گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(2):نویسنده :محمد اردم

+0 به ین

زبانِ خاتمۀ رسالۀ روحی انارجانی

در اینکه اصل رساله فارسی است، کسی تردیدی ندارد. اما خاتمه که از زبان اجلاف و اناث تبریز نقل می‌شود، از نظر محققان فوق‌الذکر آذری یا فارسی آذری است. در ادامه استدلال خواهد شد که زبان خاتمه هم فارسی است اما فارسی عامیانه و تقلیدی از لهجات شفاهی خراسانی و عراقی.

1.      اولین بار والتر برونو هنینگ در مقالۀ" زبان قدیم آذربایجان"(1954) در نقد استفاده از رسالۀ مزبور برای اثبات زبان آذری نوشت: ملحقه رساله روحی انارجانی(سده شانزدهم میلادی) که عباس اقبال توجه محققان را بدان جلب کرده  و متن کامل آن را محمد مقدم منتشر کرده است، برخلاف آنچه ادعا شده  به هیچ گویشی نوشته نشده بلکه به یک نوع زبان عامیانه در حقیقت بیش از حد عامیانه و کوچه بازاری و محاوره‌یی فارسی نگاشته شده است و هیچ رابطه‌یی با مساله زبان کهن آذربایجان ندارد .[i]

اما این اظهار نظر از طرف یکی از معتبرترین و شاخص‌ترین متخصصان زبانها و لهجه‌های ایرانی، علی‌رغم آنکه مقاله‌اش حدود چهار دهۀ قبل ترجمه شده است، به هیچ وجه مورد توجه متخصصان فرضیۀ آذری قرار نگرفت. آنان حتی به نقل و نقد نظر هنینگ هم اقدام نکردند حال آنکه مقالات درجه دوم این محققان گاه تا بیست بار تجدید چاپ شده است. البته می‌توان ضعف منطق علمی این پژوهشگران و احتمال بروز تردید در مبانی ایدئولوژیک‌شان را عامل این تجاهل دانست. 

نکتۀ مورد نظر هنینگ در نگاه به متن آشکار می‌شود، اما برای فهم صدق مدعا، به چند بیت/جمله زیر توجه کنید:

مزیوام آن کلا را
آن قد و آن بالا را
من مرسام آن رو را
طبق شفتالو را
قربان شوام ابرو را
کمان چارپهلو را
ممانام آن بینی را
آن زنبق سیمین را
بمیرام آن دهانا
آن لب و آن دندانا
صدقه شوم چانه را
آن دُرِ یکدانه را
جانم بجانت آلوده
همچون عسل و پالوده
جانم بجانت ور زده
هم چو قفل رومی و(ه) در زده

(توجه کنید که در بند آخر به جای بر، ور و در عوض به، وه آمده که خصوصیت لهجات عامیانه عراقی و خراسانی است)

2.      روحی در بحث از شعراء می‌گوید: شعرای آذربایجان تتبع شعرای خراسان و عراق کنند و بر روزمرۀ آنان متکلم شوند(نفیسی، 1332: 345). از همین اشاره استنباط می‌شود که او خود می‌کوشیده، همانند شعراء(چرا که وی هم دعوی شاعری دارد) در کنار فارسی مکتوب و اصطلاحاً لفظ قلم، تکلم روزمره، شفاهی و عامیانه فارسی عراقی و خراسانی را هم بیاموزد. اشاره شد که احتمالاً روحی از تبریز خارج نشده است. بنابراین باید این زبان روزمره را از اساتید یا عراقیان و خراسانیان مقیم تبریز آموخته باشد. مصدق این ادعا نمونه‌های متعددی است که فریدون جنیدی با عنوان لهجۀ خراسان(به قول وی تطبیق آذری و خراسانی) مشخص می‌کند. البته آموزش فوق نمی‌تواند کاملاً بی‌نقص باشد و به همین دلیل است که لسان عامیانۀ خاتمه با زبان شفاهی عراق عجم و خراسان انطباق کامل ندارد بلکه استنباطهای شخصی مولف هم در آنها وارد شده است. مثلاً علامت جمعِ ها در متن همواره به همین شکل آمده، حال آنکه در نواحی مزبور به صورت ـا تلفظ می‌شود.

3.      از زمان کسروی تاکنون تلاشهایی صورت گرفته تاقواعد گرامری برای آذری مفروض مشخص شده و از قطعات و فقرات منتسب به آذری استخراج شود. هیچ یک از قواعد مزبور در این متن مشاهده نمی‌شود. برای مثال جملة معروفی که در صفوه‌الصفای ابن‌بزار اردبیلی با عنوان زبان تبریزی نقل شده(مطلبی که در جای خود باید بررسی شود)، چنین است: گو حریفر ژاته(یعنی: بگو که حریفت آمد). از اینجا معلوم می‌شود که اولاً ضمیر دوم شخص مفرد نه ـت که ـر بوده است. ثانیاً ژاته(و فعل مفروض ژاتن) به معنای گفتن بوده است(کسروی 1325:35). اما در خاتمه رساله روحی انارجانی دهها بار ضمیر ـت آمده و فعل آمدن هم مکرر استعمال شده است:

جانم بجانت آلوده
همچون عسل و پالوده
جانم بجانت ور زده
هم چو قفل رومی و در زده

می‌دانیم که ضمایر محافظه‌کارترین قسمت هر زبان را تشکیل می‌دهند که فقط با تبدیل زبان تغییر می‌کنند. لذا چنین تغییری در مورد آذری مفروض غیرقابل قبول است، حتی اگر کسی به تاثیر فارسی استاندارد متوسل شود.  زیرا اولاً در فقدان سواد و خاصتاً بین طبقة اناث و اراذل و اوباش، چنین تصوری معقول نیست. ثانیاً در نمونه‎های احتمالی که کسروی از آذری آورده، نمونه‌هایی با ضمیر ـر حتی یک قرن بعد هم مشاهده می‌شود( شعر خلیفه صادق خلیفة آستان صفویه، کسروی 1325 :44).

3.      علامت جمع ـها تقریباً مختص فارسی است و در زبانها و لهجه‌های مجاور آذربایجان (کردی، تاتی، گیلکی و تالشی) و نمونه‌هایی که بقایای آذری مفروض تلقی شده‌اند(مانند گلین قیه و کرینگان) علامت جمع ـان است. حضور این علامت جمع در خاتمه رساله روحی شاید بیش از جمع آن باشد: به جملاتی مثل:  قحبه‌ها ترا بدآموز کردند(فارسیاستاندارد و مکتوب امروز است!).. همچو آتشها می‌سوزم(نفیسی: 363) توجه کنید. حال آنکه در هیچ یک از نمونه‌های منتسب به آذری این علامت جمع مشاهده نمی‌شود.

4.      تقریباً هیچ کلمه یا عبارتی (به استثنای عباراتی که تاکنون خوانده نشده‌اند) در خاتمه رساله نیست که برای فهمش حاجت به دانستن زبانی غیر از فارسی و گرامر آن باشد و اطلاع از فارسی استاندارد و خراسانی کافی است. شاید به همین دلیل است که مولف و نساخ توضیح و تفسیری به متن اضافه نکرده‌اند. حال آنکه در مواردی چون دوبیتی‌های منسوب به صفی‌الدین اردبیلی یا سایر جملات غیرفارسی منقول در کتاب صفوه‌الصفا، به دلیل نامفهوم بودن برای فارسی‌دانان و فارسی‌خوانان، شرح و تفسیر و ترجمه شده‌اند.

5.      قواعد و قوانینی که شارحین فرضیة آذری برای بقایای امروزی آذری مفروض(مانند تاتی خلخالی یا لهجة تالشی گلین قیه و کرینگانی) ذکر کرده‌اند، با خاتمه رساله مطابقت ندارد. برای مثال، منوچهر مرتضوی در مقالة "نکته‌ای چند از هرزنی(=گلین قیه‌ای)" می‌نویسد: "بدون تردید (زبان هرزنی) فرزند اصیل لهجة کهن آذری است"(مرتضوی، 1333: 304). و در ادامه حالات گرامری اسم را در این زبان بیان می‌کند و مثلاً دربارة حال اضافه(Genitive) می‌نویسد: "در زبان هرزنی مضاف‌الیه مقدم می‌آید" (ص 310). یعنی دقیقاً عکس فارسی است به عبارت دیگر کلاهِ حسن می‌شود حسنِ کلاه، و عمرِ گل می‌شود ولِ عمر(vel-e). آیا حتی یک مورد از این نوع مضاف و مضاف‎الیه در خاتمه رساله آمده است؟ نه! پس این چه نوع فرزند خلفی است؟

چرا خاتمه رساله، آذری قلمداد می‌شود؟

جواب این سوال را باید در کلّیتِ وسیعتری که پروژۀ/فرضیۀ/تئوری/ایدئولوژیِ زبان آذری خوانده‌ام، جستجو کرد. البته این بحث محتاج شرح و بسط مفصلی است که ان‌شاء‌الله در آینده قصد آن را دارم. عجالتاً می‌توان گفت هدف این بوده است که اولاً ادعای تازگی زبان ترکی در آذربایجان حتی‌الامکان به دورۀ معاصر نزدیک شود و ثانیاً ادعای ترک نبودن اهالی آذربایجان بیشتر تقویت شود. مقصود از همۀ استدلالها و صغری و کبراهای فوق –به مصداق ضرب‌المثل زیبای آیی‌نین مین اویونو بیر آرموت اوستونده‌دیر- آن است که توجیه شود زبان ترکی نه فقط هیچ حق و حقوقی نمی‌تواند طلب کند، بلکه اگر عزم و همت ما به امحاء و نابودی‌اش تعلق گرفته است، کاری صواب، صحیح، موجه و منطقی می‌کنیم. زبانی که تحمیلی باشد- بخصوص که تحمیل آن هم جدیداً اتفاق افتاده باشد و اسناد و مدارک کافی(نظیر خاتمه رسالۀ روحی انارجانی) برای آن موجود است- به تعبیر عباس اقبال آشتیانی آیا "غریب و مضحک نیست جمعی مغرض یا بی‌خبر آن را زبان مادری مردم آذربایجان" بگویند(اقبال آشتیانی، 1324: 11). به هر حال و به دلایلی که مجال آن در در اینجا نیست، دعاوی و آثار شارحین ایدئولوژی مزبور به قدری متناقض و مملو از اغلاط و اشتباهات است که آدمی متعجب می‌شود چگونه هنوز از زبان آذری سخن به میان می‌آید. خاتمه رسالۀ روحی انارجانی و سوءاستفاده‌ها از آن، نمونه‌هایی از این تناقضات را در پیش چشم ناظران بیطرف قرار می‌دهد تا خود قضاوت کنند.



[i] و.ب.هنینگ، زبان کهن آذربایجان، در: کتاب سایه های شکار شده ؛ مجموعه مقالات بهمن سرکاراتی ؛نشر قطره ؛ تهران ۱۳۷۸.(تجدید چاپ از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز).

 



آردینی اوخو

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(1) از محمد اردم

+0 به ین
نویسنده :محمد اردم 

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی

از متونی که در برنامۀ تحقیقاتی(به تعبیر ایمره لاکاتوش) و پارادایم(به اصطلاح تامس کوهن) فرضیه/تئوری زبانِ آذری جایگاهِ مهمی دارد، ضمیمۀ رساله‌یی است که مولف آن روحی انارجانی ذکر شده است. اصل رساله از یک مقدمه و دوازده فصل تشکیل شده و از اقشار مختلف جامعه و بویژه رذایل و خلقیات نامطلوب طبقات ناس بحث می‌کند. رساله با "مقدمه‌ای در بیان اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعیان(و) اجلاف تبریز" که خود شامل 14 فصل مختصر است، خاتمه می‌یابد. این ملحقه که زبانی عامیانه نوشته شده، به دلیل آنکه از متاخرترین و مفصل‌ترین نمونه‌های "آذری " معهود پنداشته شده، نظیر مقدمه ابن‌خلدون بسی بیش از اصل رساله طرفِ توجه بوده است. ملحقۀ رساله به سبب اشتمال بر عبارات عامیانه و مستهجن، و به احتمال زیاد به جهتِ تبلیغات شدید حامیان و شارحین تئوری آذری، از چشم محققان زبان و فرهنگ ترکی پنهان مانده است. در این مطلبِ مختصر بعد از استدلال و احتجاج بر این که رسالۀ مزبور ارتباطی با آذری مزعوم و مفروض ندارد و ادعا "آذریت" نمونه‌یی واضح از سوءاستفاده و سفسطه‌گری شارحین فرضیۀ آذری است، به عبارات و واژگان ترکی مضبوط در اصل و الحاقیۀ رساله اجمالاً اشاره خواهد شد.



آردینی اوخو

«ﺁﻳﺎ ﺑﺎ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﻬﺎ ﻟﻄﻒ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺧﻴﺎﻧﺖ» ؟!

+0 به ین
«ﺁﻳﺎ ﺑﺎ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﻬﺎ ﻟﻄﻒ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺧﻴﺎﻧﺖ» ؟!

آﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺪﻭ ﺗﻮﻟﺪ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻰ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻟﻄﻒ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﺧﻴﺎﻧﺖ؟!

ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺟﺎﻱ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﻬﺎ  ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻳﺎﺭ ﻛﻪ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ آﻣﻮﺧﺖ ,والاتر ﺧﻮﺍﻫند ﺷﺪ؟! 

ﺍﻳﺎ ﺩﻛﺘﺮ ﻫﺌﻴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺭﻛﻲ ، ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻋﻤﻞ ﻗﻠﺐ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ؟ 

آﻳﺎ ﭘﺮوفسور ﺫﻫﺘﺎﺑﻲ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻛﻨﺪ و ﺷﻌﺮ ﺑﺴﺮﺍﻳﺪ و ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺩﺍﻥ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ؟ !

ﺍﻳﺎ ﺩﻛﺘﺮ ﮔﻮنئیلی ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺣﻔﻈﺸﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺩﻛﺘﺮﺍﻱ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﻱ  ﺑﮕﻴﺮﺩ ﻭ ﺗﺤﺼﻴﻞ کند ؟

ﺍﻳﺎ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺭﺍﺷﺪﻱ ﻛﻪ با ﺗﻮﺭکی ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻳﻚ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ؟


ﺍﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻔﺎﺧﺮ آﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮﺭکی ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻣﺪﺍﺭﺝ ﻋﻠﻤﻲ ﺭﺍ طی ﻛﻨﻨﺪ؟!

آﻳﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ این پدر و مادر ها ﺍﺯ ﻣﻔﺎﺧﺮ ﺍﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ والاتر ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ  ﺷﺪ؟!


ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺎﺳﺖ آﺳﻴﻤﻴﻼﺳﻴﻮﻥ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﺎ   ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺴﻞ
ﻛﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ؟!

ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻫﻮﻳﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺑﺎﺯﻱ ﻛﻨﻨﺪ؟!


ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﺗﻮﺭﻛﻲ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﻟﻲ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﺗﻮﺭﻛﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﻨﺪ!


ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﺎ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ،

ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﺪ ﻓﺎﺭﺱ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ ﺗﻮﺭﻙ ﺍﺳﺖ!


ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﻲ ﻫﻮﻳﺖ ﺍﺳﺖ،ﻭ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺗﻔﻜﺮ ﺧﺎﻡ ﻭ ﺑﻲ ﺳﻮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺭﺍ "ﻛﻼﺱ" ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻣﻴﺪﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﻬﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻬﺘﺮﻱ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ،

ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﺗﻔﻜﺮ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﻫﺎ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻓﺎﺷﻴﺴﺘﻲ ﻭ ﺭﺍﺳﻴﺴﺘﻲ رژیم پهلوی و بازمانده های آن  ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﻛﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺑﺮﺧﻲ  ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ، ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﺑﻲ ﺳﻮﺍﺩﻱ ﻭ ﺩﺭﻙ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﺷﻌﻮﺭ ﻣﻠﻲ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺷﻌﻮﺭ ﻣﻠﻲ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻫﺎﻱ ﺟﺮﻳﺎﻧﺎﺕ ﻓﺎﺷﻴﺴﺘﻲ ﻭ ﺭﺍﺳﻴﺴﺘﻲ ﻓﺎﺭﺱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮﺭﻙ ﺍﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﻬﺎ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺧﻮﺩ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﻮﻧﺪ ، ﻭ در نتیجه  ﺳﻌﺎﺩﺕ ،ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ، ﻏﺮﻭﺭ، ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﻋﻮﺍﻡ ﻛﻼﺱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ،ﺣﺎﻝ ﭼﻮﻧﻜﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻟﺪﻳﻦ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻋﺪﻡ ﺳﻮﺍﺩ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎﻣﻞ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺍﺭﺯﺷﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻳﻦ ﻫﺠﻤﻪ ﻫﺎ ﺩﻭﺍﻡ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﺣﺎﻝ ﺑﺎ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺳﻌﻲ ﺩﺭ ﭘﺎﻙ ﻛﺮﺩﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺑﺨﺸﻲ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺗﻮﺭﻙ ﺍﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻓﻌﺎﻟﻴﻦ ﻣﺪﻧﻲ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻠﻲ ﺍﺯﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻴﺒﻮﺳﺪ،


ﺩﺭ ﺍﺧﺮ ﺭﻭﻱ ﺳﺨﻨﻢ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﺍﻟﺪﻳﻨﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﻭ ﺑﺎﻫﺮ ﺩﻳﺪ ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻳﺎ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻪ
ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻫﻮﻳﺖ ﺟﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺎﺯﻱ ﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ :

آﻱ آﻧﺎﻻﺭ ، آﻱ ﺍﺗﺎﻻﺭ!

سیزینله یم

نچه ﺩﻳﻞ ﺑﻴﻠﻦ ، ﺍﺋﻠﻪ ﺑﻴﻞ ﻧﺌﭽﻪ  ﺍﻳﻨﺴﺎﻥ ﺩﻳﺮ ...

 

ﺍﻣﺎ ....

 

آﻧﺎ ﺩﻳﻠنی ﺑﻴﻠﻤه ﻴَﻦ

 

ﻧﺌﺠﻪ ﺍﻳﻨﺴﺎﻥ ﺩﻳﺮ؟ نئجه!!!!!؟؟؟...



آردینی اوخو

سایت " فرهنگ ایران باستان" و نفرت پراکنی و تمسخر ترکان . بااستفاده از مطالبhttp://www.nursing88umsha

+0 به ین

_ سایتی بنام "فرهنگ ایران باستان" مدتهاست که به تمسخر تاریخ و فرهنگ و زبان ترکان ایران می پردازد. کینه عمیقی که این سایت نسبت به ترکان دارد بی سابقه و اوج بی مسئولیتی است . این سایت زندگی اساطیر و قهرمانان  ترک چون "ده ده قور قوت" و "کوراوغلو " و " قاچاق نبی" و .... که بین ترکان و بخصوص مردم آذربایجان ستوده میشوند.... تحریف و به تمسخر میگیرد و میلیونها ترک ایرانی و زبانشان را غیر بومی میداند و مملو از تهمت و تمسخر و بد دهنی به ترکان است . اجداد ترکان ایران ، اوغوزها را جنایتکار معرفی میکند گویا که آریائیان انسانهای کاملاً سالم و پاکی بوده اند . این سایت فراموش میکند که جد آرئیان کوروش قبل از رسیدن به بابل جه گوشمالی هایی به مردم شهرهای بین راهی داده است و ساسانیان و رضا شاه و محمد رضا چه جنایتهایی مرتکب شده اند. او فکر میکند انسان ترک و آذربایجانی منشاء شرارت و انسان پارس و آریایی اوج انسانیت است . ریشه این برتری پنداشتن نژاد از کجاست ؟این ذهن و تفکر علیل و بیمار از چه منابعی تغذیه میکند؟

جواب را باید در 80 سال سیستم حاکم شونیسم فارس که ارمغان رژیم پهلوی است جست. شونیسم یعنی اعتقاد به برتری نژادی و یا حقوقی ملتی بر ملت دیگر. با کنار رفتن قاجاریه یا  آخرین حکومت ترک در ایران، رژیم نژاد پرست پهلوی با نقاب وحدت ملی ولی در اصل برای خدمت به اربابان خارجی خود تمرکزگرایی (سانترالیسم) افراطی ویکسان سازی اجباری هویتی - فرهنگی کشور کثیرالملله ایران را در دستور کار خود قرار داد. طبق سیستم جدید شونیستی ، ایران یعنی تنها سرزمین ملت فارس و دیگر ملتهای ترک ، کرد ، عرب ، بلوچ ، ... باید از صحنه فرهنگی، سیاسی ایران محو می شدند.دلیل استعمارگران خارجی به خصوص انگلیس برای این سیاست نیز ایجاد قدرتی یکپارچه به عنوان سدی در مقابل رقیب استعماری روسیه (که به تازگی سیاستهای ضد سرمایه داری را نیز پیشه کرده بود) وساده کردن بازیهای استعماری خود در منطقه با جایگزینی یک مهره مرکزی به جای چندین کانون قدرت ملی بود. البته دلایل دیگری نیز برای مبارزه با عنصر ترک در این منطقه وجود داشت. اول خاطره تلخ اروپاییان از دولت مقتدر عثمانی و دیگری ترس از  پیشرو بودن ملت آذربایجان در حرکات روشنفکری وضد استعماری بود چراکه آذربایجان در آن زمان در نتیجه ارتباط زبانی ملت ترک آذربایجان با آزادیخواهان همزبان خود در آنسوی رود آراز و ترکیه دروازه ورود اندیشه های نو و آزادیخواهی به ایران بود.

این دوران مقارن بود با عصر نظریه های نژاد پرستی به خصوص تئوری ساختگی  نژاد برتر آریا در اروپا که  دستاویز استثمارگران شده بود. این تئوری های نژاد پرستانه ساخته و پرداخته اروپاییان در ایران منبع الهام و تغذیه برای عده ای روشنفکر جیره خوار دربار پهلوی گشت تا با این رژیم در نابودی ملتهای ایرانی غیر فارس همراه گردند. آنها برای نابودی دیگر ملتها ، یکسان سازی اجباری هویت ملتها را پیشه کرده و زبان و فرهنگ ملتها را مورد حمله قرار دادند. حکومت مرکزی نابودی هویتی ملتها را به نسل کشی ترجیح داد ، هرچند که در مواردی نیز جنایت و خونریزی را نیز بر این ملتها روا داشت.

فعالیتهای شونیستی در این دوران عموما در قالب ایده های پان ایرانیستی صورت می گرفت. پان ایرانیستها طرفدار ایجاد ملت واحد ایرانی از طریق نابودی هویت ملتهای غیر فارس و فارس سازی اجباری آنها هستند. از این رو است که پان ایرانیست ها (=شونیستها) به پان فارس یا پان آریانیسم نیز معروف گشته اند.

مرامنامه شونیسم فارس را می توان درنژاد پرستی آریایی، ترک ستیزی و عرب ستیزی، اسلام ستیزی، باستانگرایی، تبلیغ دین زرتشت خلاصه کرد. اگرچه جرقه های شونیسم فارس قبل از رژیم پهلوی  و تحت تاثیر غربیان در ایران زده شده بود ولی ارتقاء آن در حد یک سیاست حکومتی از زمان رضاخان شروع شد. از بنیانگذاران باستانگرایی و شونیسم آریایی نیز می توان از آخوندزاده، جلال الدین میرزای قاجار، میرزا ملکم خان و در نسل بعد، سید حسن تقی زاده ، کاظم زاده ایرانشهر تبریزی، محمود افشار، احمد کسروی، تقی ارانی، ملک الشعرای بهار، رضا زاده شفق، محمدعلی فروغی ، جواد شیخ الاسلام زاده ، یخی زکاء و... نامبرد.

شروع تحقیر ها

مقارن با سرکار آمدن رژیم نژاد پرست پهلوی نوشته زیر در روزنامه سلامت چاپ گیلان درج می گردد: " مقصد از خلع احمد شاه نه اینکه تبدیل اصول نظام به جمهوریت بود ، نه ، نه ، نعوذ بالله – بلکه تعویض طایفه قلدر آسای قاجاریان ترکی به سلاله طاهره نجیب پهلوی فارسی بود". [31]

تحقیر ها در این دوره شروع می شود. مستوفی استاندار دست نشانده حکومت پهلوی در آذربایجان از سرشماری در آذربایجان به خر شماری تعبیر می کرد و با جمله معروف خود اندیشه تبعیضگرایانه سیستم نژاد پرست پهلوی نسبت به آذربایجانیها را عیان می سازد:" آذربایجانیها ترکند! یونجه خورده و مشروطیت گرفته اند حالا نیز کاه می خورند و ایران را آباد می سازند". محمود افشار تئوریسین مزدور دربار که هیچ حقی را برای ترکان کشور قائل نبود و حتی با 5 دقیقه آموزش زبان ترکی در مدارس و دانشگاهها مخالفت می کرد پیشنهاد مدرسه های مادرانه در آذربایجان را مطرح می کند. جواد شیخ الاسلامی تئوریسین دیگر در تکمیل نظرات محمود افشار طرح جدا کردن اجباری نوزادان شیر خوار آذربایجانی و نگهداری آنها در شیر خوارگاههای مخصوص که تا هفت سالگی تماس با والدینشان نداشته  و کلامی از آنها نشنوند تقدیم دیکتاتور زمان خود می کند[20] [14]. محسنی رییس فرهنگ استان آذربایجان می گفت:«هرکس که ترکی حرف می زند، افسار الاغ بسر او بزنید و او را به آخور ببندید...» [40]. ذوقی رییس فرهنگی که بعد از محسنی به آذربایجان آمد، صندوق جریمه ترکی حرف زدن در دبستانها گذاشت تا هر طفل دبستانی آذربایجان که جسارت ورزیده ترکی صحبت کند، جریمه شود.

تئوریسین ترک خودباخته احمد کسروی نیزدر این زمان دست به کار می شود و تئوری ساختگی زبان آذری یا زبان باستانی آذربایجان را ارائه می کند و طبق آن با  کشف چند روستای غیر ترک زبان در آذربایجان مدعی می گردد زبان بومی آذربایجان آذری یا لهجه ای از فارسی بوده که در دوران مؤخر در اثر حمله ترکان و مغولان زبان ترکی به آنها تحمیل شده است. این تئوری که به نقد آن خواهیم پرداخت بعدها دستاویز تئوریسینهای مزدور دیگری شده است تا به آن شاخ وبرگ دهند و زبان ترکی را زبان تحمیلی بنامند.

همراستا با این سیاست، جوک سازی علیه ملتهای غیر فارس و ملت ترک شدید تر می گردد. اقدامی که اگرچه در عامه مردم با نیت خاصی انجام نمی پذیرد ولی در پشت پرده حمایت می شود. اقدامی پلید که تا امروز نیز با ظهور دلقکهایی چون ماهی صفت (مستر سین) ادامه پیدا می کند.

شروع تحریفها

همانطور که نوشته شد با ظهور نظریه پردازهای وابسته ای چون کسروی و محمود افشار و شیخ الاسلامی و... تحریفهای تاریخی علیه اقوام غیر فارس و نظریه های نژاد پرستانه به نفع طبقه حاکم و ملت فارس شروع شد. آنان قصد داشتند و دارند چنین تلقین کنند که صاحبین اصلی ایران فقط ملت فارس است و ساکنین این منطقه از دیرباز از نژاد برتر پارس یا آریا بودند و برای توجیه وجود دیگر ملتها در ایران یا زبان آنها را در حد گویش و لهجه فارسی تقلیل می دهند (مانند کردی و لری و بلوچی و حتی بعضاً خود ترکی!) و یا زبان آنها را زبانهایی معرفی می کنند که در اثر حمله خارجیان به مردم منطقه که اصالتا آریایی بودند به آنها تحمیل شده است (مانند زبان ترکی و عربی )! تحریفهای این دوره دو محور عمده داشت ، بزرگنمایی تاریخ و فرهنگ و زبان ملت فارس و خرد کردن هویت دیگر ملتهای ساکن ایران.  در راستای اولین محور تئوریها و جعلیات باستانشناسان غربی که در حال کند و کاو تپه های باستانی ایران بودند به داد تئوریسین های شونیست داخلی رسید. آنها قصد داشتند تاریخ ایران را محدود به دوران هخامنشی ، ساسانی و اشکانی کرده و دوران تمدنهای باشکوه ماقبل آن و دوران حکومتهای ترک و اسلامی بعد از آن را کمرنگتر جلوه دهند! به گونه ای مشکوک کوروش و داریوش را تقدیس و پرستش می کردند ! سرمایه های هنگفت جهت بزرگنمایی این برهه از تاریخ ایران تحت نام جشنهای دو هزار و پانصد ساله  صرف می شود و حتی مبدا تاریخ نیز به ابتدای حکومت هخامنشیان تغییر داده می شود! شروع به تبلیغ نژاد ساختگی آریا و منزه نشان دادن این نژاد که تا آن تاریخ برای ملتهای ایرانی مجهول بود کردند.  از طرفی نیز ترک ستیزی و عرب ستیزی و اسلام ستیزی را در برنامه کار خود قرار دادند. اعراب و ترکان را  دشمن ایران و ایرانی و نابود کننده تمدن ایران معرفی کردند! عرب را سوسمار خوار و ترکی را گاه زبان غلامان بدکاره دربار فارسها معرفی کردند و گاه زبان مهاجمین!

 

منابع

 

14.     57 مین سالگرد 21 آذر، ویژه نامه یول هفته نامه خبری دانشجویان ترک دانشگاه تهران، 18 آذر 1382

 

20.     زبان آذربایجان و موقعیت گذشته و کنونی  آن در ایران، حسن راشدی 1383

 

21.     دوازده قرن سکوت ، اثر ناصر پورپیرار، انتشارات کارنگ 1382www.naria.persianblog.com

 

22.     مجموعه مقالات سایت www.tribun.com

 

26.     مجموعه مقالات سایت www.durna.info

 

31.      سندی از ظهور شونیسم در ایران ، علی رضا صرافی   http://www.cst.uwaterloo.ca/~garousi/azbiltop/abtam/sened-zuhur-shuvunism.pdf

 

 40.  نقل از مقاله «پیام به پیشه وری» به قلم نوشاد. کیهان شماره



آردینی اوخو

ممدووا: اونا دئکی خوشبختم

+0 به ین

No automatic alt text available.

اونا دئکی خوشبختم *** یالان دانیش آدیمدان

دئ کی اثر قالمایب*** سن گؤردویون آدامدان(قادیندان)

دئ کی هئچ اسکیک اولمور*** اؤز- گؤزوندن سعادت

سنی چوخدان اونودوب *** خوشبخت اولوب نهایت

نه اولار، اونا دئمه کی *** اونسوز دلی اولموشام

آرزولاری بهره سیز *** یاری یولدا قالمیشام

آدیمی چکمه نولار*** آدیمیدا آنماسین

من بیتدیم ، هئچ اولماسا *** اونون قلبی یانماسین

منی اونا تانیتما *** قوی منی "گؤناه" بیلسین

من، مین دفه اؤله رم *** قوی او بیر دفه اؤلسون

گؤزلرینه چوخلو باخ*** گؤر ، ینه ده سئویرمی؟

سوروشسا من هاردایام *** نولار دئمه یئریمی

عزیز دوست ، سون خواهیشیم... *** توت اونون اللریندن

منه قوخوسون گتیر *** قوی عطری گلسین سندن!

اونا دئ کی خوشبختم ***یالان دانیش آدیمدان

دئ کی اثر قالمایب*** سن گؤردویون آدامدان(قادیندان)




آردینی اوخو