گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(1) از محمد اردم

+0 به ین
نویسنده :محمد اردم 

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی

از متونی که در برنامۀ تحقیقاتی(به تعبیر ایمره لاکاتوش) و پارادایم(به اصطلاح تامس کوهن) فرضیه/تئوری زبانِ آذری جایگاهِ مهمی دارد، ضمیمۀ رساله‌یی است که مولف آن روحی انارجانی ذکر شده است. اصل رساله از یک مقدمه و دوازده فصل تشکیل شده و از اقشار مختلف جامعه و بویژه رذایل و خلقیات نامطلوب طبقات ناس بحث می‌کند. رساله با "مقدمه‌ای در بیان اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعیان(و) اجلاف تبریز" که خود شامل 14 فصل مختصر است، خاتمه می‌یابد. این ملحقه که زبانی عامیانه نوشته شده، به دلیل آنکه از متاخرترین و مفصل‌ترین نمونه‌های "آذری " معهود پنداشته شده، نظیر مقدمه ابن‌خلدون بسی بیش از اصل رساله طرفِ توجه بوده است. ملحقۀ رساله به سبب اشتمال بر عبارات عامیانه و مستهجن، و به احتمال زیاد به جهتِ تبلیغات شدید حامیان و شارحین تئوری آذری، از چشم محققان زبان و فرهنگ ترکی پنهان مانده است. در این مطلبِ مختصر بعد از استدلال و احتجاج بر این که رسالۀ مزبور ارتباطی با آذری مزعوم و مفروض ندارد و ادعا "آذریت" نمونه‌یی واضح از سوءاستفاده و سفسطه‌گری شارحین فرضیۀ آذری است، به عبارات و واژگان ترکی مضبوط در اصل و الحاقیۀ رساله اجمالاً اشاره خواهد شد.

مشکلات مطالعة متن

زبان عوامانه و کثرت مصطلحات محلی ترکی و تلاش مولف برای تقلیدِ اغلب ناموفق از لهجه‌های شفاهی عراق عجم و خراسان(ر.ک به ادامه) باعث شده تا بسیاری از الفاظ با حدس و گمان قرائت شوند به طوری که بعضی عبارات تا به امروز هم نامعلوم مانده است؛ نظیر عبارت "عشق کون والتربی" که از زبان یکی از اراذل و الواط نقل می‌شود. تک نسخه بودن رساله و ضمیمه و عدم دسترسی اغلب ناشرین به نسخه اصل، مزید بر علت شده و بر ابهامات افزوده است.

دربارۀ زندگی و زمانۀ مولف اطلاعاتی غیر از آنچه از متن رساله(و اشاره صادقی بیگ افشار در تذکرۀ مجمع‌الخواص، در صورتی که مولف همان روحی ساکن تبریز باشد) استنباط می‌‎شود، در اختیار نداریم. بنا به نقلِ صادقی بیگ افشار، روحی ساکن تبریز و حکاک بوده(نفیسی، 1335: 329) و از اشارات متن رساله می‌توان حدس زد که وی مسافرت مهمی به خارج از تبریز نداشته و عمرش را در آنجا سپری کرده است. از مدایح وی که مدح سلاطین صفوی سروده شده، استنباط می‌شود که رساله احتمالاً در فاصلۀ 3-992 تالیف شده است (همان: 330).

تحقیقات دربارۀ رساله و ملحقه‌اش

1.      اولین با عباس اقبال آشتیانی، مدیر و صاحب امتیاز نشریۀ یادگار، که تنها نسخۀ رساله هم متعلق به کتابخانۀ شخصی اوست، ضمن معرفی نسخه فقراتی از آن را به نمونه‌یی از زبان مردم تبریز در قرن دهم هجری منتشر کرد[i]. وی بعد از بحثی مختصر در باب رساله نوشت:" اما اصل مطلبی که این مقاله بیشتر برای خاطر آن نوشته شده خاتمه این رساله‌ی روحی است که از لحاظ تحقیق در باب زبان فارسی آذری و این که این زبان لااقل تا چه زمان در آذربایجان معمول و متداول بوده اهمیت فوق‌العاده دارد." همانطور که ملاحظه می‌شود وی زبان اثر را فارسی آذری می‌خواند و نتیجۀ جالبی می‌گیرد:"

فصولی که روحی انارجانی در این رساله‌ی خود می‌آورد و صریحا آنها را «اصطلاحات و عبارات اناث و اعیان و اجلاف تبریز» می‌نامد دلیلی بسیار قوی و شاهدی صادق است بر این که در حین تالیف این رساله یعنی در حدود سال هزار هجری در شهر تبریز یعنی مرکز آذریایجان و پای‌تخت شاه اسماعیل موسس سلسله صفویه هنوز مردم عموما به زبان آذری تکلم می‌کرده‌اند و در صورتی که حال پای‌تخت آذربایجان یعنی مرکز اجتماع ترکمانان مهاجر ارمنستان و الجزیره و سوریه و اردوگاه عمده‌ی صفویه در آن ایام این بوده است. حال آبادی‌های دوردست و دهات که از رفت و آمد و سکونت ایشان مصون مانده مسلم است." به عبارت دیگر وی نتیجه گرفت که چون زبان تبریز (پایتخت صفویه)تا اواخر قرن دهم به این اندازه برکنار از تاثیر ترکی باقی مانده پس سایر نقاط هم به طریق اولی ترکی‌زبان نشده بودند. وی حتی مدعی شد:" خاتمه که شامل چهارده فصل کوتاه است (هر کدام هفت، هشت الی چهارده ، پانزده سطر) چنین است: «در بیان اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعیان و اجلاف تبریز» و تمام آنها به لهجه‌ی خاص آذری است، حتی یک جمله یا یک کلمه ترکی هم در سراسر آنها دیده نمی‌شود." با آنکه در یک متن فارسی عامیانه احتیاجی به ذکر الفاظ ترکی نیست، اما در ادامه نمونه‌های متعددی از لغات ترکی موجود در متن عرضه خواهد شد.

البته از کسی که زبان  اشعار شاه اسماعیل خطایی را "جغتایی"دانسته و آن را ناشی از تتبع دواوین شعرای چغتایی و زبان تکلم  هوادارانش می‌داند، و در عین حال چیزی از زبان ترکی نمی‌داند، نمی‌توان بیش از این انتظار داشت. اما چه می‌توان کرد وقتی که مقاله و دعوی وی مقدمه‌یی برای قریب به شصت سال جنجال و هیاهو درباره عدم قدمت زبان ترکی و تداوم آذری مفروض حداقل تا قرن یازدهم در این ناحیه شده است.

2.      در اوایل دهۀ 1330 محمد مقدم، خاتمۀ رساله  را ظاهراً بدون شرح و تفسیر و با عنوان «یک سند تاریخی از گویش آذری تبریز» منتشر کرد[ii]. این چاپ را شخصاً ندیده‌ام.

3.      به فاصله‌یی اندک از نشر فوق، سعید نفیسی در نشریۀ فرهنگ ایران زمین، کل رساله و خاتمه را همراه با ترانسکریپسیون خاتمه و مقدمه‌یی تفصیلی دربارۀ حیات مولف و محتوای اثر منتشر کرد[iii] که تصور می‌رود تنها نشر کامل رساله(و نه صرفاً خاتمه) تاکنون باشد.

4.      محمد ادیب طوسی در یکی از پراشتباه‌ترین نوشته‌های شارحین فرضیۀ آذری، لغات به زعم وی آذری خاتمه رساله را استخراج کرده و به صورت ذیلی بر لغات آذری دخیل در ترکی آذربایجان، در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز به چاپ رساند.

5.      عباس ماهیار نوابی در مقاله‌یی در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز، خاتمه رساله را به عنوان نمونه‌یی از زبان تبریز در قرن دهم با شرح و تفسیر منتشر ساخت.[iv]

6.       شاید مفصل‌ترین تحقیق دربارۀ خاتمۀ رساله، کتاب گویش آذری رحیم رضازاده ملک باشد که به زعم خود با کمک لهجه‎های محلی ابهامات آن را توضیح داده است.[v]

7.      فریدون جنیدی بانی "بنیاد نیشابور" ضمن تکرار مفروضات تئوری آذری، قسمتهایی لز خاتمه را شرح کرده و شباهتهای آن را بخصوص با لهجات خراسانی بیان کرده است.[vi]

علاوه بر آثار مستقل فوق، قسمتهای مختلفی از رساله به طرق گوناگون در مقالات و کتب متنوع مورد اشاره و ارجاع قرار گرفته که ذکر آنها کم‌فایده و باعث تطویل است.



[i] یادگار ؛ سال دوم ؛ شماره ۳ –صص ۴۳-۵۰

[ii] محمد مقدم، یک سند تاریخی از گویش آذری تبریز، ایران کوده شماره 10. 

[iii] سعید نفیسی، رساله روحی انارجانی، فرهنگ ایران زمین، جلد دوم، دفتر چهارم، صص 372-329.

[iv] عباس ماهیار نوابی، زبان مردم تبریز در پایان سدۀ دهم و آغاز سدۀ یازدهم هجری، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز، سال نهم، شمارۀ پاییز 1336. صص232-221.

[v] رحیم رضا زاده ملک، گویش آذری(متن و ترجمه و واژه‌نامه رساله روحی انارجانی)، تهران: انتشارات انجمن (فرهنگ ایران باستان ـ 6 ) 1354.

[vi] فریدون جنیدی، زبان آذربایجانیان: پژوهشی در رسالۀ مولانا روحیِ انارجانی، مجله تماشا، 2536.