شهرهای پهله ذکر گردید در مورد این کتاب نیز صادق است زیرا شمار دیگری از مولفین نیز زبان پهلوی را به بلاد پهله منسوب کرده اند اما در میان این بلاد نامی از آذربایگان نبرده اند. در مورد نزهه القلوب حمداله مستوفی : حمداله مستوفی در نزهه القلوب در قرن هشتم صحبت از زبان پهلوی معرب در مراغه بمیان می آورد بدون آنکه نمونه ای از آن را ذکر کند اما نمونه هایی که از زبان مردم مراغه در قرن هشتم باقی است نشان میدهد که این زبان ترکی آذری است بعنوان مثال اشعار عبدالقادر مراغه ای شاعر و موسیقیدان بزرگ قرن هشتم حاکی از حضور زبان ترکی آذری در مراغه در دوران حمداله مستوفی است نظیر شعر زیر از عبدالقادر مراغه ای : ای جان جهان بحر صفا بیزنی اونوتما وی ماه جبین مهر لقا بیزنی اونوتما حقدن دیله یور جان و کونول عمرون اوزاقی وردیم بودورورصبح و مسا بیزنی اونوتما اول دم کی یوزون وئرسه شها حسن ذکاتی گر اولمایا حاضر بو گدا بیزنی اونوتما آیریلمادی جانیم قیلیج ایله ائشیگوندن گر چرخ فلک قیلدی جدا بیزنی اونوتما 43 وجود کلمات عربی و فارسی در اشعار شاعران ترک زبانی که در وزنهای عروضی مخصوص زبان عربی شعر می گفتند گریز ناپذیر بود چنانچه در اشعار شاعران ترکمنی و ازبکی و جغتایی نیز مشاهده می شود در اشعار فارسی نیز کلمات عربی و ترکی بسیار وارد شده است . در مورد شعر منصوب به شیخ صفی الدین: صورت درست شعر مذکور این است : صفی ام صوفی ام گنجان نمایم اوره ک درده جرم درد بی دوایم بو وارلیقدان یول اوغانا(اوغان از مصدر اوغماق بجای قهار عربی) آپاردیم بو یوخلوقدا ارن (همان ار بمعنی قهرمان و جوانمرد )تک خاک پایم 44 علاوه بر آن مجموعه بزرگ قارا مجموعه و نیز مناقب شامل رساله هایی بزبان ترکی و با لهجه نزدیک به لهجه کنونی اردبیل از شیخ صفی باقی هستند با این حال با توجه به اینکه استاد و پدر خانم شیخ صفی شیخ زاهد گیلانی بوده اند داشتن چند بیت بزبان گیلکی از ایشان یا همسرشان نمی تواند توجیه کننده ادعای کسروی باشد. در باره صفوه الصفای ابن بزاز: اولا صفوه الصفایی که بزبان ترکی با لهجه اردبیلی جزو رسالات قارا مجموعه آمده است و پروفسور صدیق نیز در کتاب البویوروق بدان اشاره نموده است کتابی متفاوت از صفوه الصفای فارسی است که احتمالا از نوشته اصلی برداشت شده است. ثانیا همین صفوه الصفا بهمراه افسانه هایی که از غیب دانی شیخ صفی نقل کرده است شعرهایی اکثرا نامفهوم را از زبان اشخاص مختلف نیز نقل نموده است درباره این چند جمله نامفهوم چند نکته قابل تامل است اولا موافق نظر پروفسور صدیق چون کاتبان قدیمی در نوشتن زبان ترکی با الفبای عربی روش خاصی داشتند و بعضی کاتبان به نوشتن به زبان ترکی با الفبای عربی چندان وارد نبوده اند احتمالاکاتب متن فارسی جملات ترکی را نتوانسته بصورت درست ضبط نماید و نظر به اینکه زبان ترکی بعضی آواهایی دارد که درزبان عربی وجود ندارد کاتبان قدیمی در نوشتن زبان ترکی و لهجه های ان دچار مشکل میشدند( مثلا بجای بیر= بر، بوردا دور=بردا در،باخار=بقر،چاغیردی=چقردی و...) و افرادی همچون کسروی چون نمی توانستند این جملات را بخوانند ومعنی کنند ادعا می کردند که اینها نمونه های زبان آذری است که اکنون فهمیده نمی شود.ثانیا اشعاری که از شیخ صفی نقل شده بیشتر در ارتباط با افراد دیگر است که بر فرض درست بودن احتمالا بعنوان زبان ارتباطی با آنها از آن زبان استفاده کرده است و ثالثا –ابن بزاز درهمین کتاب صفوةالصفا داستانی از گفته شیخ صدرالدین می آورد، بدین سان که «شیخ صفی هنگامی از بغداد بازمی گشت ”توجه به راهی کرد و در آن راه محاربه با پادشاه ابوسعید و امیرچوپان بود، و مولانا عزالدین مراغه ای می گفت که انحراف صوب به صوب دیگر از این جاده ضرورت باشد، چون در راه حرب است و راه مخوف. شیخ فرمود: مولانا فکری مکن.(ع) نوبت چوپانیان آمد به سر.“ سپس می نویسد: غیر از این مصرع از انشای طبع مبارکش معلوم نیست.»45 یعنی در زمان خودمولف مطالب منسوب شده به شیخ از طرف فرزندش تکذیب شده است وبا توجه به اینکه شیخ صدرالدین پسرارشد شیخ صفی و جانشین وی بود و بسیار نزدیک تر وآگاهتر به حال پدرو اشعار وی در مقایسه با افراد دیگری که شعرها و نقل قولهایی افراطی و بسیار اغراق آمیز بهمراه شعرهایی نامفهوم بوی نسبت دادند است بسیار محتمل است که اشعار و داستانهای مذکور کذب وبدروغ بوی نسبت داده شده باشد. رابعاچند جمله مذکور در برابر چندین کتاب و اشعار ترکی نقل شده از شیخ صفی الدین با ترکی لهجه اردبیلی بسیار ناچیز است. خامسا اشعارو مطالب فارسی و عربی بسیاری از فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه وحتی تیمورو بسیاری دیگر وجود دارد اما بر همگان واضح است که زبان مادری ایشان زبان فارسی یا عربی نبوده است . درباره کتاب المعجم شمس الدین قیس رازی : همچنان که در بالا ذکر شد اولا هم اکنون نیز در نقاط مختلف همدان لر ها و ترکها ساکن هستند و هر کدام بزبان خود و زبان فارسی شعر می گویند بنابراین وجود اشعار پهلوی در بعضی شهر ها یا روستا های همدان و زنجان دلیل نبودن ترک زبانان در آن نواحی نمی باشد .ثانیا این نواحی در نقاط مرزی ترک زبانان قرار دارند و اشعار فوق می تواند توسط پهلوی زبانان این نقاط گفته شده باشد. ثالثا شاعران و نویسندگان ترک بسیارند که بزبان فارسی یا عربی یا حتی روسی نوشته یا شعر سروده اند و سرودن شعر بزبان پهلوی از طرف ترک زبانان اصلا بعید نیست. درباره ماما عصمت اسپستی : با تکیه بر دوبیت نامفهوم از یک شخص نمی توان زبان اورا تعیین کرد یعنی اگر یک عرب زبان چند بیت عربی از حافظ یا سعدی یا دیگران در کتابی ضبط می کرد و اشعار دیگر آنها ضبط نشده بود نمی شد گفت که حافظ عرب زبان بوده چه برسد باینکه بگوییم شیرازیها کلا در قرن هشتم عربی زبان بوده اند، معلوم نیست آیا این فرد اشعار دیگری هم داشته یا نه؟ این دو بیت واقعا بزبان پهلوی اند یا نه؟ اگر اشعار دیگری داشته آنها به چه زبانی بوده اند ؟ آیا این فرد از ساکنان اصلی منطقه بوده یا از جایی دیگر بخاطر کوچ یا ازدواج به این منطقه نقل مکان کرده بوده است؟ دستاویز قرار دادن دوبیت و تعمیم آن به یک شهر و منطقه بسیار وسیع و نادیده گرفتن هزاران بیت اشعارترکی آذری و داستانهای شفاهی عاشیق های معروف آذربایجان مانند تیکمه داشلی خسته قاسیم و توفارقانلی عابباس و عابباس و گولگز وعاشیق واله و بسیار قبل از آنان داستانهای اصلی و کرم و حماسه های داستانی کوراوغلو و عاشیق غریب و و... را که در همه نقاط آذربایجان رایج بوده اند و شخصیت هایی از مردم آذربایجان هستند مضحک و مسخره آمیز و نوعی تجاهل است . در مورد اشعارابولقاسم نباتی : نباتی متخلص به خان چوبان پدید آورنده و خالق داستان و شعر فولکولوریک «آپاردی سئللر سارانی»که در آذربایجان معروف است می باشد در ضمن ایشان در ضمن غزلی به ترک بودن خود اشاره کرده و می گوید «شهربند دلده بیر سولطانی گوزلر گوزلریم بیر شه زرین کمر خاقانی گوزلر گوزلریم بچه تورکم دیلیم تورکی کلامیم هجو مجو خان چوبانی جان آلان جانانی گوزلر گوزلریم» 46همچنین دیوان ترکی این شاعر نیز در سالهای اخیر چاپ شده و در دسترس عموم می باشد این شاعر علاوه بر اینها اشعاری بزبانهای دیگر هم دارد بنابراین بعید نیست که ماما عصنت نیز علاوه بر اشعار ذکر شده اشعاری صریح بزبان مادری خود نیز داشته است . در مورد رساله روحی انار جانی : رساله روحی انار جانی نیز تنها در بیان« اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعیان و اجلاف مردم تبریز » است و این چیزی در مورد رواج زبان مورد ادعای آنان نشان نمی دهد بلکه بعکس توجه به عبارت فوق می رساند که زبان عموم مردم غیر از زبان مذکور بوده و طبعا وجود عده ای با زبان یا اصطلاحات معین نشانده زبان آن جمیعت نمی باشد چنانکه سالیان متمادی اعیان و اشراف و درباریان روسیه بزبان فرانسه حرف می زدند ولی تابحال کسی ادعای فرانسوی زبان بودن روسها را نکرده است و نیز ده ها سال اعیان و اشراف و اجلاف و دولتیان در کشورهای تحت سلطه روسیه بزبان روسی حرف زده و نوشته اند اما کسی زبان تاجیک ها یا تاتارها را روسی عنوان نکرده است ،بعلاوه اغلب کتب دانشمندان مسلمان ازجمله ابن سیناو خوارزمی و ابوریحان بزبان عربی است و شواهدی است که بعضی از دانشمندان و شاعران مسلمان ترجیح میدادند که به عربی صحبت کنند همچنین زبان عربی در دربار سامانیان و دیگر حکومتهای اسلامی رواج بسیار داشته ولی این دلیل عرب زبان بودن آنها نمی باشد. درباره آذری : .چنانکه مولف محترم کتاب هم از کتبی نظیر الکامل ابوالعباس و البلدان احمدبن یعقوب و معجم البلدان یاقوت حموی مثال آورده اینها از آذری بصورت مستقل یاد کرده اند در حالی که اگر آذری همان پهلوی بود نیازی بذکر جداگانه آذری نبود و اگر پهلوی دارای شاخه بود بایستی از زبان اصفهانی و زبان ماه نهاوندی و همدانی هم بصورت جداگانه نام برده میشد در حالی که در هیچ کتاب تاریخی هرگز به چنین موضوعی اشاره نشده است اینکه نویسندگان مزبور با منسوب ساختن آذری به آذربایجان اینطور استدلال و استنتاج می نمایند که آذری لهجه ای از زبان پهلوی قدیم است که از بین رفته است بهمان اندازه مضحک است که بگوییم چون استانبولی منسوب به استانبول است پس روسی قدیم است که از بین رفته است و یا چون زبان آلمانی منسوب به آلمان است پس همان ترکی اویغوری است و هزاران کتیبه اویغوری موجود در موزه های آلمان را هم سند گفته خود بدانیم در حالی که در واقع اینها هیچ ربطی بهم ندارند. در گذشته اطلاق زبان ترکی به لهجه های مختلف ترکی معمول نبوده است و گویا بیشتر به زبان اوغوز ها(غز ها) و سلجوقیان گفته میشده است بعنوان مثال ابو محمد عبداله ترکی در قرن هشتم کتابی بنام «کتاب بلغته المشتاق فی الغته الترک و القفجاق» تالیف کرده است در اینجا لغت ترک و قفجاق(قبچاق)بطور جداگانه بکار رفته اند ولی لغت های قفجاقی را که در کتاب آورده همان لغات ترکی با لهجه قبچاقی است بنابراین بکار رفتن ترک و آذری هم نباید دلیل بر ترکی نبودن آذری باشد. در صفحه 286 کتاب ادعا می شود که زبان آذری چون در کشاکش سنی و شیعه منفور شمرده میشد ناتوان گردید در حالی که سنی های متعصبی که شیعیان ایران بخصوص صفویان با آنها در گیر بودند ترکهای عثمانی و ازبک بودند بنابراین اصولا در این کشاکش زبان ترکی ناتوان می گردید نه زبان آذری ادعایی. درباره روستاهای تات زبان : اولا همه نمونه های لغوی ایرانی ارائه شده متعلق به نواحی مرزی و حواشی فارس زبان آذربایجان و نه خود این سرزمین ترک زبان اند، مگر نمونه های «هرزنی» که آنهم متعلق به طالشیان کوچ داده شده در دو قرن پیش وسیله نادرشاه به آذربایجان است. و بر طبق تحقیق هنینگ که در زیر میاید اهالی “تات” نیز خود معتقد به کوچ از یک ناحیه دیگر به تاکستان هستند. حتی منوچهر مرتضوی نیز که از طرفداران تئوری های کسروی بشمار میرود به این مطلب اشاره کرده و می نویسد: « به نقل از پدران و اجداد خود دویست سیصد سال پیش از نواحی طالش به این هرزن کوچیده و از آنجا به گلین قیه و بعضی نواحی شاهپور رفته اند»47 به این جهت مانده هائی شبیه به طالشی در میانشان باقیست . امری که محققی نظیر هنینگ نیز صحت آنرا بطور مستدلی ضروری می بیند48.مرتضوی باوجود اطلاع از این واقعیت تاریخی و اگاهی به اینکه بقول خودش: « در سراسر هرزنات و گلین قیه حتی یک نفر هم پیدا نمیتوان کرد که چند عبارت از زبان هرزن بلد باشد» 49 ، باز از سر تعصب مردم هرزن را مجبور به اقامت ابد الاباد در آذربایجان میکند تا جعلیات کسروی را توجیه کند. ـ ثانیا در کشوری ایلاتی مثل ایران که در آن هنوز هم کوچ رایج است، محدوده های زبانی در طول تاریخ متغییر بوده و ثبات آنها تصوری کودکانه محسوب میشود. و ازاینرو صرف وجود جزیره های زبانی در ایالتی دلیل استمرار زبان مذکور در آن ایالت از قدیم نبوده بلکه همچنانکه تحت شرایط ایران معقول محسوب میشود و تحقیقات هنینگ نیز نشان میدهند، بواسطه کوچ ایلات ایجاد شده ند خلاصه نظر هنینگ در مقاله اش تحت عنوان “زبان قدیم آذربایجان” اینست که 50: - اولا اطلاعات و نمونه های لغوی ارائه شده بوسیله کسروی و دیگران از همه لحاظ ناقص ، اندک ، نامعتبر و در اکثر موارد نامشخص بوده و برای اثبات وجود زبان ایرانی آذری در آذربایجان قدیم کافی نیستند. - و ثانیا این منابع لغوی همه متعلق به مناطق مرزی و حاشیه آذربایجان هستند که متعلق به نواحی فارس زبان بوده و ناظر بر زبان داخل آذربایجان نمی باشند. لذا بعد از مطالعات بیشتر باید متقاعد شد که فرضیه زبان ایرانی آذری در مورد آذربایجان قدیم قانع کننده نیست. کما اینکه نمونه های لغوی «هرزنی» بجهت تطابق با شواهد و احکام زبانشناسی متعلق به ساکنان گیلک زبانی است که بوسیله نادرشاه دو قرن پیش از ناحیه طالش به هرزن کوچ داده شدند . و در مورد نمونه های لغوی «تاتی» نیز باید دانست که اهالی تات خود معتقدند که از جائی دیگر به تاکستان کوچ کرده اند . و از اینرو: - نمونه های زبانی که از جانب « محققین » ایرانی بعنوان باقی مانده زبان قدیم آذربایجان ارائه میشود، درواقع متعلق به ایالات دیگر هستتند که بواسطه کوچ و مهاجرت در قرون اخیر به یکی دو منطقه د اخل و به بعضی مناطق مرزی آذربایجان انتقال داده شده اند.51 تحلیل کلی : کل نوشتجاتی که احمد کسروی وهمکارانش از زبان مورد ادعای خود طی هفتاد هشتاد سال کاوش و بررسی و منسوب ساختن جملات و ابیات نیم زبانهای تالشی و تاتی و کردی بزبان مزبور بدست آورده اند در مجموع بیشتر از هفده بیت و جمله پراکنده نیست و میان اینها نیز هیچگونه وحدت نحوی و سنخیت صرفی وجود ندارد و نمی توان گفت مربوط به زبان یا لهجه واحدی است چنانکه مدعیان مذکور هم خود سر در گم مانده وبه این نکته اذعان می کنند و عدم اطمینان قلبی آنها به نوشتجاتشان کاملا هویدا است چنانکه احمد کسروی در این باره می گوید: «جدایی میان زبان خلخال و زبان هرزند را بیش از اندازه می‌یابیم و چون در این باره هیچ آگاهی نمی‌داریم و باندیشه خبری نمی‌یابیم بگفتگو از آن نمی‌پردازیم.» 52کسروی همچنین در مقاله ای که بزبان عربی در نشریه العرفان نوشته است عکس مطالب مورد ادعای خود را مدعی می شودو مردم آذربایجان را ترک زبان معرفی میکند 53 با توجه باینکه این مقاله بعد از طرح نظریه زبان آذری توسط ایشان نوشته شده است این مطلب دلیل روشنی بر کذب بودن و سفارشی بودن ادعاهای پوچ ایشان می باشد . در پایان این مطلب مولف محترم از وجود روستاهای زیاد به زبان آذری در اسکو و لیقوان سخن گفته که اگر این جملات از طرف کسانی که اسکو را نمی شناسند خوانده شود شاید باعث ایجاد شبهه درآنان شود واقعیت این است که هیچ سالخورده ای در اینجا ده یا روستایی که زبان قبلی آنها غیر از زبان ترکی باشد که بعدا بترکی تغییر یافته را سراغ ندارند اینجانب که هفت جد خود را با نام و شغلشان می شناسم واز هر کدام نیز مطالبی سینه به سینه برایم نقل شده است نتنها مطلبی دال بر زبان آذری دری نشنیده ام بل سخنان آنان دارای کلمات اصیل ترکی است که امروزه مردم آنها را بکار نمی برند یا کمتر بکار می برند. 3ـدلایل عقلی: امروزه وقتی از مسافرت بین اسکو و تبریز و شهرها و دهات دیگر صحبت میشود مسافرتی کمتر از یک روز با ماشین و...در ذهن متبادر می شود در حالی که در دوران قراقویونلو ها و صفویه مسافرت از همین اسکو یا نزدیکترین دهات به تبریز یا شهر های دیگر با پای پیاده و همراه با خستگی ونا امنی راهها بود و اکثرا زنان و مادران که نقش اساسی در شکل گیری زبان افراد را دارند در تمام عمر خود حتی یکبار هم از محل زندگی خود بیرون نمیرفتند، فرزندان مذکر هم تا سنین بزر گسالی معمولا چنین مسافرتهایی نداشتند و اگر مسافرتی هم اتفاق می افتاد بیشتر مسافرتهای زیارتی به اماکن مقدس بود که زبان معمول در آنجا ها هم بیشتر عربی و فارسی است فقط بعضی مردان و نان آوران خانواده هفته ای یا ماهی یکبار به شهر ها ی مهم می رفتند و اینها هم چون بیشتر وقتشان صرف کار میشد نقش چندانی در پرو سه زبان آموزی فرزندانشان ایفا نمی کردند یعنی اینطور نبود که اینها بدلیل اختلاط با ترک ها و دیگران در شهر ها و دهات مختلف تحت تاثیر زبانهای دیگر قرار بگیرند مگر اینکه بگوییم جمیعت ایلات قرا قویونلو و صفویه از کل جمیعت آذربایجان شرقی و غربی و زنجان و همدان بیشتر یا معادل آنها بوده که در هر شهر و ده و ده کوره ای اکثریت را بدست آورده و باعث عوض شدن زبان گردیده اند که این نیز بسیار نامعقول است و الا زبان چیزی نیست که با زور و حکم حکومتی بتوان عوض کرد بعلاوه زبان ترکی از زبانهای التصاقی و زبان فارسی از خانواده زبانهای تحلیلی یشمار می رود و ایندو کاملا از لحاظ ساختار و گرامر باهم متفاوتند بنابراین تغییر زبان یک ملت به زبانی غیر از زبان خود و خصوصا اززبان فارسی به ترکی که از لحاظ لغات و حتی حروف الفبا غنی تر و بیشتر از زبان فارسی است کاملا دور از ذهن است چنانکه هم اکنون بیشتر دانشجویان زبان خارجه حتی با استفاده از آخرین امکانات و متد ها و برخورداری از کتابها و نوار ها و سی دی های آموزشی و صرف چندین سال از عمر خود فقط در راه آموزش یک زبان قادر به تسلط کامل به آن زبان نمی شوند و نیز هم اکنون با ینکه حدود صد سال است که زبان فارسی بصورت مدرن در آموزش و پرورش و رادیو و تلویزیون و رسانه های جمعی تبلیغ و ترویج می شود حتی یک روستا هم زبانش بزبان فارسی تغییر نکرده است و افراد بیسواد قادر به درک و سخن گفتن بزبان فارسی نیستند در حالی که نویسندگان فوق ادعا دارند که در چند قرن پیش از این قبایل خاصی که طبق ادعایشان بدوی هم بودند با نداشتن حتی یک صدم امکانات امروزی توانستند زبان یک منطقه وسیع را کاملا عوض کنند طوری که دیگر زبان خودشان به ادعای آنها برایشان نامفهوم شود! در ثانی سلسله های ترک غزنویان و سلجوقیان و اتابکان و صفویان در مناطق فارس نشین نظیر اصفهان بیشتر از آذربایجان حکومت کرده و آن مناطق را پایتخت قرار داده اند پس چرا بطور مثال مردم اصفهان ترک نشده اند ؟ثالثا کسروی وجود چند روستای غیر ترک زبان را که از نقاط دیگر به آذربایجان کوچ کرده بوده اند را دلیل زبان آذری مورد ادعای خود قرار می دهد پس آیا با همین استدلال می توان استانها و شهرهای اصفهان و خراسان و فارس و خوزستان و .. را بدلیل و جود روستا ها مخصوصا روستا های دور افتاده ترک زبان در این مناطق تر ک دانست!؟ کسروی وجود هفده خط از چند زبان را که متکلمین آنها از نقاط دیگر به آذربایجان کوچ کرده و ساکن شده اند را دلیل وجود زبان آذری مورد نظر خود دانسته است آیا از کتاب ترکی شیخ ولی شیرازی در شیراز اشعار ترکی صائب در اصفهان اشعار نوایی در هرات بابر در هندوستان ابو عبداله در مصر و...داستانهاو شخصیت های ترکی رایج در بعضی مناطق فارس نشین نیز می توان نتیجه مشابهی برداشت کرد ؟آیا در مقایسه با هفده سطر (که به اعتراف خودشان این هفده سطر نیز باهم متفاوتند)وجود میلیونها و بلکه میلیاردها سطر کتاب و رساله و اشعار و اسامی و سنگ قبر بزبان عربی در شهرها و روستا ها و مناطق غیر عرب را می توان دلیل عرب بودن مردمان آنها دانست ؟ قطعا خیر.آنها با توسل به تفسیرات خود ونادیده گرفتن منابع و اسناد بسیار ادعا می کنند که که گویا حدود دویست سال پیش هنوز زبان ترکی کاملا در تبریز رایج نبوده است و بنابر ادعای آنها که روستا ها ی دور افتاده دیر تر از شهرها تحت تاثیر زبان ترکی قرار گرفتند در اینصورت بایستی امروزه کلمات فارسی در زبان مردم روستاهای مزبور بیشتر از شهر نشین ها باشد و نیز افراد مسن نسبت به جوانان لغات فارسی بیشتری در مطالب خود استفاده نمایند در حالی که قضیه کاملا برعکس است در زبان مردم روستا ها و افراد مسن تر کلمات ترکی اصیل بیشترو لغات فارسی و عربی بمراتب کمتر است امروز می توان صدها پیر مرد و پیرزن مسن و بیسواد را در همین شهرستان اسکو نشان داد که می توانند به اندازه چندین کتاب شعر و داستان و امثال ترکی بیان کنند در حالی که قادر بگفتن و فهمیدن معنی دوخط بزبان فارسی یا زبان دیگری نمی باشند .چطور ممکن است افراد بسیار در همه نقاط آذزبایجان که حرفه شان و شغلشان تناسبی با زبان آموزی ندارد بتوانند تمام حروفی را که اصلا در زبان فارسی نبوده و نیست را با مخرج درست و بدون اشکال تلفظ نمایند و قدرت تلفظ حروف با مخارج فارسی را از دست داده باشند؟ بعنوان مثال تلفظ صحیح دوز (راست )و دؤز (صبر کن )و دوز(نمک)برای غیر ترک زبانان بسیار سخت است است و نیاز به تمرین وممارست دارد و حتی باسوادان آنها نیز اغلب قادر به تلفظ آنها نمی شوند اما تمام مردم آذربایجان از همدان گرفته تا دربند و... از جمله مردم شهرستان اسکو این حرف و حروف دیگر خاص زبان ترکی و را بدرستی و به آسانی تلفظ میکنند . چنانکه تلفظ صحیح ث و ص و تمایز آنها از هم برای غیر عرب زبانان مشکل و سخت است اما حتی کودکان عرب نیز در تلفظ اینها مشکلی ندارند. آیا برای یک عقل سلیم قابل قبول است که یک فرد امی بیسوادی که کارش کشاورزی و دامداری و قالی بافی و از این دست بوده واغلب حتی قادر بنوشتن صحیح اسم خود نیز نبوده و زبانش هم تاتی بوده است بتواند یک زبان دیگر را چنان با مهارت و خوبی فرا گیرد که نه تنها صدها شعر و داستان به آن زبان را حفظ کند بلکه خود بدان زبان شعر بسراید و داستان خلق کند و آنهم نه یک نفر استثنا بلکه میلیونها نفر؟ بنابراین شاید منطقی ترین سخن سخن پروفسور دکتر زهتابی باشد که می گوید « همچنانکه ایران کنونی موطن اقوام گوناگونی است ایران باستان نیز مسکن اقوام مختلف بود از اینروی نابودی و تحریف تاریخ ایران باستان در حقیقت بمعنی پو شیده و تاریک نگه داشتن تاریخ اقوام کنونی است »54لوئی بازن تورکولوگ برجسته فرانسوی و متخصص ترکی آذربایجانی می‌نویسد: « اینکه گفته شود اقوام مهاجر بزور زبان ترکی را به مردم آذربایجان تحمیل کرده‌اند ، مغلطه است و نمی‌تواند واقعیت داشته باشد بلکه منطقی اینست که گفته شود با آمدن ترکان مهاجر ، ساکنان بومی تقویت شده‌اند »55استاد مطهری بعداز یاد آوری اختلاط نژاد های مختلف در ایران می نویسد:« زبان نیز مانند نژاد است بگذریم از اختلاط لغت ها ،زبان فارسی امروز ایران زبان قسمتی از مردم ایران قدیم است ، نه همه مردم ایران و با زبان قدیم ایران خصوصا زبان اوستا ، از زمین تا آسمان متفاوت است » 56 یک اشتباه در اسامه بن فرقد یک اشتباه بسیار مهم دیگر (که امیداوارم فقط یک غلط چاپی بوده باشد )اینکه در ذیل صفحه 21کتاب آمده است «سلطان اسامه بن فرقد ،فرزند حضرت محمد(ص ) از خانمی بنام زینب بنت خذیمه است... »57 اولا پیامبر اسلام هرگز فرزند ذکوری که تا سن بلوغ زنده بوده باشند نداشته اند و این از مسلمات تاریخ است چنانکه قران کریم صریحا می فرماید «ما کان محمدا ابا احد من رجالکم »57محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست و تاکنون اختلافی بین تاریخ نگاران در این مورد نبوده است ثانیا ازدواج پیامبر با زینب بنت خزیمه در سال چهارم یا سوم هجری که آن بانوی محترمه در سنین کهولت بوده اند صورت گرفته و پس از ازدواج با رسول اکرم (ص )نیز بیش از دو ماه و به روایتی هشت ماه زنده نبوده اند .58 با تشکر : منابع و ماخذ: 1ـامام و روحانیت مجموعه دیدگاهها و سخنان امام در باره روحانیت ـگرد آوری دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ـ1362ه. ش ص 22 2ـ امام و روحانیت مجموعه دیدگاهها و سخنان امام در باره روحانیت ـگرد آوری دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ـ1362ه. ش ص 33 3ـ همان منبع ص29 4ـ همان منبع ص24 5ـ همان منبع ص29 6ـ همان منبع ص22 7ـ احمد کسروی،زندگانی من،چرا از عدلیه بیرون آمدم،صفحه ۴۴۶و ۴۴۷: 8ـخلیل ملکی .بروایت اسناد ساواک،مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات چاپ اول 9ـ تقویم تقسیم آذربایجان. نشریه‌ی اوزلوک. چاپ تبریز. سال دوم. شماره‌ی دهم. فروردین 1384 10ـگذشته چراغ راه آینده است. جامی. بی تا. بی جا. ص240 11ـ محمود افشار، "مسأله ملٌی و وحدت ملٌی در ایران،" مجٌله "آینده،" شماره 2 (آبان 1305) 12ـ محمود افشار، "مسأله ملٌی و وحدت ملٌی در ایران،" مجٌله "آینده،" شماره 2 (آبان 1305). 13ـبیانات امام خمینی در دیدار با اعضای جهاد سازندگی، صحیفه نور، ج 13، ص 25، تاریخ : 27/5/ .17 14ـ تاریخ ایران پی یئر آمیه ترجمه شیرین بیانی و نیز تاریخ دیرین ترکان ایران از پروفسور زهتابی 15ـ سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی ـدکتر جواد هیئت 16ـ ـ ویل دورانت : «تاریخ تمدن» ، جلدا اول ، ص 179 (چاپ اقبال) 17ـ تاریخ حقوق ـ تالیف علی پاشا صالح ـچاپ دانشگاه تهران ص 508 18ـ ـ تاریخ قدیم ایران ـ ص 21 و25 19ـ ـ تاریخ مادـ دیاکونف صفحه 101 20ـ تاریخ دیرین ترکان ایران ـپروفسور دکترزهتابی 21ـ تاریخ ماد ـدیاکونف ص 99 22ـ اشکانیان ـدیاکونف ص 8 23ـ یادمانهای ترکی باستان ـ دکتر حسین محمدزاده صدیق 24ـ آذربایجان سوی کوکونو دوشونر کن ـ میرعلی سید اوف ـ برگردان رحیم شاوانلی چاپ اول 1384 25ـ دیوان لغات الترک ـ محمود کاشغری ـنقل ازآذربایجان سوی کوکونو دوشونر کن 26ـ س. مالوف ـ کتیبه های باستانی ترکان ـ بزبان روسی ـ نقل از آذربایجان سوی کوکونو دوشونر کن ص 26 27ـ آذربایجان سوی کوکونو دوشونر کن ـ میرعلی سید اوف ـ برگردان رحیم شاوانلی چاپ اول 1384 28ـ تاریخ اردبیل و دانشمندان ـ آیت الله سید فخر الدین موسوی اردبیلی ج1ص 8 29ـ ترجمه از دیوان لغات الترک ـ محمود کاشغری 30ـ ترجمه تاریخ قم ‌:در 805 – 806 هجری قمری ـ حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی 31ـ ابن خلدون ق 1ج 2ص 154 32ـ شاهنامه فردوسی چاپ مسکو صفحات 253و157و277 33ـایران تورکلرینین اسکی تاریخی ـپروفسور ذهتابی 34ـ بی القاسم ابن حوقل: « صوره الارض » ، الطبعه الثانی (القسم الثانی) ، (طبع لیدن 1939)، ص. 348ـ349 35ـ احمد کسروی: « آذری یا زبان باستان آذربایجان» ، شرکت نشرو پخش کتاب ، 1/ 10 / 8/ 2535 36ـ ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان ـ پرفسور فرهاد قابوسی 37ـ ابی اسحاق استخری: «مسالک الممالک » ، (طبع لیدن ، 1927) ، ص. 192 – 19151 38ـ J. Marquart: » Erans(h)ahr «, (Abhandlungen der Akademie der Wissenschaften in Goetingen), Philologisch-Historische Klasse, Neue Folge, Band 3, 1899-1901, Printed in Germany, (Berlin 1901): (1.1) page 108 - page 116 - … “Albanian (Aran) war also jederzeit ein eminent u n a r i s c h e s Land” (تاکید از مارکوارت) page 123, footnote 5. 39ـ ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان ـ پرفسور فرهاد قابوسی 40ـالمسالک و الممالک ـ ابن خرداد به ص 57 41ـ معجم البلدان ـ یاقوت حموی ـج 4 ص 281ـ 42ـ تاملی دربنیان تاریخ ایران کتاب دوم بخش اول بررسی اسناد 43ـ مراغه ـ یونس مروارید 44ـ رساله البویوروق_گرد آوری پروفسو حسین محمد زاده صدیق 45ـ صفوةالصفا ، نسخه چاپی ، ص241 46ـ آذربایجان ادبیات تاریخینا قیسا بیر باخیش_ دکتر جواد هیئت 47ـ منوچهر مرتضوی: «زبان دیرین آذربایجان» ، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار ، تهران 1384 48ـ W. B. Henning: » The Ancient language of Azerbaijan « in: Transaction of the philological society, (London 1955). 49ـ منوچهر مرتضوی: «زبان دیرین آذربایجان» ، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار ، تهران 1384 . 50ـ W. B. Henning: » The Ancient language of Azerbaijan « in: Transaction of the philological society, (London 1955). 51ـ ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان ـ پرفسور فرهاد قابوسی 52ـ آذری یا زبان باستان آذربایجان ص 34 53ـ نشریه دیلماج ـ شماره 4ـ دی 1383 54ـ تاریخ دیرین ترکان ایران ترجمه علی احمدیان سرای ـ پروفسور دکتر زهتابی ص14 Louis BAZIN – les turcophones d’Iran – Sorbonne nou55ـ 56ـ خدمات متقابل ایرن و اسلام ص 226 57ـ قران کریم ـ آیه 40 سوره مبارکه احزاب 58ـ زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین صلی الله علیه ـ جلد سوم تاریخ انبیا ـ تالیف حاج سید هاشم رسولی محلاتی

 



آردینی اوخو

تقریظ آقای دكتر حمید نطقی بر كتاب "سیری در تاریخ زبان و لهجه های تركی " نوشته دكتر جواد هیئت

+0 به ین
اگر چه از انتشار كتاب "سیری در تاریخ زبان و لهجه های تركی "در سال 1365 حدود 23سال میگذرد اما هنوز

تقریظ آقای دكتر حمید نطقی بر كتاب "سیری در تاریخ زبان و لهجه های تركی " كه پاسخ سئوالات گوناگونی را در بر دارد خالی از فایده نیست .

كتابی كه اینك در دست شماست از جمله كتابهایی نیست كه به آسانی بتوان به تالیف آن كمر بربست و پس از مدتی كوشش و تحقیق و حك واصلاح و نوشتن و باز نوشتن از نتیجه راضی و شادمان بود . بیش از هر چیز باید آقای دكتر جواد هیئت را به سبب شجاعت ادبی و نهراسیدن از دشواریهایی كه عزم به تصنیف تاریخی بیطرف از سرگذشت زباتن تركی و لهجه های آن در پی داشت (و او بهتر از هر كسی به این دشواریها آشناست ) تبریك گفت . نخستین این دشواریها ناشی از تازگی نسبی دانش "توركولوژی" است كه در بسیاری از مسائل ، از جمله طبقه بندی، فحص و بحث درازی را اقتضا دارد. دوم نبودن منابع لازم در دسترس پژوهشگر. در شرایط عادی وجود میلیونها ترك زبان در كشور ما ، می بایست انگیزه ی كنجكاوی و تحقیق در این باره و در نتیجه فراوانی كتاب و منبع میبود، لكن در نتیجهٌ شرایط معلوم و ماٌلوف گذشته كتب اساسی توركولوژی فقط بر حسب تصادف و بندرت ، آن هم با رنج فراوان بدست می آید . در شرایط فوق الاشاره راه جستجوی بیطرفانه علمی نیز بسته بود و كتابها وجزوات و مقالاتی كه جسته و گریخته منتشر میشد اغلب در راستای تعصبات بود . چنانكه در گرماگرم تفاخرات و تفاضلات كه رسم آن روزگار بود كار به جایی میرسید كه حتی وجود زبانهای اورال- آلتایی بالمره انكار میشد و در این هیاهو احیاناً ذهن استادان نیز ذهول میگشت و تقریراتی از این دست از آنان نقل میشد:

"مادر تمام السنهٌ عالم غیر از زبان چینی و سریانی و عبری و عربی ، زبان آرین است . راجع به مركز اولی این زبان هركس برای خود چیزی به تخمین گفته است ،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 چیزی كه هست این است كه كلمهٌ آرین چنانكه اشاره شد با لفظ ایران خیلی مناسب است"1

جای تعجب نیست كه در آن شرایط نوعی خاص از "ریشه شناسی " نیزمیدان یافته بود و مجدانه به كشفهای تازه توفیق می یافت .

چنانكه مولفی بخشی از این مكاشفات را در دفتری گرد آورد و روشن كرد كه "چرده ك" تركی (به معنی "هسته")از "چرده " فارسی (به معنی "رنگ") "گوموش " (نقره) از همان "گاو میش "، "اؤزرلیك"(اسپند)در اصل "آذر ریگ"، "اوزه نگی" (ركاب) در اصل "آویزانك"، "تپیك "(لگد) همان "ته" و "پای" و "بیچین"(درو) همان صیغهٌ امر از مصدر "چیدن" فارسی است ، و قس علیهذا.2

عده دیگر كه وجود زبان تركی را انكار نمیكردند به نوعی به "نارسایی" و در حقیقت "حقارت" آن زبان معتقد شده بودند ، آنان ممنوعیت تدریس و تحصیل و چاپ و نشر كتاب و نمایش و هر گونه اثر هنری را در آن زبان نادیده میگرفتند و آنگاه بدلیل نبودن تدریس و تحصیل و كمی كتاب و شعر وداستان و نمایشنامه آن را فقیر می خواندند ! حال آنكه  ، عدم رشد و فقر یك زبان – اگر هم چنین چیزی در حقیقت وجود داشته باشد – باید سبب پرداختن بیشتر بدان بشود نه تحقیر و ترك آن . لكن در شرایط گذشته عده ای سخت دست در كار بودند كه تركی را به هر دستاویزی محكوم و مطرود سازند و در این راه به امید یافتن گواه و سند دفتر های قدیم را بهم زدند ، خواستند ثابت كنند كه زبان تركی اگر چه موجود است لكن نمی تواند مجاز باشدزیرا تنها بیست و یا بیست و پنج نسل پیش در میان تركان امروزی باب شده است و بنابراین ، این جماعت چند میلیونی باید بر گردند و به زبان اجداد پیشین خود سخن بگویند . غافل از آنكه مسلماً اجداد دور كمتر كسی در جهان به گونهٌ احفاد امروزی آنان سخن میگفته اند و اگر قرار باشد كه همه به زبان نیاكان خود صحبت كنند ، بسیاری از زبانهای امروز محكوم به فنا میگردد.

دریغا كه این گفتگو ها من باب تفنن و تفریح نبود ، اینها را بسیار جدی میگفتند و برای به كرسی نشاندن حرف شان به " برهان قاطع" حكومتهای وقت نیز متشبث میشدند . و هر گز به یاد نمی آوردند كه این "دلایل تاریخی" ولو هم كه صدی صد راست و بی شائبه باشد باز به واقعیت موجود ربطی ندارد ، هر قوم زبانی دارد كه امروز بدان تكلم میكند و عادلانه و خداپسندانه و عاقلانه آن است كه فرزندان آن قوم را در آن زبان دانش و بینش بیاموزیم ، با همان زبان بدانها خطاب كنیم و محترمشان داریم . اینگونه استدلالات كه با چاشنی تفسیر ها و تئوریها ی به ضاهر علمی و در حقیقت متعصبانه  هیاهوی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1)جلال الدین همائی ، تاریخ ادبیات ایران از قدیمترین عصر تاریخی تا عصر حاضر، تهران : انتشارات فروغی ، 1340 ، ج1 ، ص97

2)محمد رضا شعار ، بحثی در باره زبان آذربایجان ، تبریز ، كتابفروشی مهر 1346

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فراوان برانگیخت هنوز از حافظه ها زدوده نشده است . در این قیل و قال البته انتظار پژوهشهای بیطرفانهٌ علمی و توقع وجود منابع توركولوژی بیجا بود . مولف دشواری كمبود منابع را با سعی وافر و حوصله و جستجو از دارندگان كتابخانه های خصوصی و سفارش و خرید از اینجا و آنجا تا حد امكان رفع كرده بدانگونه كه فهرست منابع او از غنایی نسبی برخوردار است . (ادامه دارد)


آردینی اوخو

تاریخ حضور تركان در ایران قبل از اسلام و بعد از آن: نقل از وبلاگ كوروش بزرگ

+0 به ین

تاریخ حضور تركان در ایران, تاكنون بحث‌های داغی را برانگیخته است. برخی، تاریخ تركان ایران را از دوران باستان و زمان سومریان كه قرائنی بر ترك بودن آنان اقامه شده است، شروع می‌كنند و برخی نیز با نادیده انگاشتن قراین تاریخی، حضور تركان را تا زمان سلاجقه و حتی بعد از آن نفی می‌كنند.
نگارنده در این مقاله به اختصار حضور تركان قبل از زمان سلجوقیان و بعد از آن را بخصوص در مناطق شرقی آذربایجان و عراق عجم (شیراز و اصفهان و ساوه و تهران (ری) قزوین و قم) یعنی مناطقی كه تاریخ‌ نگاران دیگر در مورد آنها تمركز نكرده‌اند خواهد پرداخت. شایان ذكر است كه منابع من در بخش نخست و تاریخی این پژوهش، كتب مؤرخین اسلامی در سده‌های میانه است. چرا كه تاریخ تركان این مناطق از این زاویه كمتر بررسی شده است. اصرار نگارنده برای استفاده از این منابع دلیل دیگری نیز دارد. معمول كسانی كه حضور تركان را در ایران انكار كرده‌اند در واقع با حذف و جرح مطالب این منابع به این كار دست زده‌اند كه برای پاسخ به آنان لاجرم باید به این منابع استناد كرد و دیگر اینكه مطالب موجود در این منابع، سخنان همدیگر را تكمیل و تایید می‌كنند و یك نوع تواتر تاریخی بر حضور پررنگ تركان در ایران، در این تواریخ دیده می شود.
یكی از این كتابها تاریخ قم است. این كتاب در سال ۳۷۸هـ/۹۸۸م حدود نیم قرن قبل از حضور سلجوقیان در ایران توسط حسن بن محمد بن حسن قمی به زبان عربی نگاشته شده است. اصل عربی این كتاب به دست ما نرسیده است اما ترجمه‌ای از این كتاب در سال‌های ۸۰۶-۸۰۵ هجری قمری به دست حسن بن علی بن حسن عبدالملك قمی انجام گرفته است كه باز تنها یك جلد (جلد اول) آن به دست ما رسیده است.
مولف این كتاب در ص ۳۷به روستایی به نام ترك آباد اشاره می‌كند كه نام روستا خود دلیل حضور تركان در آن است. در جای دیگر از ساخته شدن رستاق انار توسط تركان سخن میگوید. به نوشته این مورخ انار نام یكی از نوادگان افراسیاب ترك است كه این رستاق را نیز به وی نسبت داده‌اند: «رستاق انار، آن را نام نهانده‌اند به “انار بن سیاران بن سهره بن افراسیاب تركی» (تاریخ قم ص۶۹)
همچنین او از منطقه «شادقولی» در قم نام می‌برد (تاریخ قم ص ۵۵، ۱۱۴، ۱۳۵). شادقولی یك كلمه تركی به معنای غلام شاه یا پیشكار شاه است كه هم به معنای اسم شخص و هم به معنای اسم منطقه در تواریخ متعدد مربوط به قم، به كار رفته است. شادقولی اكنون به دو منطقه در استان قم اطلاق می‌شود كه یكی شهركی در جنوب غربی استان قم است كه ساكنان بومی آن را تركان خلج تشكیل می‌دهند. این شهرك قبلا روستا بوده و بعد به شهر چسبیده است و دیگری نام تپه‌ایست كه اكنون حفاری‌های باستانی بر روی آن انجام می‌شود. در واقع وجود تپه باستانی شادقولی در قم و همچنین ذكر نام شادقولی در هزار سال قبل از این در تاریخ قم خود دلیل بسیار روشنی برای حضور دیرین تركان در این منطقه است.
یكی دیگر از مولفانی كه به حضور تركان در این مناطق اشاره كرده است علامه محمود كاشغری (قرن پنجم هجری) است. وی در كتاب معروف خود دیوان لغات الترك بعد از اشاره به بنای قزوین توسط دختر افراسیاب می‌نویسد: «بسیاری از تركان، قزوین را مرز سرزمین تركان می‌دانند. شهر قم (=قومQum) نیز در این مرز قرار دارد. چرا كه لفظ قُم، در تركی به معنای ماسه است و دختر افراسیاب در آنجا به شكار می‌رفت»
(دیوان لغات الترك، ترجمه فارسی، ص۵۰۲)
البته حضور تركان در این مناطق به معنای انكار اقوام و ملتهای دیگر نیست. بلكه اقوی این است تركان در كنار سایر اقوام در این مناطق زندگی كرده‌اند.
قراین دیگری نیز بر حضور تركان در این منطقه وجود دارد. از جمله نخستین دولت ترك در ایران پس از اسلام در قرن سوم هجری و قبل از سلجوقیان و غزنویان در این منطقه تشكیل شده است. مورخان معاصر ایرانی معمولا به جهت اغراض خاص خود از این دولت ترك نام نمی برند. نام این دولت، دولت سُبكری (Sübkəri) و پایتخت آن شهر شیراز بوده است كه بر مناطقی چون كرمان,اصفهان و دیگر بخشهای عراق عجم تسلط داشته است. این دولت اگر چه دولتی مستعجل و كم عمر بوده است اما با توجه به اینكه منشور امارت از خلیفه بغداد گرفته است و همچنین نقش مهمی در زوال صفاریان داشته است و نیز نخستین دولت تركان در دوران بعد از اسلام در ایران است بسیار شایان توجه است. ملك الشعرای بهار به نقش دولت ترك سبكری در زوال صفاریان توجه داشته و می‌نویسد: « و این سُبكری شبیه طغرل كافر نعمت، غلام آل سبكتكین است كه خاندان خداوندان خویش را به خیر خیر برداشتند» (تاریخ سیستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابن‌خلدون: ج۴، ص۳۲۹-۲۳۰)
بسیاری از نام‌های مناطق موجود در عراق عجم و آذربایجان نام‌هایی هستند كه در زبان تركی دارای معنا هستند و یا نام شخصیت‌ها و قهرمانان ترك را تداعی می‌كنند. برای مثال نام ساوه نامی است كه در فارسی معنای مشخصی ندارد. اما واژه ساوه در تاریخ تركان دارای یك هویت ویژه است برای مثال آن گونه كه از متون تاریخی پیداست نام پادشاه گؤی‌تورك‌ها ساوه بوده است .در مقدمه شاهنامه بایسنقری (ابومنصوری) میخوانیم:
« … و در هنگام كه ساوه شاه ترك بر در هری آمذ پیش او شذ بجنگ و ساوه شاه را با نیزه بیفكند» (سبك شناسی بهار، ج ۲، ص ۷)
در شاهنامه فردوسی نیز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبین به تفصیل آمده است و تصریح شده است كه ساوه شاه، شاه تركان بوده است. (شاهنامه: ص۴۶۴-۴۶۰)
به هر حال بحث حضور تركان در ایران، از زمانهای باستان تاكنون یك نظریه جدید نیست. ابن خلدون كه در جهان به پدر جامعه شناسی مشهور است و یكی از چهره‌های ارجمند جهان اسلام به شمار میرود، در تاریخ معروف خود می نویسد:
«و فی الكتب ان ارض ایران هی ارض الترك …فاما علماء الفرس و نسابتهم فیابون من هذا كله: در كتابها هست كه ایران سرزمین تركان است اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به كلی این مسئله را انكار می‌كنند.» (تاریخ ابن خلدون ج ۲ص ۱۵۴چاپ موسسه الاعلمی و ص ۱۸۱ انتشارات دارالفكر)

فردوسی نیز به حضور تركان در مركز و شمال ایران اشاره كرده است. طبق نوشته‌ی تاریخ پژوه معاصر ناصر پورپیرار، شهرری یعنی بخش جنوبی تهران و آمل، دو شهری هستند كه شاهنامه آنها را شهرهای تورانی یعنی شهرهای تركان قلمداد كرده است. وی می نویسد:
«كز ایران اگر زال زر با دو مرد،
بیایند و جویند با او نبرد
گران مایه اغریرث نیك پی،
سپه واگذارد از آمل به ری»
اغریرث بنا بر متن شاهنامه، یك سردار تورانی ـ خراسانی است و زال زر، حاكم نشینی در سیستان، كه فردوسی در مقاطعی مانند بیت بالا، آن را ایران نیز خوانده است، بدین ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری، دو شهر تورانی است»
نگارنده نمیخواهد به بحث تركان و آذربایجان بپردازد و بیشتر تاریخ تركان و ادبیات آنان در بخشهای شرقی آذربایجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما از آنجاییكه شبهاتی از جانب انكار كنندگان هویت تاریخی تركان آذربایجان هماره مطرح میشود ارائه چندین سند تاریخی خالی از فایده نخواهد بود.
طبری در جلد نخست تاریخ خود در ذكر پادشاهان یمن می‌نویسد: تبع پادشاه یمن معاصر بشتاسب و همچنین اردشیر بهمن بن اسفندیار بن بشتاسب بود «… ثم إلى الموصل ثم إلى أذربیجان فلقی الترك بها فهزمهم» وی به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راهی آذربایجان شد و در آنجا تركان را دید و شكستشان داد. (طبری ج ۱ ص۴۰۴ )
ابن خلدون نیز در تاریخ خود «ج ۱ ص ۱۲» به این واقعه اشاره كرده است.
همچنین طبری در باب وقایع سال نود هجری می نویسد: «و فیها غزا مسلمه بن عبدالملك الترك حتی بلغ الباب من ناحیه آذربیجان ففتح حصونا و مدائن هنالك: در این سال (۹۰ هجری)مسلمه بن عبدالملك با تركان جنگید و تا منطقه باب الابواب (دربند) آذربایجان رسید و در آنجا شهرها و قلعه‌ها را فتح كرد.». (طبری ۵ ص ۲۲۶)
همچنین طبری در وقایع سال ۹۹ هجری از شبیخون تركها به عربهای فاتح و مسلمان در آذربایجان سخن می‌گوید: و فی هذه السنه اغارت الترك علی آذربیجان فقتلو من المسلمین جماعه. (طبری: ج ۵، ص ۳۰۹)
عین همین واقعه را ابن كثیر در البدایه و النهایه ج ۹ ص ۲۰۹ نقل كرده است.
اما شاید جالبتر از همه سخن دیگری از طبری باشد كه آذربایجان را سرزمین ترك نامیده است. وی در وقایع سال ۱۰۴ هجری می‌نویسد: «و فی هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحكمی و هو امیر علی ارمینیه و آذربایجان ارض الترك ففتح علی یدیه بلنجرم و هزم الترك: و در این سال جراح بن عبدالله الحكمی جنگ كرد. او امیر ارمنستان و آذربایجان سرزمین تركان بود. وی بلنجرم را با دستان خویش فتح كرد و تركان را شكست داد.» (طبری ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدایه و النهایه نیز در ج ۹ ص ۲۵۶ به این امر اشاره كرده است.
غیر از قراین و اسناد كتب تاریخی میتوان به اسناد دیگری نیز اشاره كرد. ناصر خسرو در سفرنامه خود تصریح می‌كند ك«در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیك می‌گفت، اما زبان فارسی نیك نمی‌دانست.(گزیده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم تاریخ نگاران رضاخانی، قطران تبریزی فارسی دری را نیك نمی‌دانسته و به زبان پهلوی تبریزی! حرف می‌زده است.
علاوه بر وجود لغات تركی در شعر قطران میتوان به لغت فرس اسدی نیز در باب رواج زبان تركی در آذربایجان استناد كرد. اسدی طوسی مولف لغت فرس اسدی كه در قرن پنجم می‌زیسته است لغات فارسی و تركی رایج در خراسان را در كتاب خود گرآوری كرده است و علاوه بر آن به برخی از كلمات و لغات رایج در مناطق دیگر ایران نیز اشاره نموده است. وی در توضیح لغت پالیك می‌نویسد: «پای افزار بود، به آذربایجان چارق خوانند.»
(لغت فرس، ص۲۷۷)
عین لغت چارق كه در قرن پنجم در آذربایجان استعمال میشده است در دیوان لغات الترك محمود كاشغری نیز آمده است و از واژه‌های اصیل تركی به شمار می‌رود. كاشغری می‌نویسد:
«جَرِقـْلادیçarıqladı : اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلادیol ažaqın çarıqladı یعنی: او به پای خود, چارق پوشید. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ çarıqlar-çarıqlamaq).»
(دیوان لغات الترك، ترجمه فارسی ص۵۷۷)

با توجه به قراین و اسناد فوق حضور تركان در این مناطق بلكه در كل ایران، از دیرباز در میان مورخان امری مسلم بوده است كه متاسفانه تاریخ نویسان معاصر بر اساس نظریه یك كشور – یك ملت رضاخانی به پنهانكاری در این زمینه پرداخته‌اند. البته حضور تركان در این منطقه به هیچ وجه به معنای این نیست كه بعدها گروههای مهاجر ترك همراه سلجوقیان و سایر سلسله‌های ترك از آسیای میانه به ایران نیامده‌اند. اما مهم اینست كه قبل از آمدن این تركهای مهاجر نیز ایران و آذربایجان به تصریح ابن خلدون و طبری «ارض الترك» (سرزمین تركان) بوده است.

۲. تاریخ ادبیات تركی در ایران
بعد از ارائه دلایل تاریخی بر حضور تركان در این مناطق شایسته است از تاریخ ادبیات تركان در این مناطق نیز سخن گفته شود. برای ورود به این بحث تذكر یك نكته بسیار مهم ضروری است. تاریخ ادبیات اعم از ادبیات تركی و فارسی از خراسان شروع می‌شود و تاریخ ادبیات نویسان فارس و ترك معمولا در ابتدای تاریخ ادبیات، از شعرا و نویسندگانی می‌نویسند كه در مناطقی مانند تركستان، افغانستان و تاجیكستان امروزی می‌زیسته‌اند. از جمله این شعرا در فارسی رودكی سمرقندی، شهید بلخی، آغاجی بخارایی و در تركی ادیب احمد یوقنه‌كی، یوسف خاص حاجب و خواجه احمد یسوی هستند كه نخستین صفحات تاریخ ادبیات تركی و فارسی را زینت می‌بخشند. در واقع شعر فارسی و تركی بسیار دیر به ایران بخصوص مناطق شرقی آذربایجان وعراق عجم آمده است. برای مثال ادبیات فارسی در شیراز قبل از سعدی چیز زیادی برای گفتن ندارد. دكتر كاووس حسنلی استاد ادبیات دانشگاه شیراز می‌نویسد: « شعر پارسی دری تا پیش از سده‌ی هفتم هجری، در پارس(شیراز)، كم‌رنگ و كم‌مایه بوده است. در این دوره، شعر پارسی در حوزه‌ی خراسان ـ مركز حكومت‌های مستقل ایرانی ـ رواج داشته و هنوز آن‌گونه كه باید در جاهای دیگر گسترش نیافته بوده است… آیا پیش از سعدی یا در زمانِ او كتابِ شعرِ فارسی، بدون سعدی، در فارس این‌چنین كم‌برگ و بار بوده است؟! یا این‌كه تاریخِ فراموشكار برگ‌هایی از كتاب خود را گم كرده است؟!»
(سهم فارس در شعر فارسی، دكتر كاووس حسنلی)
در مورد سایر مناطق ایران نیز وضع به همین منوال است و تقریبا بعد از قرن ششم و هفتم است كه شاعرانی به زبان فارسی و تركی در این مناطق شعر می‌گویند. سعدی در قرن هفتم، حافظ، فخرالدین عراقی همدانی و سلمان ساوجی در قرن هشتم هجری به فارسی شعر گفته‌اند. اما قبل از سخن گفتن از دانشمندان و شاعران ترك در این منطقه شایسته است كه نكته‌ای را یادآوری كنم. ابوعلی سینا اصالتا اهل خرمیسین آسیای میانه است اما بسیاری از مردم او را به غلط، اهل همدان می‌شناسند. تاكنون شعرهای چندی به زبان عربی و فارسی به او نسبت داده‌اند كه در ایران نیز در لابلای كتاب‌های مختلف بنا به مناسبتهایی این شعرها چاپ شده‌اند. لیكن نویسندگان ایرانی تاكنون در مورد شعرهای تركی ابن سینا چیزی ننوشته‌اند. بر اساس نوشته‌ی فهرس المخطوطات الفارسیه چهار صفحه‌ی خطی در میان نسخ خطی مصر وجود دارد كه در آن اشعار عربی، فارسی و تركی منسوب به ابن سینا نگهداری می‌شود. عین عبارتی كه در فهرس المخطوطات آمده چنین است: «اشعار ابن سینا و هی اشعار عربیه و فارسیه و تركیه منسوب له فی الطب و الحكمه، بدون تاریخ ضمن مجموعة من ورقة ۱۹۲-۱۹۳»
(فهرس المخطوطات الفارسیه فی دارالكتب المصریّه بالقاهره: ج۱، ص۱۸)
گویا برخی شاگردان ابن سینا نیز به تركی‌گویی استادشان اشاره كرده‌اند ولی نگارنده از منبع این سخن اطلاعی در دست ندارد. اگر این سخن درست باشد در آن صورت صحت انتساب این اشعار به ابن سینا تقویت می‌گردد.
به هر حال همانگونه كه اشاره شد در این مقاله صرفا از شعرا و نویسندگانی سخن خواهد رفت كه در داخل مرزهای ایران كنونی بالیده‌اند و عمدتا به مناطق شرقی آذربایجان و نیز عراق عجم، ایران مركزی و مناطق دیگر منسوب هستند. چون نویسندگان دیگر به حد كافی در مورد ادبیات تركی در آذربایجان بحث كرده‌اند و نوشته‌های صاحب این قلم چیزی بر تحقیقات آنها نخواهد افزود؛ لاجرم در این مقاله تنها به بررسی كوتاه تاریخ ادبیات تركی در سایر مناطق ایران بسنده خواهد شد. گفتنی است كه ادبیات تركی در ایران از بدو بالندگی تاكنون هماره در خدمت دین اسلام و مكتب تشیع و جامعه بوده است، از این روی دولتمردان و نهادهای فرهنگی – مذهبی كه داعیه مذهبی دارند باید به این ادبیات بهای بیشتری بدهند.