گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

نگاهی به روایت مطهری از ظهور "زبان فارسی" در شرق

+0 به ین
نگاهی به روایت مطهری از ظهور "زبان فارسی" در شرق 

غالبا مطهری را در ایران به شرح هایش بر "اصول فلسفه و روش رئالیسم" و نقدهایش بر مارکسیسم و تفاسیرش بر نهج البلاغه و آثار ادبی فارسی میشناسند ولی ابعاد مهم دیگری در گفتمان شهید مطهری کماکان وجود دارد که نیاز به واکاوی جدی دارد. یکی از آن ابعاد مهم که با دغدغه های اکنونی و اینجایی در ایران ربط وثیق دارد منطق فهم تحولات تاریخ ایران است که مطهری در مورد آن صاحب نظر است. البته ممکن است ما با منظر او توافق نداشته باشیم و یا حتی مخالف نظر او را داشته باشیم ولی نمیتوان نوع نگاهش به منطق تحولات تاریخی ایران را نادیده گرفت. یکی از مولفه های بنیادین در فهم منطق تحولات تاریخی ایران تفسیر  مواجهه ایران با اسلام و جایگاه زبان فارسی و نقش سلاطین ترک در تکوین سرزمین ایران و بسط زبان فارسی در شرق سرزمین های جهان اسلام است که به تدریج در خلق "جهان ایرانی" بسیار موثر افتاد. اما در عصر حاضر خوانش هایی برساخته شده است که هم ظهور اسلام در زیست جهان ایرانی را عامل انحطاط تحدید میکند و هم عنصر سیاسی ترکان (اعم از غزنوی و سلجوقی و ...) را به عنوان مولفه ای تمدن سوز در زیست جهان ایرانی معرفی میکند و سر آخر زبان فارسی را عنصر مقاومت ملی ایرانیان در برابر ترک و تازی (ترکتازی) مفهومسازی مینماید. حال پرسش اینجاست که آیا در آثار شهید مطهری خوانشی در باب این سه مقوله (که در تکوین تحولات تاریخی ایران کلیدی است) اشاراتی وجود دارد یا خیر؟
در "خدمات متقابل اسلام و ایران" شهید مطهری روایت خویش از ترکان و تازیان و نقش آنان در ایجاد بسترهای بسط و گسترش زبان فارسی در شرق جهان اسلام را به صورت مبسوط مورد بررسی و سنجش انتقادی قرار داده است و از این منظر چارچوبی برای فهم منطق تحولات تاریخی ایران گشوده است. او برای ایضاح موضع خویش پرسشهایی را مطرح میکند و می پرسد

"زبان فارسی را چه کسانی و چه عواملی زنده نگاه داشتند؟ آیا واقعا ایرانیها خودشان زبان فارسی را احیا کردند یا عناصر غیر ایرانی در این کار بیش از ایرانیها دخالت داشتند؟ و آیا حس ملیت ایرانی عامل این کار بود یا یک سلسله عوامل سیاسی که ربطی به ملیت ایرانی نداشت؟" (۱۳۹۶. ۱۰۲)

پاسخهای ایدیولوژیکی که امروزه برخی به این پرسشها می دهند هم دگرستیزانه است و هم غیر تاریخی ولی مطهری تلاش می کند روایت خویش از منطق تحولات تاریخی ایران را منطبق با "شواهد تاریخی" (۱۳۹۶. ۱۰۲) توضیح بدهد. او میگوید

"طبق شواهد تاریخی بنی عباس که از ریشه ی عرب و عرب نژاد بودند، از خود ایرانیها بیشتر زبان فارسی را ترویج میکردند و این بدان جهت بود که آنها برای مبارزه با بنی امیه، که سیاستشان عربی بود و بر اساس تفوق عرب بر غیر عرب، سیاست ضد عربی پیشه کردند" (۱۳۹۶. ۱۰۲-۱۰۳).

به عبارت دیگر، مطهری بر این باور است که زمینه های رشد زبان فارسی (که متفاوت از زبان پهلوی در عصر ساسانیان بود) ریشه در مقاومت ملی ایرانیان در برابر اعراب و اسلام نداشت بل متاثر از سیاستهای بنی العباس بود که بر علیه امویان تلاش نمودند 

"عنصر غیر عرب را تقویت 'کنند' و اموری را که سبب می شد کمتر غیر عرب تحت تاثیر عرب قرار بگیرند نیز تقویت 'گردند'، و به همین جهت به ترویج زبان فارسی پرداختند و حتی با زبان عربی مبارزه کردند" (۱۳۹۶. ۱۰۳).

مطهری حتی اشاره ای به کتاب مقریزی (خطط مقریزی) نیز می کند و عنوان یکی از شواهد تاریخی به نامه ای از ابراهیم امام اشاره میکند و میگوید این فرد پایه گذار سلسله ی بنی عباس بود ولی همو به ابو مسلم خراسانی می گوید که 

"کاری بکن که یک نفر در ایران به عربی صحبت نکند و هر کس را که دیدی به عربی سخن می گوید بکش" (مقریزی به نقل از مطهری، ۱۳۹۶. ۱۰۳).

مطهری حتی به این بسنده نمی کند بل ارجاعی نیز به فرای میدهد که مدعی است این خود تازیان بودند که

"در گسترش زبان فارسی در مشرق یاری کردند و این خود موجب برافتادن زبان سغدی و لهجه های دیگر آن سرزمین شد" ( فرای به نقل از مطهری، ۱۳۹۶. ۱۰۳).

از طرف دیگر، مطهری به مسئله نژاد ایرانی و عدم توجه آن به زبان فارسی نیز اشاره ای نغز می کند. او می گوید

"از طرف دیگر در طول تاریخ بسیاری از ایرانیان ایرانی نژاد مسلمان را می بینیم که چندان رغبتی به زبان فارسی نشان نمی دادند. مثلا طاهریان و دیالمه و سامانیان (که از نسل بهرام چوبین سپهسالار معروف ساسانی) ... که همه از نژاد ایرانی خالص بوده اند 'ولی' در راه پیشبرد زبان فارسی کوشش نمی کردند" (۱۳۹۶. ۱۰۴). 

به سخن دیگر، ظهور و بسط و گسترش زبان فارسی ربطی به ایرانیت و ملیگرایی ایرانیان و علامت مقاومت آنان در برابر اسلام و حتی عرب نبوده است بل مکانیسمهای پیچیده تری در فهم این پدیده وجود دارد که مطهری به برخی از وجوه آن اشاره می کند و تا آنجا پیش میرود که مدعی است

"در دربار سامانیان با همه ی اصالت در نژاد ایرانی، زبان فارسی به هیچ

وجه ترویج و تشویق نشده است و وزرای ایرانی آنها نیز علاقه ای به زبان فارسی نشان نمی دادند، همچنانکه دیالمه ی ایرانی شیعی نیز چنین بودند" (۱۳۹۶. ۱۰۵).

در حالیکه غزنویان و سلجوقیان که ترک نژاد و سنی مذهب بودند

"وسیله ی احیای زبان فارسی گشتند. اینها می رساند که علل و عوامل دیگری غیر از تعصبات ملی و قومی در احیا و ابقای زبان فارسی دخالت داشته است" (۱۳۹۶. ۱۰۴-۱۰۵).

به عبارت دیگر، برای فهم منطق تحولات تاریخی ایران ما نیازمند درک بستر های تاریخی گذشته در ظروف مرتبطه ی آن زمان هستیم نه اینکه تمنیات امروزی و ایدیولوژیک خود را بر تحولات گذشته تحمیل کنیم و مدعی شویم که زبان فارسی تنها ماوایی بود که خاطره قومی ایرانی را از چنگال ترک و تازی نجات داد و مایه حراست خرد ایرانشهری در برابر انحطاط اسلامی گردید. حال آنکه در روایت شهید مطهری هم ترک و هم تازی و هم زبان فارسی و هم اسلام نظامی ارگانیک هستند که در خلق ایرانیت نقش بنیادینی داشتند و دارند و هر گامی در ایجاد تعارض بین این مولفه های ارگانیک نشان از عدم فهم منطق تحولات و تکوین و تداوم روح ایرانی دارد