گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

یك نظر و یك جواب در معنی آذربایجان

+0 به ین

« ... نام آذربایجان معرب آتروپاتكان (مكان آتروپات) است. ریشه نام به سردار پارسی هخامنشیان، آترپات برمی گردد. آتروپات ساتراپ (والی) ایرانی بود كه بخش‌های شمال ایران را در زمان حمله اسكندر از اشغال حفظ كرد. در قرن اخیر پس از ظهور اتحاد جماهیر شوروی، واژه « آذربایجان جنوبی » نیز بعضاً استفاده شده است.
البته عده‌ای معتقدند كه این واژه غلط و دارای بار سیاسی است ...»


جواب:
درپروسه آسیمیلاسیون مردم این خطه، بسیاری از مطالب تاریخی و فرهنگی مورد تحریفات مضحك قرار گرفته اند و البته كه بسیاری فراموش شده اند!

آری آذربایجان كلمه ای معرب است، ولی نه معرب آتورپاتكان (جعلی!)، زیرا اگر قرار بوده كه آتورپاتكان بصورت عربی تلفظ شود، تنها حرفی كه در این كلمه، معادل عربی ندارد حرف «پ» می باشد، كه آن هم بصورت معمول به «ب» ابدال می شده است! و در نتیجه بایستی امروزه نام آزربایجان «آتورباتكان (عربی!)» می بود!

در نتیجه «آزربایجان» معرب كلمه «آزربایگان» نه فارسی! بلكه تركی است. زیرا فارس ها حرف «گ» را مانند «ق» اعراب تلفظ می كنند. در این حالت از نظر آوا شناسی اگر فرض كنیم «كلمه آزربایگان» فارسی بوده است، بایستی معرب آن «آزربایقان!» می شده است، كه می بینیم اینگونه نیست!

از نظر آواشناسی نزدیك ترین تلفظ به حرف «ج» عربی، حرف «گ» تركی می باشد! و می بینیم كه اگر حرف «گ» معرب شود، چاره ای جز ابدال به «ج» عربی موجود نمی باشد. پس در نتیجه نام این مكان نیز (حداقل تا قبل از آمدن اعراب)، تركی بوده است! (متأسفانه تلفظ حروف "ك" و "گ" اصیل تركی، در تركیه و كشورآزربایجان به دلایلی مضحك (قابل فهم و قابل تلفظ بودن برای اروپائیان!) تغییر داده شد، بدتر از آن در تركیه امروزی علاوه بر تغییر تلفظ این دو حرف، حروف «اَ ، ق ، غ ، خ» از دایره حروف تركی حذف شدند كه ضربه بسیار كوبنده ای بر قامت زبان تركی در این منطقه بود.)

جالب است این را هم در نظر بگیریم كه كلمه «آزربایگان»، از نظر گرامر تركی نیز، كلمه ای كامل و با معنی است! این كلمه از 4 بخش مجزا تشكیل شده است. بخش اول كلمه «آز (آس)» می باشد كه نام اقوام آس ساكن در منطقه وسیعی از آسیا بخصوص آزربایجان كنونی است! در زبان توركی به دلیل تبدیل حروف «ز» و «س» به یكدیگر هر دو صورت ؛ «آز» و «آس/هاس» به یك معنی و در حكم واحد است .

دوم كلمه «ار» كه بمعنی انسان و مرد می باشد و همچنین در كتاب «دیوان لغات الترك» محمود كاشغری نیز به كرّات آمده است.

سومین قسمت كلمه «بای» بمعنی حاكم می باشد، كه این كلمه را می توان در نام قدیم شهر پكن نیز بصورت «بایلیق» در كلمه “خان بایلیق” بمعنی «حكومت خان» و بایلیق، خود به تنهایی بمعنی «حكومت» یافت!
و قسمت آخر و چهارم كه «گان» می باشد. و آن پسوند مكان ساز در تركی است، عمده پسوند های مكانساز در تركی عبارتند از «اُو، آوا، ان، گان، ایستان و ...»، پسوند گان چندین بار در نامهای شهر ها و روستا های ایران بكار برده شده است، كه بعضی از آنها عبارتند از: گوگان، گرگان، كرینگان، كرگان و ... می توان از تركیب دو كلمه بای،گان همانند بایلیق، معنای حكومت را استخراج نمود! نتیجتاً نام آذربایجان، همان آزربایگان تركی است و دركل بمعنی، «محل حكومت مردان آز»(حكومت آزها) می باشد.

 

منابع مورد مطالعه:

1. رئیس نیا .رحیم -آذربایجان در مسیر تاریخ ایران

2. رحمانی فر. محمد نگاهی نوین به تاریخ تركهای ایران

3. محمدزاده صدیق. حسین- یادمانهای تركی باستان

4. كسروی. احمد- آذری یا زبان باستان آذربایجان

5. اسماعیل هادی-دیل دنیز

6. زهتابی- تاریخ دیرین تركان در ایران



بختیار وهابزاده: اؤلوم

+0 به ین
یارانیشدان بیلیریك ، عؤمره نهایت دی اؤلوم

      زمانین حؤكمو بودور هر كسه قیسمت دی اؤلوم

هله درك ائتمه میشیك ، آمما اؤلومدن او تایی

      بیزیم ایدراكیمیزه گؤر نئجه سرحددی اؤلوم


نه ایمیش حكمتی دونیامیزی ترك ایله مه ین

       اولولار سؤیله دی : تورپاق ایله وحدت دی اؤلوم

نه اولارمیش گؤره سن ، ساخلایا بیلسك زمانی؟

      كیم بیلیر ؟ بلكه ده اینسانا بیر حؤرمت دی اؤلوم


اؤله نین قبرینه قان - یاش آخیدیب آغلاییریق

       نه بیلك ؟ بلكه شرف ، بلكه فضیلت دی اؤلوم

بشر اؤلمزسه ، بو دونیا تزه لنمز ، قوجالار

        بوتون اینسانلیق اوچون بیر ابدیت دی اؤلوم


                                      


بختیار وهابزاده: اؤزومدن ناراضیام

+0 به ین
طبیعتین كؤنول آچان

مین رنگی مین سسی وار

هر كؤنولون مین آرزوسو

مین سسلی نغمه سی وار

بوآرزولار بو نغمه لر

بو سسلر بیر ساز كیمی

منیم سولقون سؤزلریمده

هئچ دیل آچا بیلدیمی؟

حیسسیم درین ، سؤزوم سولقون

قلبیم گنیش ، سینم دار

مندن اول دوغولوبدور

سینمده كی دویغولار

سهو آتیلان آددیملاری

سونرادان آنلایرام

باخیب ویجدان گوزگوسونه

ئوزومو دانلاییرام

سیز ای یانلیش آددیملاریم

منی درده سالدینیز

من سیزینله دویوشدیكجه

گونو گوندن چوخالدینیز

من حق حساب ایسته ییرم

گئجه لر گوندوزومدن

ناراحاتام ناراضیام

عؤمور بویو ئوزمدن

بیزیم صنعت دونیاسنین

قیریق تلی سازیام

بیرجه اوندان راضییام كی

ئوزومدن ناراضییام



واژه ها، مفاهیم و امثال ترکی در آثارحکیم نظامی:دکتر جواد هئیت

+0 به ین

">حکیـم نظامـی گنجـه ای یکـی ازبـزرگتـرین شعـرای ایـران و بلکـه تمام جهان است او بعـد از فـردوسی  بزرگترین مثنوی نویس و داستانسراست ولی با رنگ و اسلوب غنائی خود در داستان سرائی از او نیز فراتـر رفته است. شاعر روح عـرفانی را با کسـوت و اسلوب رومـانتیک در آمیـخته و با هنـر سحـرآمیز خود آثار جاودانـی ادبـی آفریده که نه تنها درحیطه زبان و ادب فارسی بلکـه درتمام جهان اسلامی به ویژه شعرای ترکی زبان نیـز از او پیروی کرده و بر آنها نظیـره هـا و شرح و تفسیرها نوشته اند که در میان بزرگتـرین آنهـا امیـر علیشیـر نـوایی شاعر جغتائی و محمد فضولی(شاعرآذری) و احمدی و خیالی را از آسیای صغیر می تـوان بعنوان نمونـه نام برد. آثار نظامی به زبان های اروپائی(انگلیسی، آلمانی، ایتالیائی، فرانسـه و روسـی) ترجمـه و شـرح هائـی برای آنـها نوشته شده است. خمسه نظامی به نظم و نثر در آذربایجان شمالی و ترکیه ترجمـه و چـاپ شده است. درایـن مقوله سخن بسیاراست. من در اینجا به گفته دو سه مؤلف بسنده می کنم:

">مرحوم وحید دستگردی که به قول خودش آثار نظـامی را بیـش از صــد بارخـوانده و در هر بار بـرای تابلو های  مرگ دارا، خسروپرویز و لیلـی گریسته اسـت او را بالاتر از سعدی می دانـد و می گوید: دراخلاق، پاکی و تقوا حکیم نظامی درمیان همه شعرای جهان بی نظیر است. مرحوم تربیت از دانشمندان آذربایجان می نویسد: نظامی اشعرشعرای ایران وافصح فصحای آذربایجان است.

برتلس ایران شناس مشهور شوروی در مـونـوگـرافی خود که در1941نوشته می گوید منظـومه خسـرو شیرین از نظر کمال در ادبیات جهان بی نظیراست.

به نظر او در این منظـومه برای اولین بار در ادبیات خـاورمیانه شخصیت انسان باتمام ارزش هایش نمایانده شده است. به گفته برتلس شخصیت های داستانی نظامی درادبیات عامیـانه ترک، فارس، تاجیک، گـرجی، ارمنی، اوزبک و... وارد شده و تاثیر آنها در شرق بیش از قهرمـانـان هـومـر در اروپا بـوده اسـت. نظامی ضمن تاثیر در ادبیات عامیانه، خود نیز در آثاری از فلکلور و ادبیات و ضرب المثل های مردمی بهره گرفته و همیـن امـر بـه آثار ادبی او زندگی جاودانی بخشیده است.

تـوجه و عـلاقه این شاعر موحد مسلمان ایرانی به وطن خود آذربایجان به ویژه گنجه واران موجب شده که ضمن الهام گرفتن ازطبیعـت زیبـا و محیط زندگی و فولکـلور وادبیات مـردمـی بسیـاری ازواژه های تـرکی آذری را عیناً در اشعار خود بـکار بـرده و بسیاری ازتعبیرات و ضرب المثل های ترکی را به فارسی برگرداند.

دراین مقاله سعی شده بدون هیچ پیش داوری و جهت گیری، پنـج منظومه یعنی خمسه نظامی از این نقطه نظر بررسی شود و بُعد نسبتاً فراموش شدۀ او نیز برای ما روشن گردد.

بر کسی پوشیده نیست که حکیم نظامی شاعـری موحد و مسلمانـی انسان دوست و دانش اندوز است. او ضمن داشتن عـلاقه مـلی و محلی در فکر سعادت بشـری است و عدالت اجتمـاعی را شـرط اسـاسی سعــادت جامعه می داند و آن را برمبنای اخلاق اسلامـی و همـاهنگی اجتماعـی پیاده می کند. برای تحقق آرمان خود اسکندر مقدونی را به کسوت قهرمان اسلامی وشاهنشاه وحتی پیغمبر خیالی خود درآورده است.

نظامی حکیمـی موحد باتمـایلات عـرفانی و وحدت وجودی است. اوهمـه چیز را ازخدا می داند و فنا فی الله است.

خودخواهی را مغایر خداپرستی می داند. او فـردی را عضـوی از جامعـه وارزش او را در خـدمت بـه   خلق و همکاری و همیاری می داند و برای جامعه فداکاری می طلبد: فنا فی الله و فنا فی مله.(خلق وامت)

هسـت برهـرکسی زملـت خویش/ کفـر نعمت ز کفـر ملت خویش

بـبایـد خویشـت‍‍‍ن راشـم‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ـع کــ‍‍‍‍‍‍‍‍ردن / بکار دیگران دل جمـع کــردن

چـو دارد خـوی تو مـردم سرشتـی/ هم اینـجا و هم آنجا در بهشتـــی

نـه بـیـنـی آفتـــاب آسمـــان را/ از آن خندد که خنداند جهان را

بعد می گوید:

سـگ برآن آدمـی شــرف دارد/ که چو خـر دیده در علـف دارد

کــوش تـا خلــق را بـکــار آیــی/ تـا بـخدمــت جهــان بیارایـــی

نظامی مدارج عالی تحصیلی زمـان خـود را طـی نمـوده و در حیـات خویش حـکیم نامیـده شـده. آثـار او دایره المعارف عصر اوست. ضمـن داشتن تمایلات عرفانی و زندگی زاهـدانه شاعری بـانشاط خوشبیـن بـه زندگی بوده. او عشق را اساس عالم هستی می داند و می گوید:

جهان عشق است و دیگر رزق سازی/ همـه بازیسـت الاعشـــق بـازی

به نظر او عشق در طبیعت و همه موجودات حاکم است.

گـرانـدیشــه کـنـی از راه بـیـنــش/ به عشق است ایـستاده آفرینـش

عشقـی که نه عشــق جاودانی است/ بـازیـچـه شهوت جـوانی اسـت

باچنین عشق پاک و جاودانی به عقل هم توجه مخصوص دارد. او عقل را نخستیـن آفریده الهـی می داند.
در اقبالنامه بعد از ذکر عقاید حکمای یونان در آفرینش نخست و خرد چنین می گوید:

نظـامــی برایـن در مـجنبان کـلیـد/ که نقش ازل بسته راکـس ندید

بـزرگ آفرینـنـده هـرچـه هسـت/ زهـرچ آفـریـدسـت بالاوپسـت

نـخستـیـن خــردراپـدیـدارکـــرد/ زنورخـودش دیـده بیـدارگشت

برآن نقش کز کلک قدرت نگاشت/ ز چشـم خـرد هیـچ پنـهـان نداشـت

مـگـرنقـش اول کــزآغـازبـســت/ کـزان پـرده چشـم خـردبـازبسـت

چـوشـدبستـه نقـش نخستیـن تـراز/ عصایه(دستمال) زچشم خرد کرد باز

به نظراوآب حیات چنین است:

آب حیـوان نـه آب حیـوان اسـت/ جـان بـاعقـل وعـقل باجـان اسـت

عقـل بـاجــان عـطـیـه احـداســت/ جـان بــاعـقـل زنــده ابـــداسـت

در ادبیات ایران تُرک به معنی زیبا به کار رفته مثلاً حافظ در غزل خوداز «ترک شیرازی» صحبت می کند:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را/ به خـال هندویـش بخشم سمـرقند و بــخارا را

در اینجـا غرض از ترک شیرازی زیبای شیـرازی است. اگـر چه بعضـی ها تـرک قشقـائـی را مـنظـور نظـر حافظ دانسته اند. شعرای دیگر نیز ترک را به معنی زیبا گرفته انـد. مثلاً خاقانی به اخسئتان شیروانشاه ممدوح خـود چنین می گوید:

خسـروا خاقانی عذرا سخن هنـدوی تسـت/ هندوئی را ترک عذرا دادی احسنت ای ملک

با وجود این هیچ یک ازشعـرای فارسـی گو بـاندازه نظامـی بـا واژه و مـفهـوم تـرک و تـرکی با مـحبت و ستایش برخورد نکرده و تعبیرات و ضـرب المثـل های ترکی را بکار نگرفته است. بطـوریکه در زیرشرح آن خواهد آمد، نظامی واژه ترک را گاهی به معنی حقیقی و در بسیـاری مـوارد درمعانی مجازی پاکی، زیبائـی،  بلندی، عادل، دانا، دلبر و جنگاور و سمبل قوت و قهرمـانی بـکار برده اسـت. شـاعـر درمـوارد بسیـاری بـه جـای دلبر واژه ترک را بکار می گیرد و می گوید: ترک دلستان، ترک طناز، ترک نازنین اندام.

وقتی ازچشـم زیـباسخـن می گوید(چشم ترکی) بـکار می برد و او را برابر چشم آهـو قـرار می دهد. وقتی از شیـرینـی خنـده دلبـری صحبـت می کند(خنده ترکی) می گویـد، خنـده ترکـی به قدری شیرین است  که شکر بر او رشک می برد: خسته دل ازخنده ترکان شکر.

در داستان هفت پیکر زیبارویان و داستانسرایان را ترک می خواند:

شاهزاده زیبـای رومـی از نظـر او تـرکی است از نســل رومیــان: تـرک ازنسـل رومیان نسبـش. وقتـی از زیبائی چشمان دختر کُردی سخن می گوید اورا ترک چشم می خواند.

کــرد را بــود دخــتـری بــه جـمـال/ لـعبتـی تـرک چشـم وهنـدو خـال

به زیبارویان اطراف لیلی ترکان عرب نشین خطاب می کند و ترکان عرب اندام را می ستاید.

تـرکـان عــرب نـشـیـنـشــان نــام/ خـوش بـاشـد و تـرک تـازی اندام

همه زیبایان راچه چینی و چه هندی به ترک تشبیه می کند.

بـدان تـرک چینی چنـان دل سپرد / کـه هـندوی غم رختش از خانه برد

به قصرزیبا رویان و خرم پادشاه(ترکستان) خطاب می کنـد. درداستـان خسـروشیـریـن فرستادن شیریـن را به دربار از زبان شاپور چنین تعریف می کند:

وزآن چون هندوان رفتن به راهش/ فرسـتـادن بـه تـرکستـان شـاهـش

در هفت پیکر نام ملکه باریک اندام ترک در حکایت «قصرسیاه» ترکناز است.

گــفـت نــازآن نــازنــیــن انـدام/ از پــــدر تـــرکـنـــاز دارم نـــام

در اسلوب نظامی که مجاز درآن بسیار بکار رفته ترکی سمبل قوت وقهرمانی اسـت. مثلاً در جنـگ خسـرو و بهرام که هر دو سرداران ایرانی هستند اگر چه ارتش خسرو رومی و ارتش بهرام ایرانیان اند ولی در هنگام تصویر جنگ و ستیز میگوید در جنگ میان این تـرکان از بانگ کرنـای، شیپور تـرکی صـدای ترکی گرفته بود.

فـروبستـه درآن غـوغـای تـرکـان/ زبـانگ نـای تـرکی نـای تـرکـان

در قسمـت دوم اسکنـدرنـامـه وقتـی ازکـاردانی، عقـل وتـدبیـر و اراده قهـرمان آرمـانی خـود اسـکنـدر صحبت می کند اسکندر را ترک رومی کلاه می خواند و چنین می گوید:

بـه تـدبیـر کـارآگـهـان دم گـشـاد/ ز کــارآگـهـی کـار عـالـم گـشـاد

وگـر نه یکـی تـرک رومـی کـلاه/ بـه هند و بـه چیـن کـی زدی بـارگـاه

وقتی حمله جنگاوری را از قلب سپاه به میدان نبرد تصویرمی کند آن را ترک وار می خواند.

زقـلـب سـپـه پـیـش آن تـنـدمـار/ فـرورفـت جوشن دری تـرک وار

وقتی لشکریان اسکندر و دارا رو به رو مـی شونـد باز از یـورش وجـوش وخـروش ترکان سخن بـه میـان می آید:

چنـان آمدازپـای تـرکی خـروش/ کـه ازنـای تـرکـان بـرآوردجوش

وقتی دارا به اسکندر خطاب می کند او را با سربازان ترک خود می ترساند و می گوید:

مـگـرتـیـرتــرکـان یـغمـای مـن/ نخـوردی که تنـدی به یغمـای مـن

اسکندر نیز در رویارویی خاقان هند چنین می گوید:

غلامـان تـرکم چـوگیرند شسـت/ ز تیـری رسـد لـشکـری راشـکسـت

اگرحمل به مبالغه نشود درنظامی ترک سمبل همه تعالی مادی ومعنـوی است او آفتـاب اسـت که از دریای چین طلوع کرده و کوهساران راروشن می سازد:

دگر روز کین ترک سلطان شکوه/ زدریـای چیـن کوهه برزد به کـوه

(نهیب وحمله تل)

وقتی می خواهد بزرگترین پیغمبران و فرماندهان و امپراطوران را توصیف و تشبیه کند صفت ترک را بکار می برد. وقتی در خسروشیرین پیغمبراکرم(ص) را می ستاید چنین می گوید:

زهی پیـغـمبـری کـز بیـم و امیـد/ قلـم رانـد به افـریـدون وجـمشیـد

زهی سرخیـل سرخیـلان اســرار / سـخــن را تـاقیـامــت نـوبـتـی دار

زهی گردون زنی کز بیم تاجیـش/ کشـد هـرگـردنی طـوق خراجـش

زهی ترکی که میر هفت خیل است/ زماهـی تابـه ماه اورا طـفیـل اسـت

در قصیده «سلطان کعبه» نیزصحبت ازترک تازی اندام می کند:      

تـرکـی است تـازی انـدام وبـهر دلستـانی/ بـر عـارض سـپـیـدش خـال سـیـنـه زعـنبــر

یـارب بـود کـه گـردد چـشـم دل نـظامـی/ از دیــدن جـمـالــش پـیــش از اجـل مـنــور

تـا در حریـم کعبـه «یـا رب کعبـه» گـویـد/ ایـن شکــرهـا کـه دارد از شــاه عـدل گسـتـر

در نظر نظامی دولت ایده آل بر پایه ی عدل استوار است و دولت تـرکان مسلمـان نمـونه ای از آن بـه شمار   می رود. بر مبنای همین اندیشه در مخزن الاسرار که یک اثر تعلیـم و تـربیـه وی است در مقاله ی مربوط به وظایف پادشاه در برابر اتباع خود حکایت پیرزن مظلوم و سلطان سنجر را نقل می کند. در این داستان پیرزن دامن سنجر را می گیرد و به او از شحنه شکایت می کند و داد خود را از او می خواهد برای نمونه مطلع و دو بیت آخر منظومه خوانده می شود:

پـیـر زنـی را سـتـمـی در گرفـت/ دسـت زد و دامــن سنـجـر گـرفـت...

دولت ترکان که بلندی گرفـت/ مـمـلـکـت از داد پـسـنــدی گـرفـت

چون که تو بیـدادگری پـروری/ تـرک نـه ای هنـدوی غـارتـگری

با توجه به دو بیت آخر آشکار است که در اینجا نظامی ترک را به معنی مجازی عادل و دادگر بکار برده است.

باید گفت که درآثار نظامی دوبار نیز با تحقیـر و تخفیف از ترک یاد شده: یـکی در مقـدمه لیـلی و مجنـون در نامه ای که آخسئتان شیروانشاه برایش فرستاده می گوید:

در زیـــور پـــارســی و تـــازی/ ایـــن تــــازه عـــروس را طـــرازی

تـرکی صفت وفـای مـانیسـت/ تــرکــانه سخــن ســزای مانـیـسـت

آن کــزنـســب بـلـنــد زایـــد/ اوراســخــــن بـــلـنــــد بـــایـــــد

نظامی ضمن گله ازسخنان شیروانشاه درآخرداستان جواب تحقیرآمیز او را چنین می دهد:

زیـن نـاصــح نـصــرت الهــی/ بـشنــو دوســه حــرف صبـحـگاهــی

بــیــدار شـهـی بــه کــاردانـی/ بـیـــدار تـــرک شـــو ارتـــوانــــی

داد و دهـدت گــران نــه آرد/ گــر بـیـــش کــنــی زیـــان نـــدارد

درجای دیگر وقتی اسکندر که ازطرف نظامی پادشاه تـرک نامیـده شده به خاقان چیـن خطاب می کند، عتاب آمیزاست: خاقان ترک چین برای بسیج ارتش جنـگاوران و پهلـوانـان زیـریـن کمـر فـرغانه، قیرقیز (خرخیز)، چاچ(تاشکند) و کاشغر را به خدمت می خواند و این تـرکان را به جنگ با قهرمان محبـوب نظامی یعنی اسکندر می کشاند ولی قبل از تسلیم با پیشنهاد خاقان کار به آشتی می کشد اما خبر ادامه بسیج خاقان به
گوش اسکندر می رسد. خاقان ترک چین را به دوروئی و ریا متهم می کند ولی خاقان به او جواب می دهد که پیشنهاد آشتی نه از ضعف و سستی بلکه ازخواست دل وصلح جوئی بوده است.

نظامی غیر از ترکان چین از ترکان قبچاق و خوارزم نیز با محبـت سخـن مـی گویـد. معمـولاً وقتـی از تـرک صحبت می کند مقصودش ترکان آذری و ایرانی است و گرنه برای دیگر تـرکان کلمه تـرک را با صفـت تـرکان قبچـاق، تـرکان چین، تـرکان خـرخیز(قیرقیز) و تـرکان خلج یاخلخ، تـرکان چیگیـل و... خـطاب می کند(رستم علیف). شاعر در اسکندرنامه عصمت زنان قبچاق رامی ستاید. اسکندر در جواب نامه پـادشاه هندوستان می گوید از زیبارویان هند سخن می گوئی ولی در خوارزم زیباتر از آنها هستند.

گرم هست برخـوبرویان شتاب/ بــه خــوارزم روشـن تراست آفتاب

در خمسه نظامی اغلب قهرمانان زن داستان هامانند شیرین، نوشابه، مهین بانو، ترکناز، همسرمحبوبش آفاق (آپپاق- سفیدسفید) آذری و یا ترک آذربایجانی هستند. وقتی از زیبایی و پاکی و وفاداری دیگر قهرمانـان زن هم صحبت می کند آنها را زیبای ترک می نامد ولی پیش از هر چیز پاکی، محبت و صداقت روح مبارزه و وابستگـی به خـانه وخـانواده دختـران تـرک او را مفتـون خـود سـاخته است. شـاعر هـمـه ایـن صفـات و فضیـلـت  هـای نیکو را در همسـر محبوبش آفاق دیده و او را تمثال فضیـلـت و پـاکـدامنـی و زیبـائی زنانه معرفی کرده است. در توصیف شیرین و خودکشی او برروی جنـازه خسـرو او را بـه آفـاق تشبیـه می کند و می گوید:

سبک رو چون بت قبچاق من بود/ گمـان افتـاد خـود کـافـاق مـن بـود

در داستان خسرووشیرین، شمیرا(مهین بانو) ملکه اران موطـن نظامی وقـتی که به شیـریـن بـرادرزاده  و ولیعهد خود توصیه می کند که در برابر خسرو با تمکین و محتاط باشد به او چنین می گوید:

گـر او مـاهست مــاهـم آفـتـابیـم/ گـرو کـی خسـرو اسـت افـراسیابیم

در این داستان ازقول شیرین به خسرو چنین می گوید:

من آن ترک سیه چشمـم براین بام/ کـه هنـدوی سفیـدت شـد مـرا نـام

به غـم زه گـرچـه تــرک دلستـانم/ بـه بـوســه دلـنــوازی نـیــزدانــم

نظامی برای نجات اران و ملکه نوشابه از اسارت روسها اسکندر را به قفقازمـی آورد. اسکندر باسپاه ترکان با روسها می جنگد و آنها را شکست می دهد و اران و نوشابه را آزاد می سازد. در این داستان از قول اسکندر چنین می گوید:

ز کـوه خـزر تــا بـه دریــای چـیــن/ همـه تـرک بـر تـرک بیـنـم زمیـن

در این بیت کوه خزر به جای کوه های قفقاز به کاررفته است. نـظامـی حتی درتصـویـر زیبـائی طبیعت در تشبیهات خود واژه ترک را بکار می برد:

ترک سمن(یاسمن)خیمه به صحرازده

او بعضی از واژه و تشبیهات افسانه های ترکی را وارد ادبیات ایران نموده مانند آیخـان، قـاراخـان(ازداستان اوغوزخان) آیخان خوبان، طغان شاه سخن، قاراخان قلم، خاتون، سنجق، بیرق، اکدش وامثال آنها.

تـمنــای شهـان خـاتـــون وتــوران/ دلآشـوب جـهــان بـانــوی ایـران

در این جا خاتون به معنی ملکه بکاررفته است.

گرامی اکدش است این نقش دمساز/ پــ‌در هـنــدو و مــادر تــرک طـنـاز

در مدیحه ای که برای اتابک محمدجهان پهلوان نوشته ضمن توصیف هـدایای اوبـه صـاحبـان قـلم واژه ترک را به معنی صاحب بکاربرده است.

بـه تـرکـان قلـم بـی حـکــم تـاراج/ یکـی میمـش کمربخشـد یکی تـاج

در جائیکه ازمردم زمانه شکایت می کند چنین می گوید:

عـقـل دادکـه مـن چـه مـی گـویـم/ زین اشارت که رفت چه می جویم

نیسـت زیـن بـددلان شـکســت مـرا/  کـه زآن کس که نیست هست مرا

تـُرکیـیـم رادرایـن حبـش نـخــرنـد/ لاجرم دوغبـای خـوش نخـورنـد!

دراین جا منظور از حبش جهالت و تعصب مردم است و واژه تـرکـی به معنـی افکار بلند وحکیمانه و به قولی زبان ترکی است. دوغبا یا دووغا سـوپ ویا شـوربـای تـرکی اسـت کـه بـا مـاست سـاخته می شـود که در آذربایجان هنوز هم متداول است.

در تـوصیف باز شکاری که از طرف خاقان تـرک چین به اسکندر تقدیم شده او را ماننـد طغـرل(سلجـوقـی) سلطان کامل می خواند.

طـغــان شاه مرغـان و طـغـرل به نـام/ بـه سلـطانـی اندر چـو طـغرل تـمـام

طغان(قیزل قوش) و طغـرل در ترکی قدیم به معنی باز و شاهین می باشد. به کارگیری این کلمات درمعانی مختلف وقوف نظامی را به ترکی زمان خودنشان می دهد.

اینک چند نمونه از واژه های ترکی را که در خمسه نظامی بکار رفته ذکر می کنیم.

آلاچوق(آلاچیق): به سرای ضرب همت به قراضه ای چه لافم

چه کنـد به پـای پیـلان آلاچـوق تـرکمـانی

آماج(فاصله ی یک تیرپرتاب شده، هدف)

سـتـاده قیـصــر وخـاقـان و فـغـفـور/ یـک آمــاج از بسـاط پیشـگـه دور

اکدش(مخلوط) در بالا مثال آن ذکر شد.

بیرق: پـــرویـــن زحــریــــر زرد وازرق/ بـرسـنـجــق زرکـشـیـــده بـیــرق

سنجق یاسنجاق یاسانجاق(بیرق)

هــزار و چـهــل سنـجــق پـهـلـــوان/ روان در پــــی رایـــت خســـروان

در نظامی گاهی سنجق به تیر و بیرق به پارچه آن گفته شده است.

بیسراک: (یک نوع شتر)

هـزار نخستـیــن از ایــن بـیـســراک/ به گردن کشی کوه را کرده خاک

تتق یاتوتوق(سایه بان، چتر، پوشش):

تــا کــرمـــش در تـتــق نــوربــود/ خــار ز گــل نـی ز شـکــر دور بــود

توتماج(یک نوع غذای ترکی):

آری آن را کـه درشکـم دهـل است/ بـرگ تتمـاج به زبـرگ گـل است

چالش یاچالیش(حمله وجولان، جنگ وکشتی)

بــفــرمــود شــه تا دلـیـــران روم/ نمـاینـد چـالــش درآن مـرز و بــوم

چرکین یا چیرکین(زشتی):

بـه سیـاهــی بـصــرجـهــان بـیـنـد/ چـرکیـنــی بـرسیــاه نـه نـشـیـنـد

داغ(کوه، مهروطمغا، داغ):

آن چنـان گـورخان به کوه و بـراغ/ گــور کــو داغ دیــده رسـت زداغ

ایلاق یاییلاق(کوهستانی):

بـرون شـد از ایـلاقیـان سـرکـشــی/ سـواری شتـابـیـده چـون آتــشــی

بزک(زینت):

خردم بزک فرستد بوثاق خیلتـاشی/ ادیـم طلایـه دارد بـه یتـاق پاسبانـی

دراین بیت چهار واژه ترک بکـاررفته: بزک که هنوز هم درفارسی بکار می رود. وثاق به معنی اطاق است، خیلتاش کلمه مرکب به معنی هـم خیل، هم قطاراست، تاش و داش پسوند ترکی به معنی هم می باشد. یتاق  یا یاتاق به معنی قراول و رختخواب است.

نظامی درجای دیگر می گوید:

چو مهدی گـر چه شد مغرب وثاقش/ گذشــت ازسـرحـد مشـرق یتـاقش

ساو(تکلیف، خراج):

چنـان گشت مستغنـی ازسـاو و بـاج/ کـه برداشـت ازکشـور خـود خـراج

قلاووز:
شب چوآرایش دگـرگون ساخـت/ کحلی(سرمه) اندوخت قرمزی انداخت

وشاق، اوشاق(بچه، غلام):

جنیبت کش(جاودار) وشاق سرایی/ روانه صـد صـد از هـر سـو جـدایـی

ییرق یاآیریق(اسب تندرو، لاغر اندام):

شتـابـنـده را اســب صـحــرا خرام/ ییـرق داده زان بـه کـه باشد جمام

یزک(پیشدار و جلودار):

بـرون شد یزک دار دشمـن شنـاس/ یتاقی(قراول) کمربست برجای پاس

یغلق، ییغلیق(تیروتیردان):

هنوزش پـریغلیق در عقـاب اسـت/ هنـوزش برگ نیلـوفـر در آب اسـت

طغان، دوغان(باز، مرغ شکاری)

طغرل(شاهین، طغرل)

قرنجه، قارینجا(مور)

آلانــی سـواری قـرنـجــه بـنــام/ هنـرهـا نـمــوده بـه شـمشیـر و جـام       

قرنجه چو دید آنچنـان دسـت زور/ سپـر بـر کتـف دوخـت چون پرمور

اوزان(به معنی ساز زن، خواننده  و داستانگو، عاشق):

نــواسـاز خنیـاگــران شــگــرف/ بـه قـانـون اوزان بـرآورده حــرف

خان خانان(شاهنشاه)

خان خانان روانه گشـت زچـیــن/ تـاشـود خـانـه گـیــر شــاه زمـیــن

منجق(مهره):

ز موج خون که بر می زد به عیـوق / پـر از خـون کشتـه طاسکهـای منجق

گردک(حجله داماد):

در این گردک نشسته خسروچیـن/ وآن دیـگـــر فتـاده شـور شیــریــن

طپانچه(سیلی، طپانچه)

درچـشـم رسـیـدگی کـه هستــم/ شـد چـون تــورسیـده ای زدسـتــم

شــد چـشــم زده بـهــار بـاغــــم/ زد بـاد طـپــانـچــه بـــر چــراغــــم

ضمناً چشم رسیدگی چشم زخم،زخم چشم ترجمه گوزه گلمک،گوزدگمک ترکی است.

طمخا و طمخاچیان:

کمندی چـو ابــروی طـمخانچیان/ بخـم چـون کـمـان گوشه چـاچـیـان

همچنین واژه هائی مانند چابک، چادر، چتر، سرمه، یغما، یاغی و امثال آنها که امروز هم در فارسی رایج است به دفعات زیاد در اشعار نظامی بکار رفته است.

نظامی غیر از پسـوند تـاش(به معنی هم) خواجه تاش، خیلتاش از دیگر پسوندهای ترکی مانند لاخ، لاق(پسوند مکان) مانندسنگلاخ، دیولاخ، جی، چی(پسوندفاعلی وشغلی)مانند میانجی نیز استفاده کرده:

بـســی رانـد بـر شـوره سـنـگـلاخ/ گـهــی منـزلـش تنگ وگاهی فراخ

آن بیابان که گرد این طرف است/ دیــولاخـی مـهــول عـلــف اســت

بــرون از مـیــانچـی و از تـرجـمـه/ بـدانـســت یـک یـک زبـان هـمــه

عـتــابـی گـر بـود مـا را از این پس/ مـیـانـچـی در مـیـانـه مـوی تـوبـس

نظامی گاهی هم به جای واژه مصطلح فارسی ترجمه ترکی را بکار برده است.

مثلاً وقتی از عـدالت زمـان هرمـز(انوشیروان)پـدرخسرو پرویز صحبت می کند و از زمان خود شکایت دارد چنین می گوید:

داد در ایــن دور بـرانـداخـتـه است/ در پـرسیمـرغ وطـن سـاختـه اسـت

شـرم در ایــن طارم ازرق نـمــانـد/ آب در ایـن خـاک معـلـق نـمـانــد

خیـزنـظامـی زحـدافـزون گــری/ بـردل خـونـاب شـده خـون گـری

در اینجا نظامی آغلا(گری) را عیناً به فارسی ترجمه کـرد است و گـر نه درفارسی گریه کن گفته می شود.

در آثار نظامی علاوه بر واژه و مفاهیم ترکی تعبیرات، کلمات قصار و امثال ترکی نیز دیده می شود که اغلب ترجمه فارسی و بعضاً هم مضمون آنها به فارسی آورده شده. تعـداد ایـن قبیـل تعبیـرها و امثال زیاداست. در اینجا به ذکر چند نمونه از آنها بسنده می شود:

مرغ زبانی(قوش دیلی)

دام نـه ای دانــه فـشـانــی مـکـن/ بـا چـو مـنــی مـرغ زبـانــی مـکـن

در ترکی وقتی بخواهند با چرب زبـانی کسـی را مجاب و یا از مـوضوع منحـرف کنند می گویند قوش دیلی اوخور و یا طرف می گوید «منه قوش دیلی اوخوما» یعنی مرغ زبانی مکن.

به افسـون ازدل خـودرست نتوان/ کـه دزد خـانـه را در بـســت نتـوان

مصرع دوم ترجمه ضرب المثل زیراست:

ائو اوغروسونو توتماق اولماز.

بیـا تـاکـج نشینیـم راسـت گوییـم/ چـه خـواریـهــا کـز و نـامـد برویـم

مصرع اول بیت بالاترجمه ضرب المثل«گَل اگری اوتوراق دوزدانیشاق» می باشد.

نگشتم زآتشت گری ای دل افروز/ به دودت کور می گردم شب وروز

بیت فوق ترجمه ضرب المثل قدیمی زیراست:

ایـسـیـنـمــه دیــم ایستـی سیـنـه/ کــوراولـــدوم تــوســـوســـونــه

در ترکی وقتی فرزند دانشمند و حکیمی بی عرضه و نالایق باشد به مصداق آیـه شریفـه «اخـرج الحـی من المیت من الحی» می گویند «اوددان کول تورر کول دن ده اوت». یعنی چه بسا ازآتش خاکستر می زاید و از خاکستر آتش. نظامی نیز در باره خسروپرویز و شیرویه چنین می گوید:

از این ناخوش نیاید خصلت خوش/ کـه خـاکـسـتــر بـود فــرزند آتــش

در جائی می گوید:

گربه بود کز سر هم پوستی/ بچۀ خود را خورد از دوستی

در این بیت نیز از ضرب المثل(پیشیک بالاسینی ایسته دیگیندن یییر)استفاده شده است.

بازمی گوید:

نـه هـرتـیـغـی بودبازخم هم پشت/  نه یکسـان رویدازدستی ده انگشت

دراینجا نیز مضمون ضرب المثل(بئش بارماغین بئشی ده بیراولماز)بکارگرفته شده.

باز می گوید:

نبینی مـرغ چـون بـی وقت خواند/  بـه جـای پـرفـشــانـی سـرفشــاند

در بیت بالا نیز مفهوم ضرب المثل(واقتسیز بانلایان خوروزون باشینی کسرلر)به فارسی بیـان شـده اسـت.

در مصرع «گل آرد بید لیکن بَر نگیرد» معنی «سویود آغاجی بار وئرمز» نهفته است.

نمی خواهی که زیـر اُفتی چوسایه/ مـشــو بـر نـردبـان جـز پـایـه-پـایـه

درترکی می گویند نردبانی پله، پله چیخارلار. امروزبین مردم فارس زبان می گویند الهم بیر- بیر.

گـر اُفتـادی سر یـک سـوزن از مـیغ/ نبـودی جـای ســوزن جـز سـر تـیـغ

در ترکی می گویند: ایگنه آتسان یئره ده دوشمز.

هـر کـس در بـهــانـه تیزهوش است/ کس نگویـد که دوغ من ترش است

در ترکی می گویند: هئچکس اؤز ایرانینا ترش دئمز.

مـغــز بــی استخـوان ندیده کـسـی/ انگبـیـنـی کجــاسـت بـی مـگــس

در ترکی می گویند: سوموکسوز ایلیگ اولماز چیبین سیزبال(چیبین بال آریسی)

چـو از تـو نــه آیــد هــیــچ کــاری/ بـه دسـت دیـگـران می گیرد ماری

در ترکی می گویند: ایلانی اوزگه الیله توتور.

یکـی زان مـگس کـانگبین گـر بُود/ بـه از صـد مگـس کـانگبین خور بود

در ترکی می گویند: بیر بال وئرن آری یوز بال ییه ن آری دان یاخشی دیر.

به خوان کسـان بر مخور نان خویش/ بخـورنـان خـود بر سرخوان خویـش

در ترکی می گویند: اؤز چورگینی اؤزگه سفره سینده یئمه.

تو مادر مرده را شیون میآموز.

در ترکی: ننه سی اؤلنه اوخشاماق اورگه دیر.

نخندد زمین تا نگرید هوا(سما).

مثل ترکی: گوی آغلاماسا یئر گولمز.

مکن با سربزرگان سربزرگی.

مثل ترکی: بویوکلر ایله باش باشا قویما.

در کتاب «دیوان لغات التُرک» که920سال قبل به وسیله محمود کاشغری نوشته شـده همیـن ضـرب المثـل بـا لهجه کاشغری آمده است:

آلپلار بیرله اوروشما(ووروشما) بگلر بیله توروشما(دوروشما):

با قهرمانان مستیز. دربرابر بزرگان نه ایست.

که مرگ خر بود سگ را عروسی.

مثل ترکی:

(آت اؤلوب، ایتین بایرامی دی)

پس از این همه مناقب خجلم خجل پشیمان

که ثنای خویش گفتن بود از تهی میانی

مثل ترکی: اؤزونو اؤیه نین بئینی بوش اولار.

کلاغی تک کبک درگوش کرد/ تک خویشتن رافراموش کرد

(تک: دویدن)

مثل ترکی: قارغا ایسته دی کهلیک یئریشی یئریسین اوزیئریشینی ده ایتیری(اونوتدو).

این هـا نمونـه هائی است ازواژه ها، مفاهیم و ضرب المثل های ترکی که حکیم نظامی گنجه ای شاعر بلندپایه ایران و آذربایجان در شاهکار جاودانی ادبی خود پنج گنج معروف به خمسه نظامی آورده است. به نظر ما این بعد نظامی نیـز مـانند دیگـر ابعـاد وی بسیار گسترده و عمیق تر از آن است که بشود در این مقاله و مدت کوتاه شرح داده شود. منظور سرنـخ و شایـد کلیـدی اسـت بـه منظور فتح الباب برای مشتاقان و پویندگان آثار نظامی. یادش گرامی باد.

منابع:
1- دیوان، قصاید وغزلیات نظامی گنجوی. به کوشش استادسعیدنفیسی. انتشارات فروغی1362-تهران

2- خمسه نظامی به کوشش محسن امضائی. انتشارات پدیده-1360-تهران

3- آذربایجان شاعری نظامی، محمدامین رسول زاده. ملی ائغتیم باسین ائوی. 1951- آنکارا

4- نظامی. اسلام انسیکلوپدیسی. جلد9- احمدآتش-1964- استانبول

5- نظامی نین دوغما خلقینه محبتی. پرفسوررستم علیف- ادبیات واینجه صنعت-29می1981

6- نظامی ده خلق سوزلری، خلق افاده وضرب المثل لری. احمیدآراسلی- س س ری. عملکرد آکادمیاسی آذربایجان فیلیالی نین خبرلری- نمره(8)1942

7- نظامی خمسه سینده تورکیزم لر. پرفسورواقف اصلانوف- 5 اینجی ملتلرآراسی تورکولوژی کنگره سی استانبول28-23- سپتامبر 1985                  



آردینی اوخو

آلوو:سون صحیفه

+0 به ین
عؤمرومون كیتابی قورتارماقدادیر،

سون صفحه ، سون واراق،
                  
یازیلیر،

دولور.

قورخورام بو گئجه سونونا چاتا،

عؤمرومون شمعی نین سون ایشیقلاری،-

گؤرمه یه سحرین ایلكین شعاع سین،

نیسگیلیم بوندان دیر،

آدوستلار بوندان.

  


آردینی اوخو