گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(4)

+0 به ین

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(4)

نویسنده :محمد اردم


کلمات ترکی در متن رساله

واژگان ترکی در متن رساله هم فراوان است .در اینجا فقط چند کلمه ترکی کمتر معمول ذکر می‌شود:

1.قیلیق(qılıq): به معنای لباس در فارسی کمتر به کار رفته، اما در ترکی(و به ویژه در ترکیب قیلیق – قیافت در ترکی ترکیه) رواج دارد.

2.سرآغوش(Saraġuç): از لباس‌های قدیمی که از فعل ساراماق(= پوشاندن، پیچیدن) مشتق شده و شکل اصلی آن سراغوچ(Saraġuç) در فارسی آمده و به دلیل شباهت کلمه با الفاظ سر و آغوش فارسی به صورت فوق و همچنین سراگوش هم ضبط شده است.

3.باسمه(basma): اسم مشتق از فعل باسماق (=فشار دادن و چاپ کردن). به معنای کلیشه هم در فارسی رایج است. آیا ممکن است تعبیر" سرآغوش باسمه"(= نفیسی، ص 352) در متن، دلالت بر چاپ روی پارچه (= با قالب و کلیشه) داشته باشد یا منظور از آن چیز دیگری است؟

4.آلجه(alaca): به معنای رنگارنگ و نوعی حریر بوده است. در رساله داخل عبارتِ:"جامه آلجه حریر پوشیدن"(نفیسی ، ص 351) مشاهده می‎شود.

5.کسمه(kesme): از فعل کسمک(=بریدن) بوده و معنای متعددی دارد. آنچه در متن مد نظر است ظاهراً بریدن موی پیشانی (به ترکی: پرچم) به یک ردیف است که امروز رایج است و ظاهراً در گذشته بیشتر بین ترکان شایع بوده است.

6.قلقچی(qulluqçı):خدمتکار و نوکر را گویند از کلمه (qulluq) قوللوق= بندگی و خدمت. در متن تعبیر قلقچی صفتان(نفیسی ، ص 352) نوکرصفتان به نظر می‌رسد.

7.تپلک(tepelek): این کلمه در جایی ضبط نشده، اما به نظر می‌رسد منظور از آن کلاه یا سرپوش زینتی شبیه به بُغطاق(= لفظ مغولی) باشد و آن عبارت بود از زینتی نظیر پر طاووس که زنان روی کلاه خویش نصب می‌کردند. تپلک، لفظاً به معنای بالاترین نقطه است. در متن تعبیر تپلک زنان دوختن(نفیسی، ص 349) دیده می‌شود.

کلمات ترکی شایع چون دگمه(نفیسی، ص351) کتک(ص338) شلایین(=مزاحم)(ص 347) قیقاج(ص352) هم در متن مشاهده می‌شود. اشارات دیگری مانند گردن‌بند قجری(ص 353) و رقص قراچه‌داغی و آش جِزوز(گویش آذری، ص8)، به اهمیت اثر از حیث فرهنگ اقوام ترک دلالت دارد. 


آردینی اوخو

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(3)

+0 به ین
نویسنده :محمد اردم

کلمات ترکی در ضمیمه رساله روحی انارجانی

در خاتمه اصطلاحات و کلمات ترکی متن و خاتمه رساله را با توضیحات مختصر می‌آورم و آن را به اقبال آشتیانی که معتقد بود حتی یک کلمه ترکی در آن نیست و به فریدون جنیدی که در آن یک کلمه ترکی (قراچه‌داغی) یافته است، تقدیم می‌کنم. در عین حال باید توجه داشت که رساله و ضمیمه‌اش فارسی است، لذا این واژگان دخیل در فارسی محسوب می‌شوند:

کلمات ترکی در ضمیمه رساله روحی انارجانی

در خاتمه اصطلاحات و کلمات ترکی متن و خاتمه رساله را با توضیحات مختصر می‌آورم و آن را به اقبال آشتیانی که معتقد بود حتی یک کلمه ترکی در آن نیست و به فریدون جنیدی که در آن یک کلمه ترکی (قراچه‌داغی) یافته است، تقدیم می‌کنم. در عین حال باید توجه داشت که رساله و ضمیمه‌اش فارسی است، لذا این واژگان دخیل در فارسی محسوب می‌شوند:

1.ببک(Bebek)(= مردمک چشم) = لهجه های مختلف ترکی آذربایجان، آناتولی و ترکی استانبولی و لهجه‌های قپچاق

2.قزقان(qazqan= دیگ) < قازقان(ترکی قدیم)، قازان (ترکی جدید در آذربایجان و آناتولی). دلیلی دیگر بر اتکاء اثر بر زبان کتابت و نه زبان شفاهی. چه اگر متن بر زبان روزمره متکی بود باید قزان/ قازان نوشته می‌شد.

3.قاتق(qatuq): تلفظ قدیمی‌تر کلمه در فارسی مکتوب و شفاهی حفظ شده است. منظور چیزی است که با نان خورده می شود. در تعداد زیادی از لهجه‌های آذربایجان و آناتولی به جای یوغورت/ ماست هم رایج است.

4.صالمه(Salma): ناشرین فارسی آن را نیمرو گرفته‌اند و ظاهراً در بعضی لهجه‌های آذربایجان به این معنا کلمه مزبور رایج بوده، اما در آناتولی به نوعی غذای گوشتی اطلاق می‌شود. اشتقاق آن از فعل سالماق(=انداختن، بارگذاشتن غذا) است.

5.تتماج(Tutmac): غذای معروف ترکان است که در ادبیات فارسی نیز مکرراً، ذکر شده است. اتیمولوژی کلمه: از اسم توتما(=اسمی مشتق از فعل توتماق= گرفتن و سفت شدن)+ آج (پسوندی که در اسامی ترکی غذاهای متعدد دیده می شود؛ نظیر کماج(Kömec)، اوماج  Omac/Omac،بازلاماج(bazlamac) و...

6.آش؛ در ترکی قدیم مطلق غذا را می‌گفتند. بعدها به معنای امروزی، یعنی غذای شبیه سوپ رواج یافته است. در متن ضمیمه" آش بی‌قاتق مباش" معادل" غذای بی‌چاشنی نباش"به نظر می رسد. اما انسان وسوسه می‌شود که آن را"آش بی‌ماست/دوغ نباش" در نظر بگیرد. در متون قدیم ترکی از همین کلمه مشتقاتی نظیر آشاماق (= غذا خوردن) و آشیچ(= ظرف غذا) هم وجود دارد( ر.ک به دیوان اللغات الترک محمود کاشغری:545 و 105).

7.قنشر(qanşar=پیش و جلو)؛ با آنکه امروزه بیشتر در حوزه ترکی افشاری (زنجان، تیکان تپه و نواحی اطراف) رایج است در گذشته در همه آذربایجان و نقاط دیگر هم شایع بوده و در اشعار میرزا علی اکبر صابر شیروانی هم آمده است. در ترکی قشقایی به شکل قانشار( قشقایی سوزلویو، ص 574) آمده که تلفظ استاندارد در حوزه افشار هم، همین است. قانشار علاوه بر معانی فوق، در آرگو(زبان عامیانه) بر آلت جنسی مرد هم دلالت می‌کند که با عنایت به سطح عوامانه  متن و نقل جمله از زبان اراذل و اوباش این معنی هم مناسب به نظر می‌رسد: تیزی به قنشرت نمی‌دهه(گویش آذری، ص 41).

8.کوت(Kötیاgöt?)(=مقعد و باسن)؛ شکل قدیم کلمه کؤت(Köt) به معنای بلند است و در متون ترکی قدیمی عبارت آتی کؤترولمیش بورخان(= بودای بلندنام) مکرراً به کار رفته است. احتمالاً معنای جدیدتر کلمه، از شکل و فیزیک بدنی حیوانات که مخرجشان در نقطه بالای تن قرار دارد، به وجود آمده است.

9.نارین(narin) (=ریز و خرد)؛ ریشه کلمه مغولی است، اما در متن مزبور مسلماً از زبان ترکی تبریز اخذ شده است.

10.قلاج(qolaç))=چلاق و شَل).کلمه شکل مقلوب (و شاید داش مشدی و عوامانه) چلاق است؛دست قلاجش= دست چلاقش (گویش آذری، ص 27)

11.تکه(tike)؛ در فارسی(tekke) تلفظ می‌شود به احتمال زیاد از فعل تیکمک (tikmek) به اضافه پسوند اسم‌ساز  KA- ساخته شده و در اصلtikge/tikke  بوده (که تلفظ فارسی هم مؤید آن است). کما اینکه تیکان/ دیکن (diken/tikan=خار) هم به قول محمود کاشغری در اصلtikken  بوده است (دیوان اللغات الترک، ص245).

12.قول(qovul) (= کیف یا کیسة پول)؛ به نظر می‎رسد که یا تحریف قولق(qavluq/qovluq) ترکی است و یا در املای آن سهوی (مثلاً در اثر استنساخ) روی داده است. به هر حال در فارسی صدای قاف وجود نداشته و کلمه از ریشة فارسی نمی‎تواند باشد. کلمه قولق از ریشه قو(qov/qavl) که در فارسی نیز وارد شده به اضافه پسوندLYQ – ساخته شده که یکی از فونکسیون‌های آن ساختن مظروف برای ظرف است. همین کلمه در متون فارسی هم به کرات آمده است. جمله ضمیمة رساله: یک پول نماند در قُولُم( ص 34 گویش آذری)

چند کلمه محتاج تحقیق بیشتر

1.چقچور(= چاقچور aqçurÇ)؛ شلوار معروف و گشاد زنان تا عصر قبل از پهلوی‌‎ها. با آنکه فرهنگ‌ها این کلمه را ترکی ضبط کرده‌اند اما درباره اتیمولوژی کلمه تا حال حاضر، به نتیجه‌ای نرسیده‌ام.

2.ستر؟(Sütür)؛ آیا آن طور که ناشرین مختلف نظر داده‌اند همان سوتول( گندم یا غله نارس) است؟ اگر چنین باشد این کلمه که در زبان‌های همجوار ترکی( تالشی و تاتی) هم وارد شده و در لهجه‌های مختلف آناتولی نیز شایع است، به احتمال زیاد با سوت(Süt) یعنی شیر/ شیره در ارتباط است. ضمناً لفظ سُتیر (کذا) که ناشرین معادل سیر(واحد وزن) فارسی دانسته‌اند، اصل یونانی دارد، اما در متون اویغوری و ترکی قدیم به صورت Stir/sitir   آمده است.

3.سلوور(Selevϋr)؛ در آذربایجان و آناتولی به معنای سبد گشاده است و افراد چاق و خپل را به آن تشبیه می‌کنند ( عجیب آنکه رضازاده ملک آن را تَرکه اندام ترجمه کرده است!). ریشه کلمه به احتمال زیاد سَلَه عربی است که در بعضی نواحی آذربایجان، هنوز معادل سبد به کار می رود. اما منشا جزء دوم بر من معلوم نشد.

4.چری(Çeri)؛ به معنای لوچ در آذربایجان رایج است و تا آنجا که می‌دانیم در زبان و لهجه‌های فارسی وجود ندارد. اصل کلمه محتاج  تحقیق دقیق‌تری است.

5.النگه(elenge): در اصل به معنای استخوان درشت یا قلم بوده در لهجه‌های ترکی آناتولی به معنای عصب حرکت دهنده ماهیچه‌های استخوانِ مزبور به کار می‌رود و در آذربایجان بیشتر معنای مجازی آن یعنی عظیم‌الجثه و بدقواره و نابهنجار(= چلیم‌سیز) رایج است.

6.آقراق(aqraq): به شکل چقچور آقراق در ضمیمه آمده و عموم ناشرین آن را سفید معنا کرده‌اند. با آنکه آق (سفید)+ راق(= پسوند صفت تفصیلی) تحلیل نامناسبی به نظر نمی‌رسد، اما این تعبیر، احتیاج به مطالعه بیشتر دارد.




آردینی اوخو

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(2):نویسنده :محمد اردم

+0 به ین

زبانِ خاتمۀ رسالۀ روحی انارجانی

در اینکه اصل رساله فارسی است، کسی تردیدی ندارد. اما خاتمه که از زبان اجلاف و اناث تبریز نقل می‌شود، از نظر محققان فوق‌الذکر آذری یا فارسی آذری است. در ادامه استدلال خواهد شد که زبان خاتمه هم فارسی است اما فارسی عامیانه و تقلیدی از لهجات شفاهی خراسانی و عراقی.

1.      اولین بار والتر برونو هنینگ در مقالۀ" زبان قدیم آذربایجان"(1954) در نقد استفاده از رسالۀ مزبور برای اثبات زبان آذری نوشت: ملحقه رساله روحی انارجانی(سده شانزدهم میلادی) که عباس اقبال توجه محققان را بدان جلب کرده  و متن کامل آن را محمد مقدم منتشر کرده است، برخلاف آنچه ادعا شده  به هیچ گویشی نوشته نشده بلکه به یک نوع زبان عامیانه در حقیقت بیش از حد عامیانه و کوچه بازاری و محاوره‌یی فارسی نگاشته شده است و هیچ رابطه‌یی با مساله زبان کهن آذربایجان ندارد .[i]

اما این اظهار نظر از طرف یکی از معتبرترین و شاخص‌ترین متخصصان زبانها و لهجه‌های ایرانی، علی‌رغم آنکه مقاله‌اش حدود چهار دهۀ قبل ترجمه شده است، به هیچ وجه مورد توجه متخصصان فرضیۀ آذری قرار نگرفت. آنان حتی به نقل و نقد نظر هنینگ هم اقدام نکردند حال آنکه مقالات درجه دوم این محققان گاه تا بیست بار تجدید چاپ شده است. البته می‌توان ضعف منطق علمی این پژوهشگران و احتمال بروز تردید در مبانی ایدئولوژیک‌شان را عامل این تجاهل دانست. 

نکتۀ مورد نظر هنینگ در نگاه به متن آشکار می‌شود، اما برای فهم صدق مدعا، به چند بیت/جمله زیر توجه کنید:

مزیوام آن کلا را
آن قد و آن بالا را
من مرسام آن رو را
طبق شفتالو را
قربان شوام ابرو را
کمان چارپهلو را
ممانام آن بینی را
آن زنبق سیمین را
بمیرام آن دهانا
آن لب و آن دندانا
صدقه شوم چانه را
آن دُرِ یکدانه را
جانم بجانت آلوده
همچون عسل و پالوده
جانم بجانت ور زده
هم چو قفل رومی و(ه) در زده

(توجه کنید که در بند آخر به جای بر، ور و در عوض به، وه آمده که خصوصیت لهجات عامیانه عراقی و خراسانی است)

2.      روحی در بحث از شعراء می‌گوید: شعرای آذربایجان تتبع شعرای خراسان و عراق کنند و بر روزمرۀ آنان متکلم شوند(نفیسی، 1332: 345). از همین اشاره استنباط می‌شود که او خود می‌کوشیده، همانند شعراء(چرا که وی هم دعوی شاعری دارد) در کنار فارسی مکتوب و اصطلاحاً لفظ قلم، تکلم روزمره، شفاهی و عامیانه فارسی عراقی و خراسانی را هم بیاموزد. اشاره شد که احتمالاً روحی از تبریز خارج نشده است. بنابراین باید این زبان روزمره را از اساتید یا عراقیان و خراسانیان مقیم تبریز آموخته باشد. مصدق این ادعا نمونه‌های متعددی است که فریدون جنیدی با عنوان لهجۀ خراسان(به قول وی تطبیق آذری و خراسانی) مشخص می‌کند. البته آموزش فوق نمی‌تواند کاملاً بی‌نقص باشد و به همین دلیل است که لسان عامیانۀ خاتمه با زبان شفاهی عراق عجم و خراسان انطباق کامل ندارد بلکه استنباطهای شخصی مولف هم در آنها وارد شده است. مثلاً علامت جمعِ ها در متن همواره به همین شکل آمده، حال آنکه در نواحی مزبور به صورت ـا تلفظ می‌شود.

3.      از زمان کسروی تاکنون تلاشهایی صورت گرفته تاقواعد گرامری برای آذری مفروض مشخص شده و از قطعات و فقرات منتسب به آذری استخراج شود. هیچ یک از قواعد مزبور در این متن مشاهده نمی‌شود. برای مثال جملة معروفی که در صفوه‌الصفای ابن‌بزار اردبیلی با عنوان زبان تبریزی نقل شده(مطلبی که در جای خود باید بررسی شود)، چنین است: گو حریفر ژاته(یعنی: بگو که حریفت آمد). از اینجا معلوم می‌شود که اولاً ضمیر دوم شخص مفرد نه ـت که ـر بوده است. ثانیاً ژاته(و فعل مفروض ژاتن) به معنای گفتن بوده است(کسروی 1325:35). اما در خاتمه رساله روحی انارجانی دهها بار ضمیر ـت آمده و فعل آمدن هم مکرر استعمال شده است:

جانم بجانت آلوده
همچون عسل و پالوده
جانم بجانت ور زده
هم چو قفل رومی و در زده

می‌دانیم که ضمایر محافظه‌کارترین قسمت هر زبان را تشکیل می‌دهند که فقط با تبدیل زبان تغییر می‌کنند. لذا چنین تغییری در مورد آذری مفروض غیرقابل قبول است، حتی اگر کسی به تاثیر فارسی استاندارد متوسل شود.  زیرا اولاً در فقدان سواد و خاصتاً بین طبقة اناث و اراذل و اوباش، چنین تصوری معقول نیست. ثانیاً در نمونه‎های احتمالی که کسروی از آذری آورده، نمونه‌هایی با ضمیر ـر حتی یک قرن بعد هم مشاهده می‌شود( شعر خلیفه صادق خلیفة آستان صفویه، کسروی 1325 :44).

3.      علامت جمع ـها تقریباً مختص فارسی است و در زبانها و لهجه‌های مجاور آذربایجان (کردی، تاتی، گیلکی و تالشی) و نمونه‌هایی که بقایای آذری مفروض تلقی شده‌اند(مانند گلین قیه و کرینگان) علامت جمع ـان است. حضور این علامت جمع در خاتمه رساله روحی شاید بیش از جمع آن باشد: به جملاتی مثل:  قحبه‌ها ترا بدآموز کردند(فارسیاستاندارد و مکتوب امروز است!).. همچو آتشها می‌سوزم(نفیسی: 363) توجه کنید. حال آنکه در هیچ یک از نمونه‌های منتسب به آذری این علامت جمع مشاهده نمی‌شود.

4.      تقریباً هیچ کلمه یا عبارتی (به استثنای عباراتی که تاکنون خوانده نشده‌اند) در خاتمه رساله نیست که برای فهمش حاجت به دانستن زبانی غیر از فارسی و گرامر آن باشد و اطلاع از فارسی استاندارد و خراسانی کافی است. شاید به همین دلیل است که مولف و نساخ توضیح و تفسیری به متن اضافه نکرده‌اند. حال آنکه در مواردی چون دوبیتی‌های منسوب به صفی‌الدین اردبیلی یا سایر جملات غیرفارسی منقول در کتاب صفوه‌الصفا، به دلیل نامفهوم بودن برای فارسی‌دانان و فارسی‌خوانان، شرح و تفسیر و ترجمه شده‌اند.

5.      قواعد و قوانینی که شارحین فرضیة آذری برای بقایای امروزی آذری مفروض(مانند تاتی خلخالی یا لهجة تالشی گلین قیه و کرینگانی) ذکر کرده‌اند، با خاتمه رساله مطابقت ندارد. برای مثال، منوچهر مرتضوی در مقالة "نکته‌ای چند از هرزنی(=گلین قیه‌ای)" می‌نویسد: "بدون تردید (زبان هرزنی) فرزند اصیل لهجة کهن آذری است"(مرتضوی، 1333: 304). و در ادامه حالات گرامری اسم را در این زبان بیان می‌کند و مثلاً دربارة حال اضافه(Genitive) می‌نویسد: "در زبان هرزنی مضاف‌الیه مقدم می‌آید" (ص 310). یعنی دقیقاً عکس فارسی است به عبارت دیگر کلاهِ حسن می‌شود حسنِ کلاه، و عمرِ گل می‌شود ولِ عمر(vel-e). آیا حتی یک مورد از این نوع مضاف و مضاف‎الیه در خاتمه رساله آمده است؟ نه! پس این چه نوع فرزند خلفی است؟

چرا خاتمه رساله، آذری قلمداد می‌شود؟

جواب این سوال را باید در کلّیتِ وسیعتری که پروژۀ/فرضیۀ/تئوری/ایدئولوژیِ زبان آذری خوانده‌ام، جستجو کرد. البته این بحث محتاج شرح و بسط مفصلی است که ان‌شاء‌الله در آینده قصد آن را دارم. عجالتاً می‌توان گفت هدف این بوده است که اولاً ادعای تازگی زبان ترکی در آذربایجان حتی‌الامکان به دورۀ معاصر نزدیک شود و ثانیاً ادعای ترک نبودن اهالی آذربایجان بیشتر تقویت شود. مقصود از همۀ استدلالها و صغری و کبراهای فوق –به مصداق ضرب‌المثل زیبای آیی‌نین مین اویونو بیر آرموت اوستونده‌دیر- آن است که توجیه شود زبان ترکی نه فقط هیچ حق و حقوقی نمی‌تواند طلب کند، بلکه اگر عزم و همت ما به امحاء و نابودی‌اش تعلق گرفته است، کاری صواب، صحیح، موجه و منطقی می‌کنیم. زبانی که تحمیلی باشد- بخصوص که تحمیل آن هم جدیداً اتفاق افتاده باشد و اسناد و مدارک کافی(نظیر خاتمه رسالۀ روحی انارجانی) برای آن موجود است- به تعبیر عباس اقبال آشتیانی آیا "غریب و مضحک نیست جمعی مغرض یا بی‌خبر آن را زبان مادری مردم آذربایجان" بگویند(اقبال آشتیانی، 1324: 11). به هر حال و به دلایلی که مجال آن در در اینجا نیست، دعاوی و آثار شارحین ایدئولوژی مزبور به قدری متناقض و مملو از اغلاط و اشتباهات است که آدمی متعجب می‌شود چگونه هنوز از زبان آذری سخن به میان می‌آید. خاتمه رسالۀ روحی انارجانی و سوءاستفاده‌ها از آن، نمونه‌هایی از این تناقضات را در پیش چشم ناظران بیطرف قرار می‌دهد تا خود قضاوت کنند.



[i] و.ب.هنینگ، زبان کهن آذربایجان، در: کتاب سایه های شکار شده ؛ مجموعه مقالات بهمن سرکاراتی ؛نشر قطره ؛ تهران ۱۳۷۸.(تجدید چاپ از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز).

 



آردینی اوخو

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(1) از محمد اردم

+0 به ین
نویسنده :محمد اردم 

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی

از متونی که در برنامۀ تحقیقاتی(به تعبیر ایمره لاکاتوش) و پارادایم(به اصطلاح تامس کوهن) فرضیه/تئوری زبانِ آذری جایگاهِ مهمی دارد، ضمیمۀ رساله‌یی است که مولف آن روحی انارجانی ذکر شده است. اصل رساله از یک مقدمه و دوازده فصل تشکیل شده و از اقشار مختلف جامعه و بویژه رذایل و خلقیات نامطلوب طبقات ناس بحث می‌کند. رساله با "مقدمه‌ای در بیان اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعیان(و) اجلاف تبریز" که خود شامل 14 فصل مختصر است، خاتمه می‌یابد. این ملحقه که زبانی عامیانه نوشته شده، به دلیل آنکه از متاخرترین و مفصل‌ترین نمونه‌های "آذری " معهود پنداشته شده، نظیر مقدمه ابن‌خلدون بسی بیش از اصل رساله طرفِ توجه بوده است. ملحقۀ رساله به سبب اشتمال بر عبارات عامیانه و مستهجن، و به احتمال زیاد به جهتِ تبلیغات شدید حامیان و شارحین تئوری آذری، از چشم محققان زبان و فرهنگ ترکی پنهان مانده است. در این مطلبِ مختصر بعد از استدلال و احتجاج بر این که رسالۀ مزبور ارتباطی با آذری مزعوم و مفروض ندارد و ادعا "آذریت" نمونه‌یی واضح از سوءاستفاده و سفسطه‌گری شارحین فرضیۀ آذری است، به عبارات و واژگان ترکی مضبوط در اصل و الحاقیۀ رساله اجمالاً اشاره خواهد شد.



آردینی اوخو

«ﺁﻳﺎ ﺑﺎ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﻬﺎ ﻟﻄﻒ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺧﻴﺎﻧﺖ» ؟!

+0 به ین
«ﺁﻳﺎ ﺑﺎ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﻬﺎ ﻟﻄﻒ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺧﻴﺎﻧﺖ» ؟!

آﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺪﻭ ﺗﻮﻟﺪ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻰ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻟﻄﻒ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﺧﻴﺎﻧﺖ؟!

ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺟﺎﻱ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﻬﺎ  ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻳﺎﺭ ﻛﻪ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ آﻣﻮﺧﺖ ,والاتر ﺧﻮﺍﻫند ﺷﺪ؟! 

ﺍﻳﺎ ﺩﻛﺘﺮ ﻫﺌﻴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺭﻛﻲ ، ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻋﻤﻞ ﻗﻠﺐ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ؟ 

آﻳﺎ ﭘﺮوفسور ﺫﻫﺘﺎﺑﻲ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻛﻨﺪ و ﺷﻌﺮ ﺑﺴﺮﺍﻳﺪ و ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺩﺍﻥ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ؟ !

ﺍﻳﺎ ﺩﻛﺘﺮ ﮔﻮنئیلی ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺣﻔﻈﺸﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺩﻛﺘﺮﺍﻱ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﻱ  ﺑﮕﻴﺮﺩ ﻭ ﺗﺤﺼﻴﻞ کند ؟

ﺍﻳﺎ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺭﺍﺷﺪﻱ ﻛﻪ با ﺗﻮﺭکی ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻳﻚ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ؟


ﺍﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻔﺎﺧﺮ آﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮﺭکی ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻣﺪﺍﺭﺝ ﻋﻠﻤﻲ ﺭﺍ طی ﻛﻨﻨﺪ؟!

آﻳﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ این پدر و مادر ها ﺍﺯ ﻣﻔﺎﺧﺮ ﺍﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ والاتر ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ  ﺷﺪ؟!


ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺎﺳﺖ آﺳﻴﻤﻴﻼﺳﻴﻮﻥ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﺎ   ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺴﻞ
ﻛﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ؟!

ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻫﻮﻳﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺑﺎﺯﻱ ﻛﻨﻨﺪ؟!


ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﺗﻮﺭﻛﻲ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﻟﻲ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﺗﻮﺭﻛﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﻨﺪ!


ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﺎ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ،

ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﺪ ﻓﺎﺭﺱ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ ﺗﻮﺭﻙ ﺍﺳﺖ!


ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﻲ ﻫﻮﻳﺖ ﺍﺳﺖ،ﻭ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺗﻔﻜﺮ ﺧﺎﻡ ﻭ ﺑﻲ ﺳﻮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺭﺍ "ﻛﻼﺱ" ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻣﻴﺪﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﻬﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻬﺘﺮﻱ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ،

ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﺗﻔﻜﺮ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﻫﺎ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻓﺎﺷﻴﺴﺘﻲ ﻭ ﺭﺍﺳﻴﺴﺘﻲ رژیم پهلوی و بازمانده های آن  ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﻛﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺑﺮﺧﻲ  ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ، ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﺑﻲ ﺳﻮﺍﺩﻱ ﻭ ﺩﺭﻙ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﺷﻌﻮﺭ ﻣﻠﻲ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺷﻌﻮﺭ ﻣﻠﻲ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻫﺎﻱ ﺟﺮﻳﺎﻧﺎﺕ ﻓﺎﺷﻴﺴﺘﻲ ﻭ ﺭﺍﺳﻴﺴﺘﻲ ﻓﺎﺭﺱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮﺭﻙ ﺍﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﻬﺎ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺧﻮﺩ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﻮﻧﺪ ، ﻭ در نتیجه  ﺳﻌﺎﺩﺕ ،ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ، ﻏﺮﻭﺭ، ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﻋﻮﺍﻡ ﻛﻼﺱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ،ﺣﺎﻝ ﭼﻮﻧﻜﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻟﺪﻳﻦ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻋﺪﻡ ﺳﻮﺍﺩ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎﻣﻞ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺍﺭﺯﺷﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻳﻦ ﻫﺠﻤﻪ ﻫﺎ ﺩﻭﺍﻡ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﺣﺎﻝ ﺑﺎ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺳﻌﻲ ﺩﺭ ﭘﺎﻙ ﻛﺮﺩﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺑﺨﺸﻲ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺗﻮﺭﻙ ﺍﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻓﻌﺎﻟﻴﻦ ﻣﺪﻧﻲ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻠﻲ ﺍﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻴﺒﻮﺳﺪ،


ﺩﺭ ﺍﺧﺮ ﺭﻭﻱ ﺳﺨﻨﻢ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﺍﻟﺪﻳﻨﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﻭ ﺑﺎﻫﺮ ﺩﻳﺪ ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻳﺎ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻪ
ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻫﻮﻳﺖ ﺟﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺎﺯﻱ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ :

آﻱ آﻧﺎﻻﺭ ، آﻱ ﺍﺗﺎﻻﺭ!

سیزینله یم

نچه ﺩﻳﻞ ﺑﻴﻠﻦ ، ﺍﺋﻠﻪ ﺑﻴﻞ ﻧﺌﭽﻪ  ﺍﻳﻨﺴﺎﻥ ﺩﻳﺮ ...

 

ﺍﻣﺎ ....

 

آﻧﺎ ﺩﻳﻠنی ﺑﻴﻠﻤه ﻴَﻦ

 

ﻧﺌﺠﻪ ﺍﻳﻨﺴﺎﻥ ﺩﻳﺮ؟ نئجه!!!!!؟؟؟...



آردینی اوخو