گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

تاریخ حضور تركان در ایران قبل از اسلام و بعد از آن: نقل از وبلاگ كوروش بزرگ

+0 به ین

تاریخ حضور تركان در ایران, تاكنون بحث‌های داغی را برانگیخته است. برخی، تاریخ تركان ایران را از دوران باستان و زمان سومریان كه قرائنی بر ترك بودن آنان اقامه شده است، شروع می‌كنند و برخی نیز با نادیده انگاشتن قراین تاریخی، حضور تركان را تا زمان سلاجقه و حتی بعد از آن نفی می‌كنند.
نگارنده در این مقاله به اختصار حضور تركان قبل از زمان سلجوقیان و بعد از آن را بخصوص در مناطق شرقی آذربایجان و عراق عجم (شیراز و اصفهان و ساوه و تهران (ری) قزوین و قم) یعنی مناطقی كه تاریخ‌ نگاران دیگر در مورد آنها تمركز نكرده‌اند خواهد پرداخت. شایان ذكر است كه منابع من در بخش نخست و تاریخی این پژوهش، كتب مؤرخین اسلامی در سده‌های میانه است. چرا كه تاریخ تركان این مناطق از این زاویه كمتر بررسی شده است. اصرار نگارنده برای استفاده از این منابع دلیل دیگری نیز دارد. معمول كسانی كه حضور تركان را در ایران انكار كرده‌اند در واقع با حذف و جرح مطالب این منابع به این كار دست زده‌اند كه برای پاسخ به آنان لاجرم باید به این منابع استناد كرد و دیگر اینكه مطالب موجود در این منابع، سخنان همدیگر را تكمیل و تایید می‌كنند و یك نوع تواتر تاریخی بر حضور پررنگ تركان در ایران، در این تواریخ دیده می شود.
یكی از این كتابها تاریخ قم است. این كتاب در سال ۳۷۸هـ/۹۸۸م حدود نیم قرن قبل از حضور سلجوقیان در ایران توسط حسن بن محمد بن حسن قمی به زبان عربی نگاشته شده است. اصل عربی این كتاب به دست ما نرسیده است اما ترجمه‌ای از این كتاب در سال‌های ۸۰۶-۸۰۵ هجری قمری به دست حسن بن علی بن حسن عبدالملك قمی انجام گرفته است كه باز تنها یك جلد (جلد اول) آن به دست ما رسیده است.
مولف این كتاب در ص ۳۷به روستایی به نام ترك آباد اشاره می‌كند كه نام روستا خود دلیل حضور تركان در آن است. در جای دیگر از ساخته شدن رستاق انار توسط تركان سخن میگوید. به نوشته این مورخ انار نام یكی از نوادگان افراسیاب ترك است كه این رستاق را نیز به وی نسبت داده‌اند: «رستاق انار، آن را نام نهانده‌اند به “انار بن سیاران بن سهره بن افراسیاب تركی» (تاریخ قم ص۶۹)
همچنین او از منطقه «شادقولی» در قم نام می‌برد (تاریخ قم ص ۵۵، ۱۱۴، ۱۳۵). شادقولی یك كلمه تركی به معنای غلام شاه یا پیشكار شاه است كه هم به معنای اسم شخص و هم به معنای اسم منطقه در تواریخ متعدد مربوط به قم، به كار رفته است. شادقولی اكنون به دو منطقه در استان قم اطلاق می‌شود كه یكی شهركی در جنوب غربی استان قم است كه ساكنان بومی آن را تركان خلج تشكیل می‌دهند. این شهرك قبلا روستا بوده و بعد به شهر چسبیده است و دیگری نام تپه‌ایست كه اكنون حفاری‌های باستانی بر روی آن انجام می‌شود. در واقع وجود تپه باستانی شادقولی در قم و همچنین ذكر نام شادقولی در هزار سال قبل از این در تاریخ قم خود دلیل بسیار روشنی برای حضور دیرین تركان در این منطقه است.
یكی دیگر از مولفانی كه به حضور تركان در این مناطق اشاره كرده است علامه محمود كاشغری (قرن پنجم هجری) است. وی در كتاب معروف خود دیوان لغات الترك بعد از اشاره به بنای قزوین توسط دختر افراسیاب می‌نویسد: «بسیاری از تركان، قزوین را مرز سرزمین تركان می‌دانند. شهر قم (=قومQum) نیز در این مرز قرار دارد. چرا كه لفظ قُم، در تركی به معنای ماسه است و دختر افراسیاب در آنجا به شكار می‌رفت»
(دیوان لغات الترك، ترجمه فارسی، ص۵۰۲)
البته حضور تركان در این مناطق به معنای انكار اقوام و ملتهای دیگر نیست. بلكه اقوی این است تركان در كنار سایر اقوام در این مناطق زندگی كرده‌اند.
قراین دیگری نیز بر حضور تركان در این منطقه وجود دارد. از جمله نخستین دولت ترك در ایران پس از اسلام در قرن سوم هجری و قبل از سلجوقیان و غزنویان در این منطقه تشكیل شده است. مورخان معاصر ایرانی معمولا به جهت اغراض خاص خود از این دولت ترك نام نمی برند. نام این دولت، دولت سُبكری (Sübkəri) و پایتخت آن شهر شیراز بوده است كه بر مناطقی چون كرمان,اصفهان و دیگر بخشهای عراق عجم تسلط داشته است. این دولت اگر چه دولتی مستعجل و كم عمر بوده است اما با توجه به اینكه منشور امارت از خلیفه بغداد گرفته است و همچنین نقش مهمی در زوال صفاریان داشته است و نیز نخستین دولت تركان در دوران بعد از اسلام در ایران است بسیار شایان توجه است. ملك الشعرای بهار به نقش دولت ترك سبكری در زوال صفاریان توجه داشته و می‌نویسد: « و این سُبكری شبیه طغرل كافر نعمت، غلام آل سبكتكین است كه خاندان خداوندان خویش را به خیر خیر برداشتند» (تاریخ سیستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابن‌خلدون: ج۴، ص۳۲۹-۲۳۰)
بسیاری از نام‌های مناطق موجود در عراق عجم و آذربایجان نام‌هایی هستند كه در زبان تركی دارای معنا هستند و یا نام شخصیت‌ها و قهرمانان ترك را تداعی می‌كنند. برای مثال نام ساوه نامی است كه در فارسی معنای مشخصی ندارد. اما واژه ساوه در تاریخ تركان دارای یك هویت ویژه است برای مثال آن گونه كه از متون تاریخی پیداست نام پادشاه گؤی‌تورك‌ها ساوه بوده است .در مقدمه شاهنامه بایسنقری (ابومنصوری) میخوانیم:
« … و در هنگام كه ساوه شاه ترك بر در هری آمذ پیش او شذ بجنگ و ساوه شاه را با نیزه بیفكند» (سبك شناسی بهار، ج ۲، ص ۷)
در شاهنامه فردوسی نیز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبین به تفصیل آمده است و تصریح شده است كه ساوه شاه، شاه تركان بوده است. (شاهنامه: ص۴۶۴-۴۶۰)
به هر حال بحث حضور تركان در ایران، از زمانهای باستان تاكنون یك نظریه جدید نیست. ابن خلدون كه در جهان به پدر جامعه شناسی مشهور است و یكی از چهره‌های ارجمند جهان اسلام به شمار میرود، در تاریخ معروف خود می نویسد:
«و فی الكتب ان ارض ایران هی ارض الترك …فاما علماء الفرس و نسابتهم فیابون من هذا كله: در كتابها هست كه ایران سرزمین تركان است اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به كلی این مسئله را انكار می‌كنند.» (تاریخ ابن خلدون ج ۲ص ۱۵۴چاپ موسسه الاعلمی و ص ۱۸۱ انتشارات دارالفكر)

فردوسی نیز به حضور تركان در مركز و شمال ایران اشاره كرده است. طبق نوشته‌ی تاریخ پژوه معاصر ناصر پورپیرار، شهرری یعنی بخش جنوبی تهران و آمل، دو شهری هستند كه شاهنامه آنها را شهرهای تورانی یعنی شهرهای تركان قلمداد كرده است. وی می نویسد:
«كز ایران اگر زال زر با دو مرد،
بیایند و جویند با او نبرد
گران مایه اغریرث نیك پی،
سپه واگذارد از آمل به ری»
اغریرث بنا بر متن شاهنامه، یك سردار تورانی ـ خراسانی است و زال زر، حاكم نشینی در سیستان، كه فردوسی در مقاطعی مانند بیت بالا، آن را ایران نیز خوانده است، بدین ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری، دو شهر تورانی است»
نگارنده نمیخواهد به بحث تركان و آذربایجان بپردازد و بیشتر تاریخ تركان و ادبیات آنان در بخشهای شرقی آذربایجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما از آنجاییكه شبهاتی از جانب انكار كنندگان هویت تاریخی تركان آذربایجان هماره مطرح میشود ارائه چندین سند تاریخی خالی از فایده نخواهد بود.
طبری در جلد نخست تاریخ خود در ذكر پادشاهان یمن می‌نویسد: تبع پادشاه یمن معاصر بشتاسب و همچنین اردشیر بهمن بن اسفندیار بن بشتاسب بود «… ثم إلى الموصل ثم إلى أذربیجان فلقی الترك بها فهزمهم» وی به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راهی آذربایجان شد و در آنجا تركان را دید و شكستشان داد. (طبری ج ۱ ص۴۰۴ )
ابن خلدون نیز در تاریخ خود «ج ۱ ص ۱۲» به این واقعه اشاره كرده است.
همچنین طبری در باب وقایع سال نود هجری می نویسد: «و فیها غزا مسلمه بن عبدالملك الترك حتی بلغ الباب من ناحیه آذربیجان ففتح حصونا و مدائن هنالك: در این سال (۹۰ هجری)مسلمه بن عبدالملك با تركان جنگید و تا منطقه باب الابواب (دربند) آذربایجان رسید و در آنجا شهرها و قلعه‌ها را فتح كرد.». (طبری ۵ ص ۲۲۶)
همچنین طبری در وقایع سال ۹۹ هجری از شبیخون تركها به عربهای فاتح و مسلمان در آذربایجان سخن می‌گوید: و فی هذه السنه اغارت الترك علی آذربیجان فقتلو من المسلمین جماعه. (طبری: ج ۵، ص ۳۰۹)
عین همین واقعه را ابن كثیر در البدایه و النهایه ج ۹ ص ۲۰۹ نقل كرده است.
اما شاید جالبتر از همه سخن دیگری از طبری باشد كه آذربایجان را سرزمین ترك نامیده است. وی در وقایع سال ۱۰۴ هجری می‌نویسد: «و فی هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحكمی و هو امیر علی ارمینیه و آذربایجان ارض الترك ففتح علی یدیه بلنجرم و هزم الترك: و در این سال جراح بن عبدالله الحكمی جنگ كرد. او امیر ارمنستان و آذربایجان سرزمین تركان بود. وی بلنجرم را با دستان خویش فتح كرد و تركان را شكست داد.» (طبری ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدایه و النهایه نیز در ج ۹ ص ۲۵۶ به این امر اشاره كرده است.
غیر از قراین و اسناد كتب تاریخی میتوان به اسناد دیگری نیز اشاره كرد. ناصر خسرو در سفرنامه خود تصریح می‌كند ك«در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیك می‌گفت، اما زبان فارسی نیك نمی‌دانست.(گزیده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم تاریخ نگاران رضاخانی، قطران تبریزی فارسی دری را نیك نمی‌دانسته و به زبان پهلوی تبریزی! حرف می‌زده است.
علاوه بر وجود لغات تركی در شعر قطران میتوان به لغت فرس اسدی نیز در باب رواج زبان تركی در آذربایجان استناد كرد. اسدی طوسی مولف لغت فرس اسدی كه در قرن پنجم می‌زیسته است لغات فارسی و تركی رایج در خراسان را در كتاب خود گرآوری كرده است و علاوه بر آن به برخی از كلمات و لغات رایج در مناطق دیگر ایران نیز اشاره نموده است. وی در توضیح لغت پالیك می‌نویسد: «پای افزار بود، به آذربایجان چارق خوانند.»
(لغت فرس، ص۲۷۷)
عین لغت چارق كه در قرن پنجم در آذربایجان استعمال میشده است در دیوان لغات الترك محمود كاشغری نیز آمده است و از واژه‌های اصیل تركی به شمار می‌رود. كاشغری می‌نویسد:
«جَرِقـْلادیçarıqladı : اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلادیol ažaqın çarıqladı یعنی: او به پای خود, چارق پوشید. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ çarıqlar-çarıqlamaq).»
(دیوان لغات الترك، ترجمه فارسی ص۵۷۷)

با توجه به قراین و اسناد فوق حضور تركان در این مناطق بلكه در كل ایران، از دیرباز در میان مورخان امری مسلم بوده است كه متاسفانه تاریخ نویسان معاصر بر اساس نظریه یك كشور – یك ملت رضاخانی به پنهانكاری در این زمینه پرداخته‌اند. البته حضور تركان در این منطقه به هیچ وجه به معنای این نیست كه بعدها گروههای مهاجر ترك همراه سلجوقیان و سایر سلسله‌های ترك از آسیای میانه به ایران نیامده‌اند. اما مهم اینست كه قبل از آمدن این تركهای مهاجر نیز ایران و آذربایجان به تصریح ابن خلدون و طبری «ارض الترك» (سرزمین تركان) بوده است.

۲. تاریخ ادبیات تركی در ایران
بعد از ارائه دلایل تاریخی بر حضور تركان در این مناطق شایسته است از تاریخ ادبیات تركان در این مناطق نیز سخن گفته شود. برای ورود به این بحث تذكر یك نكته بسیار مهم ضروری است. تاریخ ادبیات اعم از ادبیات تركی و فارسی از خراسان شروع می‌شود و تاریخ ادبیات نویسان فارس و ترك معمولا در ابتدای تاریخ ادبیات، از شعرا و نویسندگانی می‌نویسند كه در مناطقی مانند تركستان، افغانستان و تاجیكستان امروزی می‌زیسته‌اند. از جمله این شعرا در فارسی رودكی سمرقندی، شهید بلخی، آغاجی بخارایی و در تركی ادیب احمد یوقنه‌كی، یوسف خاص حاجب و خواجه احمد یسوی هستند كه نخستین صفحات تاریخ ادبیات تركی و فارسی را زینت می‌بخشند. در واقع شعر فارسی و تركی بسیار دیر به ایران بخصوص مناطق شرقی آذربایجان وعراق عجم آمده است. برای مثال ادبیات فارسی در شیراز قبل از سعدی چیز زیادی برای گفتن ندارد. دكتر كاووس حسنلی استاد ادبیات دانشگاه شیراز می‌نویسد: « شعر پارسی دری تا پیش از سده‌ی هفتم هجری، در پارس(شیراز)، كم‌رنگ و كم‌مایه بوده است. در این دوره، شعر پارسی در حوزه‌ی خراسان ـ مركز حكومت‌های مستقل ایرانی ـ رواج داشته و هنوز آن‌گونه كه باید در جاهای دیگر گسترش نیافته بوده است… آیا پیش از سعدی یا در زمانِ او كتابِ شعرِ فارسی، بدون سعدی، در فارس این‌چنین كم‌برگ و بار بوده است؟! یا این‌كه تاریخِ فراموشكار برگ‌هایی از كتاب خود را گم كرده است؟!»
(سهم فارس در شعر فارسی، دكتر كاووس حسنلی)
در مورد سایر مناطق ایران نیز وضع به همین منوال است و تقریبا بعد از قرن ششم و هفتم است كه شاعرانی به زبان فارسی و تركی در این مناطق شعر می‌گویند. سعدی در قرن هفتم، حافظ، فخرالدین عراقی همدانی و سلمان ساوجی در قرن هشتم هجری به فارسی شعر گفته‌اند. اما قبل از سخن گفتن از دانشمندان و شاعران ترك در این منطقه شایسته است كه نكته‌ای را یادآوری كنم. ابوعلی سینا اصالتا اهل خرمیسین آسیای میانه است اما بسیاری از مردم او را به غلط، اهل همدان می‌شناسند. تاكنون شعرهای چندی به زبان عربی و فارسی به او نسبت داده‌اند كه در ایران نیز در لابلای كتاب‌های مختلف بنا به مناسبتهایی این شعرها چاپ شده‌اند. لیكن نویسندگان ایرانی تاكنون در مورد شعرهای تركی ابن سینا چیزی ننوشته‌اند. بر اساس نوشته‌ی فهرس المخطوطات الفارسیه چهار صفحه‌ی خطی در میان نسخ خطی مصر وجود دارد كه در آن اشعار عربی، فارسی و تركی منسوب به ابن سینا نگهداری می‌شود. عین عبارتی كه در فهرس المخطوطات آمده چنین است: «اشعار ابن سینا و هی اشعار عربیه و فارسیه و تركیه منسوب له فی الطب و الحكمه، بدون تاریخ ضمن مجموعة من ورقة ۱۹۲-۱۹۳»
(فهرس المخطوطات الفارسیه فی دارالكتب المصریّه بالقاهره: ج۱، ص۱۸)
گویا برخی شاگردان ابن سینا نیز به تركی‌گویی استادشان اشاره كرده‌اند ولی نگارنده از منبع این سخن اطلاعی در دست ندارد. اگر این سخن درست باشد در آن صورت صحت انتساب این اشعار به ابن سینا تقویت می‌گردد.
به هر حال همانگونه كه اشاره شد در این مقاله صرفا از شعرا و نویسندگانی سخن خواهد رفت كه در داخل مرزهای ایران كنونی بالیده‌اند و عمدتا به مناطق شرقی آذربایجان و نیز عراق عجم، ایران مركزی و مناطق دیگر منسوب هستند. چون نویسندگان دیگر به حد كافی در مورد ادبیات تركی در آذربایجان بحث كرده‌اند و نوشته‌های صاحب این قلم چیزی بر تحقیقات آنها نخواهد افزود؛ لاجرم در این مقاله تنها به بررسی كوتاه تاریخ ادبیات تركی در سایر مناطق ایران بسنده خواهد شد. گفتنی است كه ادبیات تركی در ایران از بدو بالندگی تاكنون هماره در خدمت دین اسلام و مكتب تشیع و جامعه بوده است، از این روی دولتمردان و نهادهای فرهنگی – مذهبی كه داعیه مذهبی دارند باید به این ادبیات بهای بیشتری بدهند.



بختیار وهابزاده:غروب دوشونجه لزی

+0 به ین

بیر زامانلار منیمچون واقت چاتیشمیردی

واقتی واقتین اؤزوندن

بورج آلماق ایسته ییردیم

ایسته یردیم ، بیر آندا ، بیر ساعاتلیق ایش گؤروم

ایندی ایسه بیلمیرم وقتی نئجه اولدوروم ؟

ایندی باشدان آیاغا ، شیكایتم ، گیلئییم .

وقتیمین قاتیلییم .

وقتی كسیب دوغرایان او قایچی عقربلرین

آغزی یامان كوت اولموش.

چاغلایان چشمه لرین قایناقلاری توتولموش .

منی سیخیر ،

ائله بیل ، بیر قالیب دیر بو دونیا.

منیمچون نئجه ده بوشالیب دیر بو دونیا.

هر شئی منی تئز یورور .

اؤز دونیامی دولدوران بوشلوغون آغیرلیغی

اورییمی دولدورور.

یامان آغیرلاشمیشام .

پیوندیدیم، جیرلاشمیشام.

اؤز بدنیم ، اؤز جانیم دؤنوب منه یوك اولموش

توكنمه ین هوه سیم ،

یاراتماق ائهتیراسیم آرزوما دونوك اولموش ،

سؤز دولاشیر دیلیمده ،

قلم اسیر الیمده

خطییم تانیمماز اولموش.

وقتین آخارینداكی ، كوهنه نیظام پوزولموش .

هئچ اؤزومده بیلمیرم

بو دونیادان نه آلدیم ، بو دونیایا نه وئردیم ،

جورآتیمی ایتیردیم ،

تك احتیاط قازاندیم ،

اومید سوتونلاریندا ، قاتباقات چات قازاندیم

هارای ، قارایا دؤنموش ، بمبیاض آقیم هارای،

هارای الیمدن چیخان ، حلال تورپاغیم هارای !

اوزومه قیریش قاتی ، گؤزومه تور چكیلیر

آرخادا آتمیش ایلیم ، اوندسه ، آللاه بیلیر.

گئجه لریم اوزانیر ، واختین عؤمرو گوده لمیر

یوخوم گلمیر كی، گلمیر ، سحر گلمیر كی ، گلمیر.

نئجه گلسین؟

عؤمرون آخشام چاغیندایام من .

بیر آز دورولماق اوچون

یولدا چوخور آختاران ، بیر بولاننیق سویام من

دوستومدان ، تانیشیمدان بیر تبسوم دیله نن

بیر قریب یولچویام من .

یاشادیغیم ایللری ، الكله دیم بیرده من .

آساندیر بینمه مك دره لری زیروه دن

عؤمرومون زیروسیندن اؤتنلری داشلادیم .

من آرتیق یوخلوغومو ، یاشا ماغا باشلادیم.

بو گونومه باخیرام ، دونه نیمی آنیرام

تئز- تئز هاچالانیرام.

فیكریمه دویون دوشوب

بو گونومه قار- یاغیش ، دونه نیمه گون دوشوب.

بو حالیما نه دئیم ؟

قوجالیغین اؤنونده ، حساب وئریر گنجلییم .

بلكه بودور قوجالیق ؟

قلبین یوخولانماسی؟

سونون ایلكی آنماسی ؟

قوجالیغین اؤنونده گنجلییین اوتانماسی ؟

مئشه ده آغاجلارین تك – تك یارپاق تؤكمه سی؟

یئتكین عاقلین اؤنونده اوره یین دیز  چوكمه سی؟



بختیار وهابزاده:میللتیم . چئویرن:مهدی

+0 به ین

نییه بو گونه دوشدون *** آی منیم مملكتیم؟

اؤزومه دوشمن اولوب *** آشیب داشان ثروتیم

بیر واقت سنده خانییدیم *** واقتا حوكمرانییدیم

دولتلر قورانییدیم *** ایندی سنه نه اولدو

           آ قوللاشان میللتیم

داشینداندا زر بیتر *** یئددی آرخانا یئتر

دیلنچیدن بئش بتر *** یوخسوللاشان میللتیم

ناموسیلا ، عاریلا *** كئچدییی یوللاریلا

بویوك اوغوللاریلا*** اوغوللاشان میللتیم

ساواش هنرلریله *** قهرمان ارلریلهَ

بویوك ظفرلریله *** ناغیللاشان میللتیم

دمیر قیران دیشیله ***ایگیتلیك وردیشیله

اؤز شانلی كئچمیشیله ***"ساغ اوللاشان میللتیم

بو خالقین اؤز اولادی*** اؤز اؤزونو اوولادی

صبرینی بوخوولادی *** صبیر داشان میللتیم

نئجه دؤزدون بیر بئله *** موصیبته ، موشكوله

چكدییی سیتم ایله *** آ یوللاشان میللتیم

نه گونده سن ، نه گونده *** قور قالمایب، كولونده

غئیرتسیزلر الینده *** بوگون چاشان میللتیم

ایسته ییرم چاشمایا *** دردیله یوللاشمایا

بیر داها قوللاشمایا *** خان اوغلو، خان میللتیم



آردینی اوخو

محمد تقی زهتابی

+0 به ین
وئریب سعادتیمی، آلمیشام فلاكتی من

 بوتون جهانه دییشمم، اینان بو حالتی من


همیشه لای‌لالاریندان، یادیمدادیر آنامین

 كی ساتمایام قیزیلا، خلقله - شرافتی من




عاصم اردبیلی : یارالی دورنا/گؤندرن: آیهان

+0 به ین
سیندیردی سکوتی گولله نین سسی

قالدی قاطاریندان آرالی دورنا

اووچو تفنگینی سالدی چیینینه

یئرده قاناد سردی یارالی دورنا

قالدی قاطاریندان آرالی دورنا
******************

سوروندو اوزونو بیریانا چکسین

اووچونون الیندن قاچماق ایسته دی

قانلی قانادینا حسرتله باخیب

تکجه اون آددیملیق اوچماق ایسته دی

اووچونون الیندن قاچماق ایسته دی
************************

قاناد اوز بورجونو چاتدیردی سونا

ایندیسه قوش چیغاز نئیله دی گورک

قاباخدا اوچوروم دالیندا اووچو

بیرینین ذاتی داش بیری داش اوره ک

ایندیسه قوش چیغاز نئیله دی گورک
***********************

اوچورومدان اوزون توللادی چایا

اووچونون اوشوتمه سالدی جانینا

شرفلی اوءلومو خوشلادی دورنا

حورمت باغیشلادی آخان قانینا

اووچونون اوشوتمه سالدی جانینا
***********************

نازیلان گلمیشدی گئتدی یازیلان

قالدی قاطاریندان آرالی دورنا

هاردان گلمه یینی کیمسه بیلمه دی

سئله قسمت اولدو یارالی دورنا

قالدی قاطاریندان آرالی دورنا
***********************

آنجاق او دورنادا گلین سارا تک

چاغلاییب آغلایان سئلله ره چاتدی

بیر سس سیز اوءلومدن قوپان های هارای

یئلله رین الی له ائلله ره چاتدی

چاغلاییب آغلایان سئلله ره چاتدی



آردینی اوخو