گزیده ی تاریخ و ادبیات آذربایجانی - AZƏRBAYCAN TARİX VƏ ƏDƏBİYYATINDAN SEÇİLMİŞLƏR

آذربایجان تاریخ و ادبیاتیندان ، سئچیلمیشلر

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(4)

+0 به ین

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(4)

نویسنده :محمد اردم


کلمات ترکی در متن رساله

واژگان ترکی در متن رساله هم فراوان است .در اینجا فقط چند کلمه ترکی کمتر معمول ذکر می‌شود:

1.قیلیق(qılıq): به معنای لباس در فارسی کمتر به کار رفته، اما در ترکی(و به ویژه در ترکیب قیلیق – قیافت در ترکی ترکیه) رواج دارد.

2.سرآغوش(Saraġuç): از لباس‌های قدیمی که از فعل ساراماق(= پوشاندن، پیچیدن) مشتق شده و شکل اصلی آن سراغوچ(Saraġuç) در فارسی آمده و به دلیل شباهت کلمه با الفاظ سر و آغوش فارسی به صورت فوق و همچنین سراگوش هم ضبط شده است.

3.باسمه(basma): اسم مشتق از فعل باسماق (=فشار دادن و چاپ کردن). به معنای کلیشه هم در فارسی رایج است. آیا ممکن است تعبیر" سرآغوش باسمه"(= نفیسی، ص 352) در متن، دلالت بر چاپ روی پارچه (= با قالب و کلیشه) داشته باشد یا منظور از آن چیز دیگری است؟

4.آلجه(alaca): به معنای رنگارنگ و نوعی حریر بوده است. در رساله داخل عبارتِ:"جامه آلجه حریر پوشیدن"(نفیسی ، ص 351) مشاهده می‎شود.

5.کسمه(kesme): از فعل کسمک(=بریدن) بوده و معنای متعددی دارد. آنچه در متن مد نظر است ظاهراً بریدن موی پیشانی (به ترکی: پرچم) به یک ردیف است که امروز رایج است و ظاهراً در گذشته بیشتر بین ترکان شایع بوده است.

6.قلقچی(qulluqçı):خدمتکار و نوکر را گویند از کلمه (qulluq) قوللوق= بندگی و خدمت. در متن تعبیر قلقچی صفتان(نفیسی ، ص 352) نوکرصفتان به نظر می‌رسد.

7.تپلک(tepelek): این کلمه در جایی ضبط نشده، اما به نظر می‌رسد منظور از آن کلاه یا سرپوش زینتی شبیه به بُغطاق(= لفظ مغولی) باشد و آن عبارت بود از زینتی نظیر پر طاووس که زنان روی کلاه خویش نصب می‌کردند. تپلک، لفظاً به معنای بالاترین نقطه است. در متن تعبیر تپلک زنان دوختن(نفیسی، ص 349) دیده می‌شود.

کلمات ترکی شایع چون دگمه(نفیسی، ص351) کتک(ص338) شلایین(=مزاحم)(ص 347) قیقاج(ص352) هم در متن مشاهده می‌شود. اشارات دیگری مانند گردن‌بند قجری(ص 353) و رقص قراچه‌داغی و آش جِزوز(گویش آذری، ص8)، به اهمیت اثر از حیث فرهنگ اقوام ترک دلالت دارد. 


آردینی اوخو

نگاهی متفاوت به رساله روحی انارجانی(3)

+0 به ین
نویسنده :محمد اردم

کلمات ترکی در ضمیمه رساله روحی انارجانی

در خاتمه اصطلاحات و کلمات ترکی متن و خاتمه رساله را با توضیحات مختصر می‌آورم و آن را به اقبال آشتیانی که معتقد بود حتی یک کلمه ترکی در آن نیست و به فریدون جنیدی که در آن یک کلمه ترکی (قراچه‌داغی) یافته است، تقدیم می‌کنم. در عین حال باید توجه داشت که رساله و ضمیمه‌اش فارسی است، لذا این واژگان دخیل در فارسی محسوب می‌شوند:

کلمات ترکی در ضمیمه رساله روحی انارجانی

در خاتمه اصطلاحات و کلمات ترکی متن و خاتمه رساله را با توضیحات مختصر می‌آورم و آن را به اقبال آشتیانی که معتقد بود حتی یک کلمه ترکی در آن نیست و به فریدون جنیدی که در آن یک کلمه ترکی (قراچه‌داغی) یافته است، تقدیم می‌کنم. در عین حال باید توجه داشت که رساله و ضمیمه‌اش فارسی است، لذا این واژگان دخیل در فارسی محسوب می‌شوند:

1.ببک(Bebek)(= مردمک چشم) = لهجه های مختلف ترکی آذربایجان، آناتولی و ترکی استانبولی و لهجه‌های قپچاق

2.قزقان(qazqan= دیگ) < قازقان(ترکی قدیم)، قازان (ترکی جدید در آذربایجان و آناتولی). دلیلی دیگر بر اتکاء اثر بر زبان کتابت و نه زبان شفاهی. چه اگر متن بر زبان روزمره متکی بود باید قزان/ قازان نوشته می‌شد.

3.قاتق(qatuq): تلفظ قدیمی‌تر کلمه در فارسی مکتوب و شفاهی حفظ شده است. منظور چیزی است که با نان خورده می شود. در تعداد زیادی از لهجه‌های آذربایجان و آناتولی به جای یوغورت/ ماست هم رایج است.

4.صالمه(Salma): ناشرین فارسی آن را نیمرو گرفته‌اند و ظاهراً در بعضی لهجه‌های آذربایجان به این معنا کلمه مزبور رایج بوده، اما در آناتولی به نوعی غذای گوشتی اطلاق می‌شود. اشتقاق آن از فعل سالماق(=انداختن، بارگذاشتن غذا) است.

5.تتماج(Tutmac): غذای معروف ترکان است که در ادبیات فارسی نیز مکرراً، ذکر شده است. اتیمولوژی کلمه: از اسم توتما(=اسمی مشتق از فعل توتماق= گرفتن و سفت شدن)+ آج (پسوندی که در اسامی ترکی غذاهای متعدد دیده می شود؛ نظیر کماج(Kömec)، اوماج  Omac/Omac،بازلاماج(bazlamac) و...

6.آش؛ در ترکی قدیم مطلق غذا را می‌گفتند. بعدها به معنای امروزی، یعنی غذای شبیه سوپ رواج یافته است. در متن ضمیمه" آش بی‌قاتق مباش" معادل" غذای بی‌چاشنی نباش"به نظر می رسد. اما انسان وسوسه می‌شود که آن را"آش بی‌ماست/دوغ نباش" در نظر بگیرد. در متون قدیم ترکی از همین کلمه مشتقاتی نظیر آشاماق (= غذا خوردن) و آشیچ(= ظرف غذا) هم وجود دارد( ر.ک به دیوان اللغات الترک محمود کاشغری:545 و 105).

7.قنشر(qanşar=پیش و جلو)؛ با آنکه امروزه بیشتر در حوزه ترکی افشاری (زنجان، تیکان تپه و نواحی اطراف) رایج است در گذشته در همه آذربایجان و نقاط دیگر هم شایع بوده و در اشعار میرزا علی اکبر صابر شیروانی هم آمده است. در ترکی قشقایی به شکل قانشار( قشقایی سوزلویو، ص 574) آمده که تلفظ استاندارد در حوزه افشار هم، همین است. قانشار علاوه بر معانی فوق، در آرگو(زبان عامیانه) بر آلت جنسی مرد هم دلالت می‌کند که با عنایت به سطح عوامانه  متن و نقل جمله از زبان اراذل و اوباش این معنی هم مناسب به نظر می‌رسد: تیزی به قنشرت نمی‌دهه(گویش آذری، ص 41).

8.کوت(Kötیاgöt?)(=مقعد و باسن)؛ شکل قدیم کلمه کؤت(Köt) به معنای بلند است و در متون ترکی قدیمی عبارت آتی کؤترولمیش بورخان(= بودای بلندنام) مکرراً به کار رفته است. احتمالاً معنای جدیدتر کلمه، از شکل و فیزیک بدنی حیوانات که مخرجشان در نقطه بالای تن قرار دارد، به وجود آمده است.

9.نارین(narin) (=ریز و خرد)؛ ریشه کلمه مغولی است، اما در متن مزبور مسلماً از زبان ترکی تبریز اخذ شده است.

10.قلاج(qolaç))=چلاق و شَل).کلمه شکل مقلوب (و شاید داش مشدی و عوامانه) چلاق است؛دست قلاجش= دست چلاقش (گویش آذری، ص 27)

11.تکه(tike)؛ در فارسی(tekke) تلفظ می‌شود به احتمال زیاد از فعل تیکمک (tikmek) به اضافه پسوند اسم‌ساز  KA- ساخته شده و در اصلtikge/tikke  بوده (که تلفظ فارسی هم مؤید آن است). کما اینکه تیکان/ دیکن (diken/tikan=خار) هم به قول محمود کاشغری در اصلtikken  بوده است (دیوان اللغات الترک، ص245).

12.قول(qovul) (= کیف یا کیسة پول)؛ به نظر می‎رسد که یا تحریف قولق(qavluq/qovluq) ترکی است و یا در املای آن سهوی (مثلاً در اثر استنساخ) روی داده است. به هر حال در فارسی صدای قاف وجود نداشته و کلمه از ریشة فارسی نمی‎تواند باشد. کلمه قولق از ریشه قو(qov/qavl) که در فارسی نیز وارد شده به اضافه پسوندLYQ – ساخته شده که یکی از فونکسیون‌های آن ساختن مظروف برای ظرف است. همین کلمه در متون فارسی هم به کرات آمده است. جمله ضمیمة رساله: یک پول نماند در قُولُم( ص 34 گویش آذری)

چند کلمه محتاج تحقیق بیشتر

1.چقچور(= چاقچور aqçurÇ)؛ شلوار معروف و گشاد زنان تا عصر قبل از پهلوی‌‎ها. با آنکه فرهنگ‌ها این کلمه را ترکی ضبط کرده‌اند اما درباره اتیمولوژی کلمه تا حال حاضر، به نتیجه‌ای نرسیده‌ام.

2.ستر؟(Sütür)؛ آیا آن طور که ناشرین مختلف نظر داده‌اند همان سوتول( گندم یا غله نارس) است؟ اگر چنین باشد این کلمه که در زبان‌های همجوار ترکی( تالشی و تاتی) هم وارد شده و در لهجه‌های مختلف آناتولی نیز شایع است، به احتمال زیاد با سوت(Süt) یعنی شیر/ شیره در ارتباط است. ضمناً لفظ سُتیر (کذا) که ناشرین معادل سیر(واحد وزن) فارسی دانسته‌اند، اصل یونانی دارد، اما در متون اویغوری و ترکی قدیم به صورت Stir/sitir   آمده است.

3.سلوور(Selevϋr)؛ در آذربایجان و آناتولی به معنای سبد گشاده است و افراد چاق و خپل را به آن تشبیه می‌کنند ( عجیب آنکه رضازاده ملک آن را تَرکه اندام ترجمه کرده است!). ریشه کلمه به احتمال زیاد سَلَه عربی است که در بعضی نواحی آذربایجان، هنوز معادل سبد به کار می رود. اما منشا جزء دوم بر من معلوم نشد.

4.چری(Çeri)؛ به معنای لوچ در آذربایجان رایج است و تا آنجا که می‌دانیم در زبان و لهجه‌های فارسی وجود ندارد. اصل کلمه محتاج  تحقیق دقیق‌تری است.

5.النگه(elenge): در اصل به معنای استخوان درشت یا قلم بوده در لهجه‌های ترکی آناتولی به معنای عصب حرکت دهنده ماهیچه‌های استخوانِ مزبور به کار می‌رود و در آذربایجان بیشتر معنای مجازی آن یعنی عظیم‌الجثه و بدقواره و نابهنجار(= چلیم‌سیز) رایج است.

6.آقراق(aqraq): به شکل چقچور آقراق در ضمیمه آمده و عموم ناشرین آن را سفید معنا کرده‌اند. با آنکه آق (سفید)+ راق(= پسوند صفت تفصیلی) تحلیل نامناسبی به نظر نمی‌رسد، اما این تعبیر، احتیاج به مطالعه بیشتر دارد.




آردینی اوخو