گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(2):نویسنده :محمد اردم

+0 به ین

زبانِ خاتمۀ رسالۀ روحی انارجانی

در اینکه اصل رساله فارسی است، کسی تردیدی ندارد. اما خاتمه که از زبان اجلاف و اناث تبریز نقل می‌شود، از نظر محققان فوق‌الذکر آذری یا فارسی آذری است. در ادامه استدلال خواهد شد که زبان خاتمه هم فارسی است اما فارسی عامیانه و تقلیدی از لهجات شفاهی خراسانی و عراقی.

1.      اولین بار والتر برونو هنینگ در مقالۀ" زبان قدیم آذربایجان"(1954) در نقد استفاده از رسالۀ مزبور برای اثبات زبان آذری نوشت: ملحقه رساله روحی انارجانی(سده شانزدهم میلادی) که عباس اقبال توجه محققان را بدان جلب کرده  و متن کامل آن را محمد مقدم منتشر کرده است، برخلاف آنچه ادعا شده  به هیچ گویشی نوشته نشده بلکه به یک نوع زبان عامیانه در حقیقت بیش از حد عامیانه و کوچه بازاری و محاوره‌یی فارسی نگاشته شده است و هیچ رابطه‌یی با مساله زبان کهن آذربایجان ندارد .[i]

اما این اظهار نظر از طرف یکی از معتبرترین و شاخص‌ترین متخصصان زبانها و لهجه‌های ایرانی، علی‌رغم آنکه مقاله‌اش حدود چهار دهۀ قبل ترجمه شده است، به هیچ وجه مورد توجه متخصصان فرضیۀ آذری قرار نگرفت. آنان حتی به نقل و نقد نظر هنینگ هم اقدام نکردند حال آنکه مقالات درجه دوم این محققان گاه تا بیست بار تجدید چاپ شده است. البته می‌توان ضعف منطق علمی این پژوهشگران و احتمال بروز تردید در مبانی ایدئولوژیک‌شان را عامل این تجاهل دانست. 

نکتۀ مورد نظر هنینگ در نگاه به متن آشکار می‌شود، اما برای فهم صدق مدعا، به چند بیت/جمله زیر توجه کنید:

مزیوام آن کلا را
آن قد و آن بالا را
من مرسام آن رو را
طبق شفتالو را
قربان شوام ابرو را
کمان چارپهلو را
ممانام آن بینی را
آن زنبق سیمین را
بمیرام آن دهانا
آن لب و آن دندانا
صدقه شوم چانه را
آن دُرِ یکدانه را
جانم بجانت آلوده
همچون عسل و پالوده
جانم بجانت ور زده
هم چو قفل رومی و(ه) در زده

(توجه کنید که در بند آخر به جای بر، ور و در عوض به، وه آمده که خصوصیت لهجات عامیانه عراقی و خراسانی است)

2.      روحی در بحث از شعراء می‌گوید: شعرای آذربایجان تتبع شعرای خراسان و عراق کنند و بر روزمرۀ آنان متکلم شوند(نفیسی، 1332: 345). از همین اشاره استنباط می‌شود که او خود می‌کوشیده، همانند شعراء(چرا که وی هم دعوی شاعری دارد) در کنار فارسی مکتوب و اصطلاحاً لفظ قلم، تکلم روزمره، شفاهی و عامیانه فارسی عراقی و خراسانی را هم بیاموزد. اشاره شد که احتمالاً روحی از تبریز خارج نشده است. بنابراین باید این زبان روزمره را از اساتید یا عراقیان و خراسانیان مقیم تبریز آموخته باشد. مصدق این ادعا نمونه‌های متعددی است که فریدون جنیدی با عنوان لهجۀ خراسان(به قول وی تطبیق آذری و خراسانی) مشخص می‌کند. البته آموزش فوق نمی‌تواند کاملاً بی‌نقص باشد و به همین دلیل است که لسان عامیانۀ خاتمه با زبان شفاهی عراق عجم و خراسان انطباق کامل ندارد بلکه استنباطهای شخصی مولف هم در آنها وارد شده است. مثلاً علامت جمعِ ها در متن همواره به همین شکل آمده، حال آنکه در نواحی مزبور به صورت ـا تلفظ می‌شود.

3.      از زمان کسروی تاکنون تلاشهایی صورت گرفته تاقواعد گرامری برای آذری مفروض مشخص شده و از قطعات و فقرات منتسب به آذری استخراج شود. هیچ یک از قواعد مزبور در این متن مشاهده نمی‌شود. برای مثال جملة معروفی که در صفوه‌الصفای ابن‌بزار اردبیلی با عنوان زبان تبریزی نقل شده(مطلبی که در جای خود باید بررسی شود)، چنین است: گو حریفر ژاته(یعنی: بگو که حریفت آمد). از اینجا معلوم می‌شود که اولاً ضمیر دوم شخص مفرد نه ـت که ـر بوده است. ثانیاً ژاته(و فعل مفروض ژاتن) به معنای گفتن بوده است(کسروی 1325:35). اما در خاتمه رساله روحی انارجانی دهها بار ضمیر ـت آمده و فعل آمدن هم مکرر استعمال شده است:

جانم بجانت آلوده
همچون عسل و پالوده
جانم بجانت ور زده
هم چو قفل رومی و در زده

می‌دانیم که ضمایر محافظه‌کارترین قسمت هر زبان را تشکیل می‌دهند که فقط با تبدیل زبان تغییر می‌کنند. لذا چنین تغییری در مورد آذری مفروض غیرقابل قبول است، حتی اگر کسی به تاثیر فارسی استاندارد متوسل شود.  زیرا اولاً در فقدان سواد و خاصتاً بین طبقة اناث و اراذل و اوباش، چنین تصوری معقول نیست. ثانیاً در نمونه‎های احتمالی که کسروی از آذری آورده، نمونه‌هایی با ضمیر ـر حتی یک قرن بعد هم مشاهده می‌شود( شعر خلیفه صادق خلیفة آستان صفویه، کسروی 1325 :44).

3.      علامت جمع ـها تقریباً مختص فارسی است و در زبانها و لهجه‌های مجاور آذربایجان (کردی، تاتی، گیلکی و تالشی) و نمونه‌هایی که بقایای آذری مفروض تلقی شده‌اند(مانند گلین قیه و کرینگان) علامت جمع ـان است. حضور این علامت جمع در خاتمه رساله روحی شاید بیش از جمع آن باشد: به جملاتی مثل:  قحبه‌ها ترا بدآموز کردند(فارسیاستاندارد و مکتوب امروز است!).. همچو آتشها می‌سوزم(نفیسی: 363) توجه کنید. حال آنکه در هیچ یک از نمونه‌های منتسب به آذری این علامت جمع مشاهده نمی‌شود.

4.      تقریباً هیچ کلمه یا عبارتی (به استثنای عباراتی که تاکنون خوانده نشده‌اند) در خاتمه رساله نیست که برای فهمش حاجت به دانستن زبانی غیر از فارسی و گرامر آن باشد و اطلاع از فارسی استاندارد و خراسانی کافی است. شاید به همین دلیل است که مولف و نساخ توضیح و تفسیری به متن اضافه نکرده‌اند. حال آنکه در مواردی چون دوبیتی‌های منسوب به صفی‌الدین اردبیلی یا سایر جملات غیرفارسی منقول در کتاب صفوه‌الصفا، به دلیل نامفهوم بودن برای فارسی‌دانان و فارسی‌خوانان، شرح و تفسیر و ترجمه شده‌اند.

5.      قواعد و قوانینی که شارحین فرضیة آذری برای بقایای امروزی آذری مفروض(مانند تاتی خلخالی یا لهجة تالشی گلین قیه و کرینگانی) ذکر کرده‌اند، با خاتمه رساله مطابقت ندارد. برای مثال، منوچهر مرتضوی در مقالة "نکته‌ای چند از هرزنی(=گلین قیه‌ای)" می‌نویسد: "بدون تردید (زبان هرزنی) فرزند اصیل لهجة کهن آذری است"(مرتضوی، 1333: 304). و در ادامه حالات گرامری اسم را در این زبان بیان می‌کند و مثلاً دربارة حال اضافه(Genitive) می‌نویسد: "در زبان هرزنی مضاف‌الیه مقدم می‌آید" (ص 310). یعنی دقیقاً عکس فارسی است به عبارت دیگر کلاهِ حسن می‌شود حسنِ کلاه، و عمرِ گل می‌شود ولِ عمر(vel-e). آیا حتی یک مورد از این نوع مضاف و مضاف‎الیه در خاتمه رساله آمده است؟ نه! پس این چه نوع فرزند خلفی است؟

چرا خاتمه رساله، آذری قلمداد می‌شود؟

جواب این سوال را باید در کلّیتِ وسیعتری که پروژۀ/فرضیۀ/تئوری/ایدئولوژیِ زبان آذری خوانده‌ام، جستجو کرد. البته این بحث محتاج شرح و بسط مفصلی است که ان‌شاء‌الله در آینده قصد آن را دارم. عجالتاً می‌توان گفت هدف این بوده است که اولاً ادعای تازگی زبان ترکی در آذربایجان حتی‌الامکان به دورۀ معاصر نزدیک شود و ثانیاً ادعای ترک نبودن اهالی آذربایجان بیشتر تقویت شود. مقصود از همۀ استدلالها و صغری و کبراهای فوق –به مصداق ضرب‌المثل زیبای آیی‌نین مین اویونو بیر آرموت اوستونده‌دیر- آن است که توجیه شود زبان ترکی نه فقط هیچ حق و حقوقی نمی‌تواند طلب کند، بلکه اگر عزم و همت ما به امحاء و نابودی‌اش تعلق گرفته است، کاری صواب، صحیح، موجه و منطقی می‌کنیم. زبانی که تحمیلی باشد- بخصوص که تحمیل آن هم جدیداً اتفاق افتاده باشد و اسناد و مدارک کافی(نظیر خاتمه رسالۀ روحی انارجانی) برای آن موجود است- به تعبیر عباس اقبال آشتیانی آیا "غریب و مضحک نیست جمعی مغرض یا بی‌خبر آن را زبان مادری مردم آذربایجان" بگویند(اقبال آشتیانی، 1324: 11). به هر حال و به دلایلی که مجال آن در در اینجا نیست، دعاوی و آثار شارحین ایدئولوژی مزبور به قدری متناقض و مملو از اغلاط و اشتباهات است که آدمی متعجب می‌شود چگونه هنوز از زبان آذری سخن به میان می‌آید. خاتمه رسالۀ روحی انارجانی و سوءاستفاده‌ها از آن، نمونه‌هایی از این تناقضات را در پیش چشم ناظران بیطرف قرار می‌دهد تا خود قضاوت کنند.



[i] و.ب.هنینگ، زبان کهن آذربایجان، در: کتاب سایه های شکار شده ؛ مجموعه مقالات بهمن سرکاراتی ؛نشر قطره ؛ تهران ۱۳۷۸.(تجدید چاپ از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز).